بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ماجراهای شرلوک هلمز (جلد دوم) | طاقچه
تصویر جلد کتاب ماجراهای شرلوک هلمز (جلد دوم)

بریده‌هایی از کتاب ماجراهای شرلوک هلمز (جلد دوم)

۴٫۲
(۲۱)
. واتسون، تصور کن چنین ماده‌ای اختراع شود و تمام انسان‌های روی زمین بخواهند برای خوشگذرانی، عمر بی‌ارزششان را طولانی‌تر کنند. در آن صورت دنیا به چه گندابی تبدیل خواهد شد؟
بلاتریکس لسترنج
همه‌ی خون آشام‌ها مردگان از قبر بیرون آمده نیستند. ممکن است یک فرد زنده خون آشام باشد.
چڪاوڪ
اگر با هم صادق باشیم، همه چیز بهتر پیش خواهد رفت.
چڪاوڪ
. من قبلاً مطلبی درباره یک پیرزن خوانده‌ام که برای دوباره جوان شدن، خون دختران جوان را می‌نوشیده.
بلاتریکس لسترنج
- منشأ اصلی، آقای بنت، عشق بی موقعی است که به سراغ پروفسور آمده و باعث شده فکر کند با جوان‌تر شدن می‌تواند به معشوقش برسد. وقتی شخصی سعی می‌کند برخلاف طبیعت عمل کند، همین‌طور می‌شود. زمانی که انسان‌ها بخواهند از مسیر درست سرنوشت خارج شوند، به درجه حیوانی خود باز می‌گردند.
بلاتریکس لسترنج
همه‌ی خون آشام‌ها مردگان از قبر بیرون آمده نیستند. ممکن است یک فرد زنده خون آشام باشد.
چڪاوڪ
هلمز با عجله اسلحه‌ی او را برداشت و بعد دست دوستم را به دور بدن خود دیدم که مرا به سمت یک صندلی می‌برد. زخمی شدی واتسون؟ به خاطر خدا بگو حالت خوب است. ارزش یک جراحت حتی زخم‌های بیشتری را هم داشت تا میزان محبت و وفاداری‌ای که پشت آن نقاب بی احساس و خونسرد هلمز پنهان شده بود را ببینم. چشمان مصمم و جدی او کم نور و مضطرب شده بود و لب‌های محکمش می‌لرزید. برای اولین و آخرین بار نمایی از یک قلب پر از احساس را در کنار یک مغز بی نظیر دیدم. لذت سالها خدمت ناچیز اما صادقانه‌ام در لحظه آشکار شدن احساسات هلمز به اوج خود رسید. چیزی نیست هلمز، فقط یک خراش ساده است. او با چاقوی جیبی خود شلوارم را پاره کرد و با خوشحالی و آسودگی بلند فریاد زد. حق با توست واتسون. کاملاً سطحی است. زمانی که صورتش را به سمت مجرم که با حالتی گیج بر روی زمین نشسته بود برگرداند از شدت عصبانیت سرخ شده بود. باید خدا را شکر کنی که اتفاق دیگری نیافتاد. اگر واتسون را کشته بودی، زنده از این اتاق بیرون نمی‌رفتی. حالا برای دفاع از خود چه داری بگویی؟
ترانه
ارزش یک جراحت حتی زخم‌های بیشتری را هم داشت تا میزان محبت و وفاداری‌ای که پشت آن نقاب بی احساس و خونسرد هلمز پنهان شده بود را ببینم. چشمان مصمم و جدی او کم نور و مضطرب شده بود و لب‌های محکمش می‌لرزید. برای اولین و آخرین بار نمایی از یک قلب پر از احساس را در کنار یک مغز بی نظیر دیدم. لذت سالها خدمت ناچیز اما صادقانه‌ام در لحظه آشکار شدن احساسات هلمز به اوج خود رسید.
محسن
من درباره سگ‌ها هم همین‌طور فکر می‌کنم. از نظر من آنها شرایط روحی و روانی خانواده‌هایی که در کنارشان زندگی می‌کنند را در رفتارشان منعکس می‌نمايند. تا به حال سگ خانواده‌ای افسرده را شاد و سرحال دیده‌ای؟ و یا برعکس سگی را سراغ داری که با خانواده‌ای شاد و خوشحال زندگی کند و بی حال و افسرده باشد
احسان فتاحی

حجم

۱۳۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۴۵ صفحه

حجم

۱۳۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۴۵ صفحه

قیمت:
۳۲,۶۲۵
تومان