بریدههایی از کتاب ارمغان
۳٫۸
(۲۴)
«بنده روزها ده بیست تا روزنامه را معمولاً همینطور یک مروری میکنم. بعضی از روزنامهها هر روزی چهار تا، پنج تا تیتر دارند که هرکدام از این تیترها کافی است دل یک آدم ضعیف را بلرزاند؛ منفی، منفی، منفی، منفی! این کار را دوست میدارند. حالا اغراض سیاسی است، اغراض جذب مشتری است؛ هرچه هست، نمیدانیم؛ کسانی را متّهم نمیکنیم؛ امّا این واقعیت است، این غلط است. غلبه دادن نگاه منفی، خلاف واقعبینی است؛ موجب ناامیدی است.
نقطهٔ مقابلش هم همینجور است. یعنی غلبه دادن نگاه مثبت، بدون دیدن نقطهٔ منفی، این هم گمراهکننده است؛
منمشتعلعشقعلیمچکنم
یک عدّهای خوششان میآید که بگویند فلان نشان خارجی روی لباسشان هست یا روی وسیلهٔ خوراکیشان هست؛ این یک بیماری است؛ این بیماری را باید علاج کرد. این کار، توجّه نکردن به این است که ما در این مملکت داریم زندگی میکنیم و از نعمتهای الهی بر این کشور داریم برخوردار میشویم؛ آنوقت پولی را که در این کشور بهدست میآوریم، میریزیم توی جیب یک کارگر خارجی، به زیان یک کارگر داخلی؛
من زنده ام و غزل فکر میکنم
در خیابانهای تهران بهمناسبت روز قدس که روز دفاع از فلسطین است، شعار «نه غزّه، نه لبنان» دادند. کمککنندگان به جنگ روانی دشمن در داخل، موجودات بدی هستند، موجودات حقیری هستند؛ این سرافکندگی دارد... هدف دشمن معلوم است؛ دشمن در صدد آن است که ما از نقاط قوّت خودمان صرفنظر کنیم، از عناصر اقتدار ملّی خودمان دست برداریم تا راحتتر بتواند بر کشور ما، بر ملّت ما، بر سرنوشت ما و آیندهٔ ما مسلّط بشود
منمشتعلعشقعلیمچکنم
پیشرفت هستهای در کشور، مایهٔ افتخار فنّاوری و دانش فنّی کشور بوده، استعداد جوانهای ما را مشخّص کرده؛ چیز کوچکی نیست... این یک نقطهٔ قوّت بسیار بزرگ برای کشور است؛ هم آبرو و مایهٔ اعتبار است، هم در عمل، موجب پیشرفت کشور است.
این را که یک نقطهٔ قوّت ملّی است، آمدند در تبلیغات انبوه و متراکم خودشان، در ذهن بعضیها تبدیل کردند به نقطهٔ چالشآفرین و نقطهٔ ضعف؛ گفتند که مسئلهٔ هستهایِ کشور موجب تنش است، موجب چالش است، موجب فشار دشمنان است، چه فایدهای برای ما دارد! نقطهٔ قوّت را تبدیل میکنند به یک نقطهٔ چالشآفرین برای اینکه این نقطهٔ قوّت را سلب کنند، از او بگیرند؛ این یکی از کارها؛ این کارِ روانی است،
منمشتعلعشقعلیمچکنم
بسیج مصداق این آیهٔ شریفه است: «اَلَّذینَ قالَ لَهُمُ النّاسُ اِنَّ النّاسَ قَد جَمَعوا لَکُم فَاخشَوهُم». بعد از جنگ اُحد شایعه انداختند که بنا است به مدینه حمله بشود، بترسید از دشمن؛ «فَزادَهُم ایمانًا»؛ امّا مؤمنین در مقابلِ این تهدیدها و عربدهکشیها ایمانشان بیشتر شد! «وَ قالوا حَسبُنَا اللهُ وَ نِعمَ الوَکیل»؛ این بسیج است. بسیج مصداق همین آیهٔ شریفه است که در مقابلِ تهدید دشمن نه فقط عقبنشینی نمیکند بلکه «فَزادَهُم ایمانًا»، ایمانش افزایش پیدا میکند؛ این یک نقطهٔ قوّت است. بسیج، یکی از نقطههای برجستهٔ تصویر واقعی از کشور عزیز ما است، و دشمن با بسیج خیلی مخالف است و عوامل دشمن هم با بسیج خیلی مخالف هستند.
منمشتعلعشقعلیمچکنم
پیغمبران آمدند برای اینکه مردم در امور دین و دنیا از آنان اطاعت کنند؛ انقلاب و حکومت اسلامی هم برایناساس بهوجود آمد. حکومت اسلامی اینهمه برکات بهوجود آورد و دنیای اسلام را بیدار کرد؛ کسانی که به اسلام پشت کرده بودند و شخصیّتهای معروف و مبارز، گفتند ما اسلامی که خود را از مسائل زندگی مردم کنار نمیکشد قبول داریم و به اسلام گرویدند. ولی حالا دشمنان انقلاب، تشکیک در اصل این قضیّه را شروع کردهاند که: آقا اصولاً دین و روحانیّت و اسلام به چه مناسبت برای ادارهٔ روح مردم است؟
من زنده ام و غزل فکر میکنم
دین از سیاست جدا نیست.
مرکز و سرچشمهٔ اصلی این دین، یعنی وجود مبارک حضرت خاتم پیغمبران محمّد مصطفی (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) که دین، دین او است، خود در رأس حکومت و در رأس سیاست بود؛ برای تشکیل حکومت هجرت کرد و مسئلهٔ خلافت و جانشینی و حکومت و سیاست، جزو مسلّماتِ اسلام بوده است؛ حتّی در دوران حکومتهای بنیامیّه و بنیعبّاس که خلافت بهصورت سلطنت درآمده بود، از نظر حاکم و محکوم، این معنا جزو مسلّمات بود که حکومت جزئی از اجزای دین است و ادارهٔ سیاست، یکی از تکالیف دینی است.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
اروپاییها آمدند تز جدایی دین از سیاست را مطرح کردند؛ گفتند اصلاً دین را بایستی گذاشت کنار؛ حکومت بکل از دین جدا است؛ یک امر کاملاً عرفی است؛ هیچ ارتباطی به دین و مبانی دینی ندارد. این فکر اروپاییها بود؛ آنهم ناشی از وضع دین و دولت در اروپا که کسی نگاه کند در دوران قرونوسطی میبیند که چه وضعیّت اسفباری در آنجا حاکم بوده است.
بعد هم آوردند این را در داخل کشورهای اسلامی؛ چون احساس میکردند آن چیزی که ممکن است بایستد و مقاومت کند در مقابل حرکت استعمار که در قرن نوزدهم در اوج خود قرار داشت _ که میآمدند کشورهای اسلامی را میگرفتند _ آن چیزی که ممکن بود مقاومت بکند، این دین بود، انگیزهٔ دینی بود که بیایند نگذارند؛
من زنده ام و غزل فکر میکنم
جنگ را تحمیل کردند، بمباران کردند، حملهٔ تبلیغاتی کردند، محاصرهٔ اقتصادی کردند، تبلیغات سراسری جهانی علیه این انقلاب به راه انداختند؛ همه برای یک هدف؛ آن هدف چیست؟ نگذارند نظام اسلامی به پشتیبانی ملّت ایران _ این پشتوانهٔ قوی _ به هدفها و آرمانهای خود دست پیدا کند؛ کاری کنند که ملّت خسته شود و مسئولان به ستوه آیند. وقتی ملّت و مسئولان از ادامهٔ راه خسته شوند، آنگاه اوّل تجدید سلطهٔ دشمنی است که او را بیرون کردید؛ برگردد، سلطهٔ جهنّمی خود را دوباره شروع کند و وضع را به همان شکلی برگرداند که مردم آن را بههم زده و از بین برده بودند.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
میخواهند این را از بین ببرند؛ میخواهند کاری کنند که یک انسان در جامعه، بر مال و فرزند و جوان و بر تحصیل و ادامهٔ راه خود بهسوی آرمانهایی که هر شخصی دارد، هیچگونه امنیّت و تضمینی نداشته باشد؛ این عیناً همان نقشهای است که اوّل انقلاب طرّاحی کردند تا امنیّت را از بین ببرند؛ آن روز هم هدف اصلی را امنیّت جامعه قرار دادند؛ آن روز هم میگفتند آزادی نیست و به بهانهٔ دروغین مطالبهٔ آزادی، امنیّتی را که بتدریج مستقر میشد، میخواستند نگذارند مستقر شود؛ امّا نظام بر این حرکتِ دشمن فائق آمد. امروز هم به بهانهٔ دروغین و مزوّرانهٔ مطالبهٔ آزادیهای مدنی میخواهند امنیّت مدنی و اجتماعی را از بین ببرند، که بازهم فائق نخواهند آمد؛ بازهم دشمن در مقابل ارادهٔ ملّت ایران و در مقابل ایمان و ایستادگی این مردم، بسیار ضعیف و زبون است؛
من زنده ام و غزل فکر میکنم
«نعمتان مجهولتان الصّحة و الامان»، مجهول است _ یکی «امان» است. تا امان هست، کسی ملتفت نیست که امنیّت هست؛ از خانه تا محلّ کسبت میخواهی بروی، ناامن باشد؛ تا مدرسه میروی، ناامن باشد؛ دانشگاه، ناامن باشد؛ از این شهر به آن شهر، ناامن باشد؛ الحمدلله امروز امنیّت در کشور وجود دارد و این بهخاطر زحمات نیروهای نظامی ما و نیروهای امنیّتی ما است؛ باید واقعاً از اینها تشکّر کرد و اینها را تقویت کرد.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
مسئلهٔ امنیّت قضایی هم که در برخورد و مراجعه و مواجهه با دستگاه قضا، مردم احساس امنیّت کنند، بسیار مهم است. این نگاهِ بسیار دقیق و حسّاس و جستجوگر را در درون قوّهٔ قضائیّه میطلبد. بحمدالله ما در قوّهٔ قضائیّه، قضات پاکدامن، شریف، دانا، مسلّط بر کار و باوجدان خیلی داریم؛ الحمدلله بدنهٔ قوّهٔ قضائیّه، بدنهٔ بسیار خوبی است؛ منتها در هر مجموعهای باید همیشه انسان این بیم را داشته باشد که آدمهای سستبنیاد، سستعقیده و سستعمل حضور دارند؛ از این احتمال نباید صرفنظر کرد؛ باید دائم مثل دوربینی که با نورافکن محوّطهای را جستجو میکند، چشمهای جستجوگرِ مسئولان عالی قوّه، بهطور دائم در داخل قوّهٔ قضائیّه جستجو کند؛ آنگاه امنیّت قضایی به معنای واقعی کلمه بهوجود آید؛
من زنده ام و غزل فکر میکنم
قبل از انقلاب اسلامی، در بسیاری از کشورها و ازجمله کشورهای اسلامی، گروهها و جوانها و ناراضیها و آزادیطلبها، با ایدئولوژیهای چپ وارد میدان میشدند؛ امّا بعد از انقلاب اسلامی، پایه و مبنای حرکتها و نهضتهای آزادیبخش، اسلام شد
Sara
ما ملّتی بودیم خودباخته و به نیروهای درونی خودمان ناآشنا و بیاعتقاد، و به زرقوبرق بیگانگان چشم دوخته و فریفته؛ ولی این شجرهٔ طیّبه ما را به ملّتی با ابتکار، با اعتمادبهنفس، با حرفهای نو و تازه در زمینههای گوناگون تبدیل کرد.
Sara
حجم
۵۵۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۶۰۰ صفحه
حجم
۵۵۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۶۰۰ صفحه
قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان