بریدههایی از کتاب مرد گچی
۴٫۳
(۷)
بابا گفت: "هوممم." این همان چیزی بود که هروقت با نظر مامان مخالف بود، اما جرأتش را نداشت که بگوید داری اشتباه میکنی، میگفت.
هیچکس جرأت نداشت با مامان مخالفت کند. مامان همیشه یکجورهایی ترسناک بود
kamrang
در نظر منِ کودک، پدرم "شغل شایسته"ای نداشت؛ منظورم شغلی است که شایستهٔ یک پدر باشد. یک پدر باید کتوشلوار و کراوات بپوشد، صبحها برای کار بزند بیرون، و غروبها برای صرف چای برگردد خانه. پدرم برای کار میرفت به اتاق اضافهٔ خانه، و گاهی حتی بیآنکه موهایش را شانه بزند، با پیژامه و تیشرت مینشست جلوی کامپیوتر.
حتی ظاهر پدرم هم کمترین شباهتی به سایر پدرها نداشت. ریش بلند انبوهی داشت و موی بلندی که دماسبی میبست. حتی در زمستان شلوار جین مدل پارهپوره میپوشید که اینجا و آنجایش سوراخ داشت و تیشرتهای رنگورو رفتهای که اسامی گروههای موسیقی عهدبوقی رویشان نوشته بود؛ مثل: Led zepplin و who. The گاهی وقتها سندل هم میپوشید.
kamrang
بیشتر اوقات چیزی که با افزایش سن نصیب آدم میشود، حکمت نیست، ناشکیبایی است.
HaMiT
همان موقع بود که چشمم به آن دختره افتاد. هنوز بابت کیف پولم شاکی بودم، اما خب درعینحال پسر دوازده سالهای بودم با هورمونهای بلوغ که تازه شروع کرده بودند به جوش و خروش. حقیقت این است که تمام شبهایم توی اتاق فقط و فقط به خواندن کامیکبوک صرف نمیشد.
kamrang
امروز موهای قرمزش را باز گذاشته بود. موهایش در قالب کلافی درهم پشتش آویخته بود، و تقریباً به پاچههای ریشریششدهٔ شلوارک جینش میرسید. یک بلوز آستینحلقهای زرد به تن کرده بود که دور یقهاش گلهای ریز آبی داشت. درخشش آویز نقرهٔ دور گردنش چشمم را گرفت. صلیبی کوچک با زنجیر. یک کیف کنفی بزرگ و بهظاهر سنگین هم روی شانهاش انداخته بود.
kamrang
برای یک بچه، آدمهای پیر با آن پوستهای افتاده، دستهای استخوانی با رگهای ورقلمبیدهٔ آبی، یک جورهایی هیولایی و ترسناک هستند.
HaMiT
واقعیت این است که ما آدمها هر کدام قیمت خودمان را داریم. هر کدام دکمهای داریم که کافی است فشارش بدهند تا دست به کارهایی بزنیم که اصلاً از نظرمان شرافتمندانه نیست. دلیلش هم این است که اصول اخلاقی قسط وام را نمیپردازد، و بدهیها را صاف نمیکند. اصول اخلاقی در واقع ارز رایج خوشگلی است در روزمرگی کثیف زندگی. یک مرد دارای اصول اخلاقی، عموماً کسی است که یا هر چه میخواهد دارد، یا چیزی برای از دست دادن ندارد.
HaMiT
دختر گردونه ـ همیشه با همین اسم به یادم میآمد، حتی وقتی اسم واقعیاش را یاد گرفتم ـ بهشکل شایستهای زیبا بود. قد بلند و ترکهای، با موهای بلند تیره، و پاهایی بلندتر با پوستی نرم و قهوهای که توی آفتاب برق میزد. یک مینیژوپ چیندار و یک جلیقهٔ گشاد با نوشتهٔ Relax به تن داشت و زیرش یک تاپ سبز فسفری پوشیده بود. موهایش را پشت یک گوش جمع کرده بود و حلقهٔ طلایی بزرگی به گوشش زیر آفتاب برق میزد.
با کمی شرمندگی باید بگویم، ابتدای کار چندان توجهی به صورتش نکردم، اما وقتی برگشت تا با دوست بلوندش حرف بزند، ناامید نشدم. چنان چهرهٔ زیبایی داشت که دل آدم را میفشرد، با لبهایی قلوهای و چشمهایی زاویهدار و بادامی.
kamrang
حجم
۳۷۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۰۴ صفحه
حجم
۳۷۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۰۴ صفحه
قیمت:
۷۵,۰۰۰
تومان