بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دریای نزدیک | طاقچه
تصویر جلد کتاب دریای نزدیک

بریده‌هایی از کتاب دریای نزدیک

نویسنده:آلبر کامو
امتیاز:
۳.۷از ۱۳ رأی
۳٫۷
(۱۳)
من کیستم؟ «هنوز هیچ، هنوز هیچ ...»
Mohammad
مردم از من تمجید می‌کنند، اما به محض اینکه اندکی فلسفه‌بافی کنم، ناسزایم می‌گویند
Mohammad
در یادداشت‌هایش نوشت: «عقاید کلی بیشتر از هر چیزی مرا آزار داده است. این مرا یاد جمله آلن می‌اندازد: همه عقاید کلی نادرستند و این خود یک عقیده کلی است».
vahid
کامو را باید روشنفکر و هنرمندی بزرگ دانست که در مواضع اخلاق به دنبال خوشبختی بود. در باب اخلاق و شرافت کامو، بزرگان زیادی (حتی سارتر و دووبوار) نطق‌های بسیار کرده‌اند و تاکنون که قریب به شش دهه از مرگش می‌گذرد، هم‌چنان مقالات و کتاب‌های زیادی در باب اندیشه‌هایش به نگارش درآمده و می‌آید که نشان از پویایی و کارایی اندیشه نابش دارد. کارنامهٔ عدالت‌خواهی و انسان‌دوستی کامو به حدی پربار است که من احساس حقارت می‌کنم قلم به کاغذ ببرم و بخواهم مطلبی از خودم بنویسم، تنها همین را بگویم که نویسنده‌ای همچون کامو را باید وجدان بیدار زمان خود شناخت؛ کسی که درس راستی، اخلاق، آگاهی و خوشبختی را در این دنیای ابزورد و فانی به ما داد. باید آثار کامو را لاجرعه سر کشید
vahid
عاقبت آن‌ها وادارم می‌کنند بگویم من کیستم؟ «هنوز هیچ، هنوز هیچ ...»
سینا
در واقع قهرمان ابزورد کامو کسی است که به هیچ امید واهی‌ای دل نبندد، بلکه باید بوسیله آگاهی و شادمانه زندگی کردن، بر این ابزوردیتگی عصیان کند و در درون خود و وجودش معنا بیافریند، و این موضوع نه تنها به معنی ناامیدی از زندگی و دست کشیدن از آن نیست؛ بلکه مسیری برای خوشبخت زیستن- و یا خوشبخت مردن- است.
Andrey
دریا، عنصر اساسی طبیعتْ همیشه در دنیای کامو حضور داشته است. کامو در این قطعه با کلماتی عمیق و قصار به توصیف سفری دریایی می‌پردازد و از رابطهٔ دریا و انسان تجلیل می‌کند
Andrey
چنان‌چه بختم را از دست داده باشم و هیچ چیز به دست نیاورم، باز هم کنار تمام منزلگاه‌هایم چادر می‌زنم، باز هم با تمام دارایی‌هایی که انتخاب می‌کنم، می‌توانم متبرک شوم. هر لحظه که بادبان را هوا می‌کنم، ناامیدی را از یاد می‌برم. این‌جا، جایی برای ناامیدان نیست، اما می‌دانم که دریا از پس و پیش همیشه به سراغم می‌آید و مرا به جنون می‌رساند. آنانی که عاشق هم بودند و از هم جدا شده‌اند، می‌توانند در اندوه زندگی کنند، اما این به معنی ناامیدی نیست: آن‌ها از وجود عشق آگاهند. من از این ناآگاهی رنج می‌برم، با چشمانی خشک در تبعید. همچنان در انتظارم، عاقبت روزی فرا می‌رسد ...
مهدی
قهرمان ابزورد کامو کسی است که واقعیت و بی‌اعتنایی جهان آفرینش را به انسان می‌پذیرد و سعی می‌کند در حصار دیوارهای بی‌معناییِ جهان خارج از وجود خویشْ معنا بیافریند. فلسفه کامو برخلاف آن‌چه شایع است، فلسفه پوچی و ناامیدی نیست بلکه فلسفه خوشبختی و معناست. فلسفه، دل از امیدهای واهی می‌کَند و سعی در آفریدن معنا از چیزی که وجود دارد می‌کند. او در یادداشت‌هایش به چهار شرطی که خود و ادگار آلن پو برای خوشبختی به آن معتقد بودند، چنین اشاره کرده است: ۱- زندگی در هوای آزاد ۲- عشق ۳- رهایی از هرگونه جاه‌طلبی ۴-آفرینش
vahid
این‌جا زندگی را ساختن بی‌معناست؛ این‌جا زندگی را می‌سوزند و حرام می‌کنند. این‌جا وادار شدن به تفکر و بهتر شدن معنی نمی‌دهد.
سینا
من اشاره‌ای تأثرآورتر از رمز این اسطوره نمی‌شناسم؛ چرا که به عکس آن‌چه مردم می‌پندارند، امید معادل تسلیم است، درحالی‌که زیستن تسلیم نشدن است.
Anahita Jafarzadeh
آنانی که عاشق هم بودند و از هم جدا شده‌اند، می‌توانند در اندوه زندگی کنند، اما این به معنی ناامیدی نیست: آن‌ها از وجود عشق آگاهند.
Anahita Jafarzadeh
کامو در واقع با فلسفه‌اش می‌خواهد جست‌وجوی معنای خارج از انسان را نفی کند و مطلق معنا را در خود و وجود انسان بیابد. در واقع از نظر کامو، این جهان ابزورد در برابر فریادهای استغاثه انسان، بی‌منطق یا به تعبیری کر است و معنا را در خارج از وجود خود و زندگی نمی‌توان یافت.
شلاله
در فلسفه کامو، عصیان از آن‌رو که آدمی را به ستیز با ابزورد وا می‌دارد، بُعدی حقیقی بدان می‌بخشد و بنابراین می‌تواند راه‌حلی برای ابزورد باشد، از این رو کامو به عصیان روی می‌آورد و آن را یگانه راه نجات می‌داند چون با آگاهی بخشیدن به انسان، او را در مبارزه با پوچی پیروز می‌گرداند.
ali Vk
این‌جا زندگی را ساختن بی‌معناست؛ این‌جا زندگی را می‌سوزند و حرام می‌کنند. این‌جا وادار شدن به تفکر و بهتر شدن معنی نمی‌دهد. مثلاً مفهوم دوزخ در این‌جا شوخی‌ای بیش نیست.
راضیه حفیظی
دل، این وحدت را از رهگذر خواهش‌های تن که سبب رنج و عظمت اوست، درک می‌کند. من اکنون می‌آموزم که خوشبختی فرازمینی وجود ندارد و بیرون از حلقهٔ بسته آمد و شد ایام، هیچ ابدیتی جای ندارد.
roya gh
خوشبختی فرازمینی وجود ندارد و بیرون از حلقهٔ بسته آمد و شد ایام، هیچ ابدیتی جای ندارد. این تعلقات محقر و اساسی، این حقایق مربوط، تنها حقایقی هستند که در من اثر می‌کند. من روحیه لازم برای درک حقایق دیگری که «ایده‌آل» می‌خوانند را ندارم. نه! خود را به نفهمی نمی‌زنم، ولی در چشم من خوشبختیِ فرازمینی بی‌معناست.
Andrey
«من به عدالت اعتقاد دارم ولی پیش از عدالت، از مادرم دفاع خواهم کرد».
صاد
آن روز دنیا را آن‌گونه که واقعا بود شناختم. قبول دارم، نیکی‌اش همچنان که شیطنت می‌کند و ضرر می‌رساند، سودآوری هم دارد. آن روز فهمیدم دو حقیقت وجود داشت، که هیچ‌کدام نباید گفته شود.
Elahe Ebrahimi
من اکنون می‌آموزم که خوشبختی فرازمینی وجود ندارد و بیرون از حلقهٔ بسته آمد و شد ایام، هیچ ابدیتی جای ندارد. این تعلقات محقر و اساسی، این حقایق مربوط، تنها حقایقی هستند که در من اثر می‌کند. من روحیه لازم برای درک حقایق دیگری که «ایده‌آل» می‌خوانند را ندارم. نه! خود را به نفهمی نمی‌زنم، ولی در چشم من خوشبختیِ فرازمینی بی‌معناست. همین‌قدر می‌دانم که این آسمان از من جاودانه‌تر و ماندگارتر خواهد بود. جز آن‌چه پس از مرگ منْ همچنان خواهد بود، چه را ابدیت بنامم؟ مقصودم از این سخن، اظهار رضایت از این شرایط نیست. حرف من چیز دیگریست. انسان بودن همیشه آسان نیست و دشوارتر از آن، انسان راست بودن است. راست بودن یعنی بازیافتن سرای آرامش که در آن خویشاوندی جهان و انسان احساس شود، جایی که در آن نبض انسان وابسته به تابش سوزان آفتاب ساعت دو ظهر باشد.
محسن غضنفری
فقر مانع از این شد که فکر کنم زیر آفتاب و در تاریخ، همه چیز خوب است. آفتاب به من آموخت که تاریخ، همه چیز نیست. فقر هرگز برای من بدبختی نبود، زیرا فقر من آکنده از روشنایی بود»
ali Vk
آن کسی که جوانی‌اش را باخته هیچ پناهی برای تکیه ندارد و جایی نیست که از دست مالیخولیایش به آن‌جا بگریزد.
ali Vk
این‌جا زندگی را ساختن بی‌معناست؛ این‌جا زندگی را می‌سوزند و حرام می‌کنند. این‌جا وادار شدن به تفکر و بهتر شدن معنی نمی‌دهد. مثلاً مفهوم دوزخ در این‌جا شوخی‌ای بیش نیست. چنین خیالاتی فقط زیبندهٔ پرهیزگاران است و من می‌پندارم که در سرتاسر الجزایر، پارسایی معادل پرهیزگاری است. نه آن‌که این مردم از اصول اخلاقی بی‌بهره باشند، نه، اینان پایبند اصول خودشانند و اتفاقا اصول به‌خصوصی نیز دارند. در حق مادرشان ناسپاسی نمی‌کنند.
ali Vk
مردم مرا می‌بینند که در خیابان‌های خوب و بالای شهر قدم می‌زنم، من مثل هرکس دیگری چشم‌اندازها را تحسین می‌کنم، با دیگران دست می‌دهم، اما این من نیستم که سخن می‌گوید. مردم از من تمجید می‌کنند، اما به محض اینکه اندکی فلسفه‌بافی کنم، ناسزایم می‌گویند و من به ندرت تحیّر نشان می‌دهم؛ سپس فراموش می‌کنم و به کسی که ناسزایم گفته لبخند می‌زنم یا در معاشرت با کسی که دوستش دارم بیش از حد مادبانه رفتار می‌کنم. چه کنم که تمام آنچه می‌توانم به خاطر بیاورم تنها یک تصویر است؟ عاقبت آن‌ها وادارم می‌کنند بگویم من کیستم؟ «هنوز هیچ، هنوز هیچ ...»
پورآزاد
پس از شناخت دنیای ابزود و اندیشه ایجابی فلسفه کامو می‌توانیم به آرامش برسیم و خوشبخت بمیریم. این بُعد زیبایی‌شناسی کامو در نوع خود کم‌نظیر و در عین حال بدیع و ناب است.
zahra
در شب‌های خاص، از ملایمتی طولانی مدت در زمین و دریا، معرفتی به دست می‌آید؛ وقتی که در حال جان باختنیم به‌راستی می‌توانند در مُردن یاریمان کند.
صاد
پیش از آن‌که مجالی یابم و از حلاوتی که شب بر لبانم می‌نهد لذت ببرم، شامگاهان در چادر سیاه شب ناپدید می‌شود. آیا همین نکته راز ماندگاریش در جان من نیست؟
صاد
در چشم من خوشبختیِ فرازمینی بی‌معناست. همین‌قدر می‌دانم که این آسمان از من جاودانه‌تر و ماندگارتر خواهد بود. جز آن‌چه پس از مرگ منْ همچنان خواهد بود، چه را ابدیت بنامم؟
صاد
انسان بودن همیشه آسان نیست و دشوارتر از آن، انسان راست بودن است. راست بودن یعنی بازیافتن سرای آرامش که در آن خویشاوندی جهان و انسان احساس شود، جایی که در آن نبض انسان وابسته به تابش سوزان آفتاب ساعت دو ظهر باشد. همه به خوبی می‌دانیم همیشه یک نفر لحظه‌ای ارزش میهنش را می‌یابد که آن را از دست می‌دهد؛ اما برای کسانی که بسیار به خود سخت می‌گیرند، میهن همان جاییست که انکارش می‌کنند. نمی‌خواهم بی‌رحم باشم و به نظر برسد دارم زیاده‌روی می‌کنم، اما با این همه، آن‌چه در این زندگی وجودم را انکار می‌کند، اولین چیزیست که مرا می‌کُشد.
کاربر ۱۵۰۶۰۸۳
من در کنار دریا و فقری که برایم مجلل بود بزرگ شدم؛ سپس دریا را گم کردم و فقری طاقت‌فرسا را یافتم که در آن تمام زیب و زیورها برایم خاکستری شدند و رنگ باختند. از آن پس، انتظار می‌کشم؛ انتظار کشتی‌های عازمِ خانه، سرای آب‌ها، روشنیِ روز. با شکیبایی انتظار می‌کشم، با تمام نزاکتی که در چنته دارم
Tamim Nazari

حجم

۵۲۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۷ صفحه

حجم

۵۲۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۷ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان