همه روز اوّل صبح
سکه مهر و محبّت را
از قلّک دل برداریم
و ببخشیم به اوّل نفری
که به ما میتابد
اوّلین عابر امروز
که از کوچه ما میگذرد
و صمیمانه بگوییم:
«سلام»
Dexter
گر ساغرم پر میکنی من ترک مسجد میکنم
میخانه بردهست آنچنان حلاجها بر دارها
|ݐ.الف
حسن باران این است
که زمینیست، ولی
آسمانی شده است
|ݐ.الف
هیچ میدانی آیا
ابر کالسکه نوزاد همین بارانست
|ݐ.الف
و بدانید که در بازی عشق
شرط بستم با خویش
باختم دنیا را
زندگی را بُردم
|ݐ.الف
پیش چشمم امشب
زندگی خواهد سوخت
اختری خواهد خفت
مادری خواهد مرد
|ݐ.الف
گلی در باغ اگر روئید
اگر افسرد
اگر خشکید
رسد تاباز فصل گل
به گلدان مهربانی کن
|ݐ.الف
میشود شعله بود با یک شعر
میشود شب شکست با یک شمع
میتوان باغ بود با یک سرو
میشود سایه داشت با یک برگ
|ݐ.الف
طول عمر ما،
سنّ و سال ماست
عرض عمر ما
قیل و قال ماست
ارتفاع عمر
پر و بال ماست
حجم عمر ما کمال ماست
سپهر
عابری شاید عاشقی باشد
پس به هر عابری سلام کنیم
سپهر