بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آهسته‌خوانی: مجموعه شعر کوتاه | طاقچه
تصویر جلد کتاب آهسته‌خوانی: مجموعه شعر کوتاه

بریده‌هایی از کتاب آهسته‌خوانی: مجموعه شعر کوتاه

انتشارات:نشر نون
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۲۰ رأی
۳٫۸
(۲۰)
او به دریاهای بی‌ماهی می‌اندیشد من به ماهی‌های بی دریا.
سپهر
یک شهروند مضطرب، یک کارمند گیج یک شاعر سرگشته، یک انسان بی‌رؤیا؛ تنهایی من شکل‌هایی مختلف دارد.
سپهر
چشم‌هایت را ارسطو هم اگر می‌دید دست بر می‌داشت از عقلِ ملال آور بی‌خیالِ منطق محزون خود می‌شد قهوه می‌نوشید عشق می‌ورزید «فن شعر» ش را به طرز دیگری شاید...
مهران کاسب‌وطن
گاه با خاطره‌های دیروز گاه دلواپسی آینده؛ لحظه، بسیار عزیز است حرامش نکنی!
مهران کاسب‌وطن
تا کی در شعرهای من به‌دنبال خودت هستی؟ یک‌بار هم در شعرهای من به دنبال خود من باش. لطفاً مرا آهسته‌خوانی کن!
ویرا
تن‌های ما تنهاست دل‌های ما با هم دل، از تو لبریزست تنهای تنها هم.
ویرا
دست آن کودک که ول شد در شلوغی خیابان‌ها... طعم آن دستم.
مهران کاسب‌وطن
من از عشق داغم و از داغ سرشار.
سپهر
نه این باران که هر باران دیگر بی‌تو باران نیست.
ویرا
بهار، لبخندی است که از لبان تو تکثیر می‌شود در باغ.
ویرا
تو اینجا نیستی تمام نیمکت‌های جهان خالی است.
ویرا
گریبان را که بگشایی اجابت می‌شود دستم. هوای چیدنِ ماه است در باران پاییزی.
ویرا
اندازه باران... ـ چه می‌گویم؟ اندازه احساس یک کودک به باران دوستت دارم.
ویرا
باد با خود می‌بَرَد ما را ناگهان ما را به‌خود می‌آوَرَد باران.
ویرا
- چای یا قهوه؟ - نه عزیزم چشم‌های تو!
ویرا
آفتابِ تراویده در مهرگانم! خون دلتنگی توست در رگانم.
ویرا
از همین بادی که می‌آید خوب می‌فهمم عطر تو یک شهر را دیوانه خواهد کرد.
ویرا
اگر باران نگاهت را بلد باشد به اقیانوس هم راضی نخواهد شد.
ویرا
تقویم ما، تمام ورق‌هایش تعطیل هم که باشد هر روز ذهن من در دفتر حضور شما تیک می‌خورد.
ویرا
خیره باشی به کسی بعد... ای داد ای داد خیرگی درد بدی است.
ویرا
کسی این قدر بارانی کسی این قدر نارنجی... فقط پاییز گه گاهی شبیه توست.
ویرا
گاه با خاطره‌های دیروز گاه دلواپسی آینده؛ لحظه، بسیار عزیز است حرامش نکنی!
ویرا
ازین دشوارتر، اما زمستان‌های بسیاری است در یادش کلاغ پیر.
مهران کاسب‌وطن
مثل گلدان که دلتنگ نور است مثل صحرا که دلتنگ باران آآآآآآآآی دلتنگی من!
ویرا
و عشق و مرگ از ابتدای خلقت آدم کاری به‌غیر خاطره‌سازی نداشتند.
ویرا
تاریخ را برای چه باید خواند؟ وقتی که جای عشق در لابلای این همه اوراق خالی است.
ویرا
ابر هم از فرط دلتنگی نمی‌داند سر به دامانِ کدامین کوچه بن‌بست... جمعه‌هایم لعنتی‌تر می‌شود بی تو.
ویرا
از حرف‌ها چیزی نفهمیدم اما نگاه تو انشاءنویسِ کهنه‌کاری بود.
ویرا
به اندازه، خورشید به اندازه، باران نگاهت نگاهت نگاهت نگاهت.
ویرا
پاییز را به هیچ می‌انگارد دستی که دست‌های ترا دارد.
ویرا

حجم

۱۲۰٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۲۱ صفحه

حجم

۱۲۰٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۲۱ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان