بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب به بی‌نهایت خوش آمدید | طاقچه
تصویر جلد کتاب به بی‌نهایت خوش آمدید

بریده‌هایی از کتاب به بی‌نهایت خوش آمدید

نویسنده:گرنت نیلور
انتشارات:نشر سنگ
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۷از ۱۵ رأی
۴٫۷
(۱۵)
لیستر سرش رو آروم کوبید به مانیتور ردیاب و ـ البته نه برای اولین بار ـ آرزو کرد، ای کاش یه اسپرم دیگه به وصال تخمک مادرش رسیده بود.
HaMiT
«ریمر، تو نمی‌تونی من رو بابت زندگی مزخرفت ملامت کنی.» «فقط تو نبودی که! همهٔ هم‌اتاقی‌هام همین جوری بودن. پمبرتون، لِدبِتر، دالی... همه‌تون!» «پس همیشه همین‌طوریه؟ یعنی هیچ‌وقت تقصیر خودت نبود؟ همیشه تقصیر گردن یکی دیگه یا یه چیز دیگه‌ست! یه بار می‌گی سِت خودکارهام واسه امتحان نقشه‌کشی خوب نبود، یه بار می‌گی دیوایدرهام به اندازهٔ کافی کش نمی‌اومدن...» «خب راس می‌گفتم دیگه!» «یعنی آخرش نمی‌خوای برگردی به خودت بگی: "شرمنده که ریدم تو زندگی خودم. همه‌ش تقصیر خودم بود"؟» «دیگه دیره. زندگیم ریده شد توش، رفت پی کارش. حالا دیگه مرگمه که واسه‌م مونده. و دلم نمی‌خواد اونم ریده بشه توش.»
Someone
توی ذهنش فهرست فرصت‌های ازدست‌رفته و وعده‌های عملی‌نشده رو ورق می‌زد. به سلسله وقایع فوق‌العاده کم‌احتمالی فکر کرد که منجر به خلقت خودش شده بود. بیگ بَنگ؛ جهان هستی؛ حیات روی سیارهٔ زمین؛ بشریت؛ احتمال یک به شونصد میلیونی ترکیب شدن اسپرم با تخمکی که منجر به خلقت خودش شده بود؛ تمام این‌ها اتفاق افتاده بودن. و اون با این فرصت خارق‌العاده چه گُهی خورده بود؟ با وقت ارزشمندش طوری رفتار کرده بود انگار آشغاله، و همه‌ش رو خالی کرده بود توی یه سطل زبالهٔ بزرگ.
HaMiT
سیارهٔ موعود رو پیدا کنن، و نصف دیگه‌شون با شاتل‌های باقی‌مونده پرواز کردن به سمت مخالف تا کلیستر و سیارهٔ موعود رو پیدا کنن. اون‌هایی رو که بنیهٔ این سفر رو نداشتن، جا گذاشتن: گربه‌های پیر، شَل، مریض و رو به موت. و اون‌ها یک به یک مردن.
HaMiT
اعتقاد داشتن که یه روز بالاخره کلاستر از راه می‌رسه و اون‌ها رو هدایت می‌کنه به «زَهمین»، سیاره‌ای که می‌تونن اون رو به خونه‌شون تبدیل کنن. باقی گربه‌ها هم دقیقاً همین اعتقاد رو داشتن، با این تفاوت که اون‌ها معتقد بودن پدر واقعی تمام گربه‌ها اسمش هست «کلیستر». اون‌ها قشنگ‌ترین دوره از اون دو هزار سال رو صرف جنگیدن بر سر این گسل مذهبی حل‌نشدنی عظیم کردن. میلیون‌ها گربه کشته شدن. و در نهایت، حقیقت آشکار شد. نیمی از گربه‌ها سوار شاتل‌های سفینه پرواز کردن به یک سمت تا کلاستر و
HaMiT
«مادر بزرگم سعی کرد قضیه رو برام توضیح بده. بهم گفت بابام رفته و دیگه برنمی‌گرده. منم می‌خواستم بدونم کجا رفته، و مامان‌بزرگم گفت بابام اونجا که هست خیلی شاده، و رفته همون‌جایی که ماهی‌قرمزم رفته.» لیستر محو در عوالم خودش با کلاف بافته‌شدهٔ موهای خودش بازی می‌کرد. «این رو که گفت فکر کردم بابام رو هم عین ماهیه انداختن تو کاسه توالت و سیفون رو کشیدن. تا یه مدتی وای‌میستادم بالای کاسه توالت، زل می‌زدم ته سوراخ و با بابام حرف می‌زدم. همه‌ش فکر می‌کردم بابام بعدِ پیچِ اولِ چاه‌توالت نشسته داره گوش می‌ده.
HaMiT
دو نوع آدم داریم: گروه اول افراد «انشاء تاریخی» بودن. این‌ها زندگی رو با یه برگهٔ سفید شروع می‌کردن؛ بدون هیچ نمره‌ای؛ و با هر موفقیت یه امتیاز به دست می‌آوردن. گروه دوم افراد «دیکتهٔ زبان فرانسه» بودن. این‌ها زندگی رو با نمرهٔ بیست شروع می‌کردن، و هر کار اشتباهی که ازشون سر می‌زد، یه نمره ازشون کسر می‌شد.
Alivi
و این وسط، یه جنگ بین گربه‌ها در گرفت. یه جنگ خونین که خیلی از اون‌ها رو از صفحهٔ روزگار محو کرد. اما دلیل این جنگ خوب بود. آرمانش با عقل جور درمی‌اومد. اون اصول و آرمان، ارزش جنگیدن رو داشت. این یه جنگ مقدس بود. برخی از گربه‌ها اعتقاد داشتن که پدر واقعی تمام گربه‌ها مردی بوده به نام «کلاستر» که فرانکشتاین (مادر مقدس) رو نجات داد و توسط مردان شیطان‌صفتی که قصد جون مادر مقدس رو داشتن، در محفظهٔ زمان منجمد شد
HaMiT
«توت» یه ورزش خونین غیرقانونی شامل مبارزه‌ای تا سرحد مرگ بین دو حلزون اصلاح‌ژنتیکی سیارهٔ زهره بود. حلزون‌های وحشی با شاخک‌هایی که با دست تیز شده بود، تو یه چالهٔ دومتری به جون هم انداخته می‌شدن و شرکت‌کنندگان روی حلزون برندهٔ سرانجام کار، شرط می‌بستن. «سرانجام» کلمهٔ مناسبیه واسه توصیف اون برنده؛ چون برای یه حلزون بومی سیارهٔ زهره، حدوداً سه ساعت طول می‌کشید تا یک ضربه به حریفش وارد کنه و کل مسابقه روزها به طول می‌انجامید.
HaMiT
همه متفق‌القول قبول داشتن که این یه مراسم تدفین عالیه، ولی هیچ‌کس به اندازهٔ خود میت ازش لذت نمی‌برد. خطاب به همهٔ کسانی که گوش شنوا داشتن می‌گفت: «نمی‌تونم براتون توضیح بدم چقدر چیز باحالیه این مُردن. خدایی تمام مشکلاتم رو حل کرد.»
HaMiT
کرایتن یه برده بود و لیستر از این موضوع تنفر داشت. به دلایلی به نظر می‌اومد نسل بشر وسواس خاصی روی برده‌داری داره: برده‌داری سیاهپوست‌ها، برده‌داری طبقاتی، برده‌داری زن‌ها در خانه، و حالا برده‌داری روباتیک. بعد به فکرش اومد که: این برده‌داری نبود که کرایتن رو تحت سلطه داشت، بلکه خودش بود که می‌دوید دنبال بردگی. اون یه بردهٔ شاد بود. رضایتش، موافقتش به خدمت کردن، و تمایلش به بردگی کردن.
HaMiT
یه بیوشیمیست روی سیارهٔ زمین ادعا کرده که ویروس عامل عشق رو ایزوله کرده. طبق گفته‌های اون بیوشیمیست، اون ویروس یه عامل مسری بود که به‌خصوص ظرف چند هفتهٔ اول شدیداً بدخیم عمل می‌کرد، اما بعدش بدن به تدریج رو به بهبود می‌ذاشت.
HaMiT
مک‌اینتایر نشست سر جاش و لبخند زد. حس می‌کرد نشسته وسط یه بشکهٔ بزرگ از جنس عضلهٔ خیس از عرق. به این نتیجه رسید که اگه با هر کدوم از این سه تا نره‌خر دست بده، بلافاصله از مسمومیت حاد استروئید جان به جان آفرین تسلیم می‌کنه.
HaMiT

حجم

۲۸۰٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۶۰ صفحه

حجم

۲۸۰٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۶۰ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان