بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب حاجی صلواتی؛ شرح هفتاد سال خاطرات حاج‌غلامعلی جلالی‌زاده از جنگ جهانی دوم تا دفاع مقدس | طاقچه
تصویر جلد کتاب حاجی صلواتی؛ شرح هفتاد سال خاطرات حاج‌غلامعلی جلالی‌زاده از جنگ جهانی دوم تا دفاع مقدس

بریده‌هایی از کتاب حاجی صلواتی؛ شرح هفتاد سال خاطرات حاج‌غلامعلی جلالی‌زاده از جنگ جهانی دوم تا دفاع مقدس

نویسنده:مجید زندی
انتشارات:فاتحان
امتیاز:
۴.۹از ۸ رأی
۴٫۹
(۸)
اینکه می‌گویم ما در جنگ، چه در جبهه و چه در پشت جبهه گرسنگی نداشتیم، یک واقعیت است؛ زیرا مردم خوبی داشتیم و هرچه به دستشان می‌رسید، برای رزمندگان می‌فرستادند.
ادریس
حالا هم که سال‌هاست گرفتار دارو و درمان هستم. عمدهٔ مشکلات من اکنون تهیهٔ داروها و گرانی آن است. کسی هم در این زمانه به این فکر نیست که یک پیرمرد تنهای جانباز علیل، چگونه باید در این اداره، داروخانه و اینجا و آنجا دوندگی کند؟
ادریس
ما در ایستگاه صلواتی، اجازهٔ طبخ غذا نداشتیم؛ زیرا غذا در آشپزخانه‌های پادگان‌ها پخته می‌شد. وظیفهٔ ما توزیع غذای حاضری و بین‌راهی ازقبیل آب‌دوغ خیار، گوجه و خیار و در پاییز و زمستان، نان و پنیر و سیب‌زمینی پخته و چای بود.
ادریس
وضعیت بسیار تلخ و گرفتاری اشغال ایران، نداشتن دولت مرکزی، حضور بیگانگان و سردرگمی مردم و گروه‌ها که به آن «دورهٔ فترت» هم می‌گفتند چهار- پنج سال ادامه داشت. تا اینکه سربازان خارجی از ایران خارج شدند که در این مدت، حکومتی در کشور روی کار نبود.
ادریس
با آن همه امکاناتی که صرف کردیم، دیدیم چهار تشت حلوای شور روی دست ما مانده است! نمی‌دانستیم چه کارش کنیم. داخل انبار آذوقه رفتم. چشمم به کیسه‌های گردو افتاد که تازه برای ما آمده بود. به فکرم رسید چارهٔ این حلوای شور، خورشت فسنجان است! بازگشتم و به سربازها و بسیجیان همکار گفتم: «بیایید، همه با هم گردوها را بشکنیم.» چرخ گوشت هم داشتیم. گردوها را چرخ کردیم و با آن، حلوای شور و شیرین را مخلوط کردیم. آب ریختیم و گذاشتیم حسابی جا بیفتد و فسنجان خوشمزه‌ای درست شد. در واقع، ما هم نگذاشتیم سرمایه هدر برود و هم یک فسنجان خوشمزه درست کردیم که رزمنده‌ها می‌خوردند و تعریف می‌کردند.
کتابدوست
هیچ‌وقت چهرهٔ سربازان متفقین را که روی گونی‌های آرد و سیب‌زمینی لم می‌دادند، از یاد نمی‌برم که چگونه در همان حال، سیب گاز می‌زدند و مردم فلک‌زده و فقیر را هم تماشا می‌کردند. مردمی که به نظر آن‌ها نیمه‌وحشی بودند! بعدها هم برای اینکه بخواهند هر کاری که دلشان می‌خواهد انجام دهند، قانون کاپیتلاسیون را هم به ما تحمیل کردند. مهاجمانی که هم غذای عادی مردم ایران را برای خود می‌خواستند و هم آقایی، انسانیت و شخصیت ملت را لگدمال می‌کردند. در مقابل، مردم را هم می‌دیدم که برای گرفتن یک تکه‌نان کوپنی ساعت‌ها در صف می‌ماندند. آن هم برای نانی که مردم آن را تکه‌تکه یا شفته‌شده از نانوایی‌ها تحویل می‌گرفتند.
کتابدوست
آن زمان آب شرب لوله‌کشی و بهداشتی نبود و ما از آب باران استفاده می‌کردیم که در آب‌انبارها جمع می‌شد. آبی که پس از عبور از سه آب‌انبار همسایه‌ها به خانهٔ ما می‌رسید، بسیار کثیف و بازی کرم‌های آن تماشایی بود و ما مجبور می‌شدیم آن را با خاک زغال صاف کنیم یا می‌رفتیم از قنات سرچشمه آب می‌آوردیم. گاهی هم مرد آب‌فروشی، آب را بار الاغ می‌کرد و به در خانه‌ها می‌آورد.
کتابدوست
آن‌سال‌ها، مدت‌ها پس از پایان جنگ و خروج اشغالگران، مردم همچنان به حال خود رها بودند و بیماری و گرسنگی امان آن‌ها بریده بود. دولت مرکزی در پی کسب رضایت دولت‌های خارجی بود و تلاش می‌کرد با صرف پول نفت، پایه‌های حکومت خود را استحکام بخشد.
کتابدوست

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۱۷۲ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۱۷۲ صفحه

قیمت:
۴,۲۰۰
تومان