بریدههایی از کتاب خویش را باور کن
۵٫۰
(۴)
ملتی که تنها به گذشته خود افتخارمی کند، دیگر ملت نیست، یک موزه است. بکوشیم ملت خود را از موزه بودن خارج کنیم.
Dexter
هرچه ویرانی از تیشه ماست
رستگاری
شادی
آبرو
آبادی
آرزو
آزادی
همه از رویش اندیشه ماست
باز باید برویم...
خاک ما تشنه باریدن ماست
R.s
کسی که خود تغییر میکند جهان را تغییر میدهد. کسانی که تاب شنیدن و تحصیل اندیشههای گوناگون دارند اندیشه آفرین میشوند. کسانی که در پارادایمهای (PARADIGM) منحصر به فرد گرفتار نیستند، جهان را توسعه میدهند. کسانی که برای ذهن خود برنامه ریزی میکنند و ذهن خود را از رکود گذشته خارج میکنند. کسانی که حتی پارادایمهای آینده را میسازند و زندگی آنها تنها براساس کامیابیها و افتخارات گذشته استوار نیست.
Dexter
آدمیزاده درختی ست
که باید خود رابالابکشد
ببرد ریشه خود را تا آب بی امان سبزشود
سایه دهد
خویش را با خود نزدیک کند
دگران را با خویش
کاش میشد همه جا میرستیم
کاش میشد همه جا میبودیم
کاش میشد خود را تقسیم کنیم
بین چندین احساس
بین چندین انسان
بین چندیم شهر
چندین ملت
گاه میاندیشم
که چه موجود بزرگی هستیم
Dexter
اسب اندیشه خود را زین کن
تکسوار سحر جاده تو باید باشی
و خدا میداند
که خدا میخواهد تو «خودآ» یی باشی
بر پهنه خاک
نازنین
داس بیدسته ما
سالها خوشه نارسته بذری را برمیچیند
که به دست پدران ما بر خاک نریخت
کودکان فردا
خرمن کشته امروز تو را میجویند
خواب و خاموشی امروز تو را
در حضور تاریخ، در نگاه فردا
هیچکس بر تو نخواهد بخشید
باز هم منتظری؟
Dexter
برخیز تا سواره ازین شب سفر کنیم
با هم شبانه عزم طلوع سحر کنیم
در تیرگی به خویش خزیدیم سالها
سالی بیا که خویش ز خود باخبر کنیم
Dexter
ای رهسپار علم بیا مرد درد باش
با این چراغ شاید ازین شب گذر کنیم
Dexter
مهاتما گاندی در بخشی از نوشتههای خود با عنوان (چه هستم) میگوید: من نمیخواهم خود را در چهاردیواری خانهام با پنجرههای بسته زندانی کنم بلکه میخواهم اطاقم دارای پنجرههای گوناگونی باشد که نسیم اندیشهها و فرهنگهای گوناگون از آنها برمن بوزد اما به آنها اجازه نخواهم داد که مرا با خود ببرند.
Dexter
عشق یعنی دشت گلکاری شده
در کویری چشمهای جاری شده
یک شقایق در میان دشت خار
باور امکان با یک گل بهار
Dexter
عشق یعنی آهویی آرام و رام
عشق صیادی بدون تیرو دام
Dexter
زندگانی، هنر همنفسی با غمهاست
زندگانی، هنر همسفری با رنج است
زندگانی هنر سوختن اکنون، تا روشنی آیندهست
زندگانی هنر ساختن پنجره بر بیداریست
زندگانی هنر یافتن روزنه در تاریکیست
زندگی گاهی،
آری
به همین باریکیست
در همین نزدیکست
Dexter
مهاتما گاندی در بخشی از نوشتههای خود با عنوان (چه هستم) میگوید: من نمیخواهم خود را در چهاردیواری خانهام با پنجرههای بسته زندانی کنم بلکه میخواهم اطاقم دارای پنجرههای گوناگونی باشد که نسیم اندیشهها و فرهنگهای گوناگون از آنها برمن بوزد اما به آنها اجازه نخواهم داد که مرا با خود ببرند.
Dexter
(کار با عشق آن است که پارچهای را با تار و پود قلب خود ببافی بدان امید که معشوق تو آن را برتن خواهد کرد. اگر نمیتوانی با عشق کار کنی بهتر است کار خود را ترک کنی و بر دروازه معبد بنشینی و قدرت کسانی را که با عشق کار میکنند بپذیری)
Dexter
نیوتن میآسود
در پناه سایه در زیردرخت
ناگهان سیبی افتاد زمین
نیوتن آن را دید
سپس از خود پرسید
که چرا سوی هوا پرت نشد
اکتشافات جهان
اتفاقاتی بود که چنین میافتاد
که کسی میفهمید
و به ما میفرمود که چه چیز چه پیامی دارد
و چه رازی دارند آیات خدا
hadi
از لحظهای سقوط میکنیم که گمان میکنیم موفقیم.
Dexter
و بدانند اهل آینده
که افقهای آرزو بازاست
آرزو باز زندگی ساز است
هرکسی را امید پرواز است
نا امیدی جهان برانداز است
عاقبت خاک ما سرافراز است
روزگاری که بخت دمساز است
مرغ این باغ نغمه پرداز است
تو بخوانی به یاد من آن روز
آنچه امروز من سراییدم
Dexter
کاش درجامم شراب عشق باد
خانه جانم خراب عشق باد
هرکجا عشق آید و ساکن شود
هرچه ناممکن بود ممکن شود
در جهان هرکارخوب و ماندنیست
ردپای عشق در او دیدنی ست
Dexter
ای آن که پس از ما به جهان در راهی
پیوسته زکوه عمر خود میکاهی
کوته نبود عمربلنداست، بلند
گرتو نکنی به عمر خود کوتاهی
کوثر
ای خدا روح من آزرد و دریغا دردا
هرچه گوییم بر این غائله پایانی نیست
raziyeh
اگر به شغل خود بیعلاقهایم یا دیدگاه خود را تغییر دهیم یا شغل خود را.
raziyeh
«سالک» شبی نبود که صبحی ز پی نداشت
باید خطر کنیم که شب را سحر کنیم
raziyeh
حجم
۱۶۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۱۶۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان