
بریدههایی از کتاب مگسها
۴٫۴
(۱۲)
اين آزادی معنوی که تو بهمن دادهای بهآزادی تارهای عنکبوتی میماند که باد آن را از کار تنک کنده باشد و در هوا سرگردان بماند. من تار عنکبوتی بيش نيستم و بين زمين و آسمان معلق میباشم. سرگردانم. من میدانم که اين سرنوشت من است و آنطوریکه شايسته است بهآن تن درمیدهم. (مکث) انسانهايی هستند که پای ـ بست بهدنيا میآيند. از خودشان اختياری ندارند، آنها را روی جادهای پرت کردهاند و در پايان جاده يک عمل در انتظار آنهاست، عمل خودشان؛ روی جاده راه میافتند، پای برهنهشان قايم بهزمين کشيده میشود و بهسنگ میخورد.
م.
ژوپيتر ـ همين که شعله آزادی در نهاد انسان زبانه کشيد، ديگر از دست خدايان هيچ کاری برضد انسان ساخته نيست. چون اين يک امر انسانی است و مربوط بهانسانهای ديگر است ـ فقط بهخودشان مربوط است ـ که يا جلوی او را ول کنند يا بگيرند و خفهاش کنند.
MediaAsvad
آزادی من همين عمل من است.
MediaAsvad
آنها آزادند، و زندگی انسان از آنسوی نااميدی آغاز میشود
MediaAsvad
خوبه! برو از جلو چشمم دور شو، پتياره! کوشش کن در راه توبه و استغفار سقط شوی، اين يگانه راه نجات تو است (پيرزن فرار میکند) ای ولی نعمتهای من، يا من سخت اشتباه میکنم يا اصول خداپرستی از همان قديم و نديم برپايه ترس و وحشت گذاشته شده.
MediaAsvad
میدانی، مردم اينجا را ترس و وحشت از ريخت انداخته، ولی مرا...
ارست ـ تو را چی؟
الکتر ـ مرا بغض و کينه
MediaAsvad
ژوپيتر ـ اژيست، ای آفريده من، ای برادر فناپذير مردنی من، من بهنام اين حکم و فرمانی که هر دو در خدمت آن هستيم بهتو توصيه میکنم: ارست و خواهرش را دست بهسر کن.
اژيست ـ يعنی تا اين اندازه خطرناک هستند؟
ژوپيتر ـ برای اينکه: ارست پیبرده که انسان آزاد است.
MediaAsvad
الکتر ـ میبينی فيليپ. يعنی میآيند روی پايت میافتند، قربانصدقهات میروند که اقرار بهجنايتکاری آنها را قبول کنی، ولی بايد مواظب باشی که آنها را فقط بايد درباره جنايت و خبطهايی که خودشان جلو تو اقرار میکنند محکوم کنی، و درباره بقيه گناه و جنايتهاشان حقنداری قضاوت کنی و اگر آنها را بهرخشان بکشی از تو دلگير میشوند.
هادی محمودی
وجود تو در اين دنيا بهخرده شيشه لای گوشت میماند
هادی محمودی
حجم
۸۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
حجم
۸۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
قیمت:
۲۹,۰۰۰
تومان