گفتم: «پس خیلی خوشاقبالی، چون بیشترِ ما، از جمله خود من، بیشتر تمایلمان به سقوط است.»
با حالتی صمیمانه گفت: «این حرف را نزنید سینیور. شیطان را وسوسه نکنید. اگر قرار باشد انسان سقوط کند، سقوطش هیچ پایانی ندارد.»
کتاب باز
اگر قرار باشد انسان سقوط کند، سقوطش هیچ پایانی ندارد.»
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
از شدت تعجب میخکوب شده بودم؛ دلرباییاش قلبم را از جا کند. صورتش در تاریکی سرسرا گل انداخت و به رنگ یاقوت شد. چشمهایش مرا اسیر خود کرده بود و مانند دو دست که یکدیگر را محکم نگه داشتهاند، رهایم نمیکرد. لحظاتی که رودرروی هم ایستاده بودیم و هرکدام دیگری را لاجرعه جذب خود میکرد، لحظاتی بود مقدس و پیوندگاه دو روح.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
جیغ و داد سنجاب دلم را به درد آورد. دربارهٔ سنگدلی جوانها، بهویژه روستاییها، چیزهایی دیده و شنیده بودم. اما آنچه در آن دم دیدم خشمم را برافروخت
ray ray
وقتی حرفی برای گفتن وجود ندارد، صحبتکردن دردی را دوا نخواهد کرد.
☾Natsuki✶
من و تو توسط چیزهایی بس قدیمتر و عظیمتر از خودِ ما بهسوی هم کشیده شدهایم، مثل ستارههای آسمان که به سوی هم کشیده میشوند، مثل جزر و مد دریا.
☾Natsuki✶
گهگاه از من بهعنوان کسی که زندگی درسِ سختی به او داده و او هم با شجاعت آن را شنیده است یاد کنید؛ کسی که از صمیم قلب عاشق شما بود، اما آنقدر از خودش تنفر داشت که عشق نیز برایش نفرتانگیز جلوه میکرد؛ کسی که شما را از خود دور کرد، اما همیشه میخواست تا ابد در کنارش باشید؛ کسی که بزرگترین امیدش فراموشکردن شما بود و بزرگترین ترسش فراموششدن.
☾Natsuki✶