بریدههایی از کتاب خانه ای برای تعطیلات
۳٫۲
(۱۹)
دوست داشتن دیگری چیز شرافتمندانهای نیست. عشق، یا هست یا نیست. یا اتفاق میافتد یا نمیافتد. عاشق بودن و فارغ شدن دست خود آدم نیست.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
چه آسان یقین انسان فرو میریزد و این هولناک است. چه زود همه چیز از دست میرود.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
تو نمیتوانی به زندگی کسی برگردی مادامی که بخشی از آن زندگی هستی. آنچه بین ما گذشته، فراموش شدنی نیست. حتی پس از این همه مدت در عمق جان من است.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
محض اینکه در را باز میکنم متوجه چیزی ناجور میشوم. قبل از آنکه اولین نُت را بشنوم، شمی غریزی پسم میکشد. موسیقی در راه پله طنین انداخته. چند ضرب
کاربر ۵۹۶۱۰۶
محض اینکه در را باز میکنم متوجه چیزی ناجور میشوم. قبل از آنکه اولین نُت را بشنوم، شمی غریزی پسم میکشد. موسیقی در راه پله طنین انداخته. چند ضرب
کاربر ۵۹۶۱۰۶
دیگر به ندرت قبل از خواب آرایشم را پاک میکنم. مثل خیلی چیزهای دیگر اهمیتش از دست رفته و در تلاش برای زنده ماندن گم شده.
zohreh
حالا هم از نگاه کردن به چشمهای خودم ابا دارم. میترسم در چشمهایم چیزی را ببینم که نمیخواهم نشانش دهم. چیزی مثل یأس، شاید... یا شاید هم اندوه.
zohreh
نمیشود هم خاطرات را در ذهن زنده نگه داشت و هم انتظار داشت که یک روز صبح از خواب بیدار شوی و ببینی همگی از خاطرت زدوده شدهاند.
zohreh
بخشی از تردیدم به این خاطر است که من به دوستیهای جدید عادت ندارم. اینکه عادات و نقاط ضعف خود را به بوته آزمایش دیگری بگذاری، کاریست که بزرگسالان کمتر انجامش میدهند.
zohreh
بعضی وقتها بهتر است برای مدتی هیچ کاری نکنی.
zohreh
تو نمیتوانی به زندگی کسی برگردی مادامی که بخشی از آن زندگی هستی.
zohreh
اگر از چند سال گذشته چیزی آموخته باشم این است که بیشتر داراییها پوچند. مهم نیست که آنها را بشکنی یا پاره کنی و یا بسوزانی. همه آنها قابل جایگزینیاند
zohreh
میان توجه و وسواس یک دنیا فاصله است.
zohreh
حالا میدانم که فایدهای ندارد، که در همان لحظهای که در میان دستانماند، هیچ میشوند ومن چه بخواهم و چه نخواهم در سراشیبی سقوط هستم.
zohreh
به نظر میرسد که زندگی ما در وضعیتی ثابت از چشم انتظاری قرار دارد و وقتی که چشم انتظاری به سر میآید، آنقدر لحظاتمان کوتاه است که در چشم به هم زدنی می گذرند و دوباره باید منتظر بمانیم.
zohreh
به احساساتت توجه کن اما زیاد بهشان میدان نده.
zohreh
با خود فکر کردم لعنت به من اگر بخواهم برای چیزی که توان تغییرش را ندارم، زندگیم را نابود کنم. این حرف به آن معنی نیست که آن واقعیت برایم اهمیت نداشت.
zohreh
از جا که بلند میشود و راه میافتیم، آسودگی خیال را دروجودش میبینم، گرچه در گفتگویمان به نتیجهای نرسیدیم. او بار دیگر بار خود را با دیگری قسمت کرده. به گمانم زندگی همهمان همینطور است... دردهایمان را با هم تقسیم میکنیم تا کمرنگ شود. آنقدر رشتهٔ درد را میکشیم تا پاره شود و از نظرها محو.
Elaheh Dalirian
لعنت به من اگر بخواهم برای چیزی که توان تغییرش را ندارم، زندگیم را نابود کنم.
کاربر ۱۹۲۰۹۴۰
حجم
۲۴۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۸۴ صفحه
حجم
۲۴۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۸۴ صفحه
قیمت:
۳۶,۰۰۰
تومان