تنهات نمیذارم، چون خودم تنها میشم.
n re
پدرها همیشه برای دخترهایشان در کودکی کاملترین مرد هستند؛ هرچند اگر در واقعیت زندگی پدر چیز دیگری باشد
شکوفا
موجودی به اسم مادر را هیچوقت هیچکس درک نخواهد کرد.
شکوفا
مردها که کامل باشند، یک همراه هوشیار و توانا میخواهند
شکوفا
همه آن لذتهایی که از عشق برده بودم زهرجانم شد؛ ریختهشد توی یککاسه چینی با گلهای سرخ و از من برج زهرماری ساخت که هیچ پادزهری برای درمان آن نیست.
شکوفا
تنهات نمیذارم، چون خودم تنها میشم.
شکوفا
احساس خوبی داشتم از اینکه زن بودم و مردی متعلق به من بود
شکوفا
تنهات نمیذارم، چون خودم تنها میشم.
n re
همهچیز ناگهان در من تمام شد. مثل لحظه مرگ که همهچیز را تمام میکند و خود آغاز چیز دیگری است، ولی ابتدا همهچیز را تمام میکند.
sara