بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دایی وانیا | طاقچه
تصویر جلد کتاب دایی وانیا

بریده‌هایی از کتاب دایی وانیا

نویسنده:آنتوان چخوف
انتشارات:نشر جوانه توس
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۶از ۱۸ رأی
۳٫۶
(۱۸)
زندگی خودبه‌خود کسل‌کننده و ابلهانه و کثیف است... چه‌قدر این زندگی کند می‌گذرد. دور و برت را آدم‌های عجیب و غریب گرفته‌اند همه بدون استثنا عجیب و غریب‌اند. وقتی یکی دو سال با آن‌ها زندگی کنی بدون این‌که خودت متوجه شوی، تو هم مثل آن‌ها می‌شوی. از سرنوشت گریزی نیست.
پویا پانا
وقتی‌که زنی زیبا نباشد، به او می‌گویند: «چه چشمان زیبایی داری و یا موهایت قشنگ است...»
پویا پانا
انسان چیزی خلق نمی‌کند، فقط آن‌چه را که به او داده شده از بین می‌برد.
☆Nostalgia☆
جنگل‌ها زمین را تزیین می‌کنند. آن‌ها به انسان می‌آموزند که زیبایی‌ها را درک کند و در وجود او روحیه‌ای عالی ایجاد می‌کنند. جنگل‌ها آب‌وهوای خشک را متعادل می‌کنند. در مناطقی که آب‌وهوای متعادل دارند، نیروی کمتری برای مبارزه با طبیعت به‌کار می‌رود. انسان‌ها در این مناطق مهربان‌تر و ملایم‌تر و خوبترند. آن‌ها زیباتر، ملایم‌تر و هوشیارتر و بیانشان شفاف‌تر و حرکات‌شان موزون‌تر است. فرهنگ و هنرشان شکوفاتر می‌شود و فلسفه و منطق‌شان خشک و تیره نیست. رفتارشان نسبت به زنان مملو از ظرافت و نیکی‌ست...
پویا پانا
تا زمانی که زندگی‌ام خودبه‌خود تمام نشده، هم‌چنان به صبر کردن ادامه می‌دهم...
پویا پانا
چه می‌شود کرد. باید زندگی کرد.
پویا پانا
فقط این را داشته باش‌که آدم درست 25 سال درباره هنر بخواند و بنویسد، درحالی‌که هیچ‌چیز درباره هنر نداند. 25 سال افکار دیگران را درباره رئالیسم و ناتورالیسم و همه گونه یاوه و حرف‌های پوچ را بلغور کند. 25 سال بنویسد و بخواند و باز هم درباره چیزهایی بنویسد که دانشمندان از قبل می‌دانسته‌اند و نادانان چیزی از آن سردرنمی‌آورند.
نیلو
دایه جان من هم آدم عجیب و غریبی شده‌ام... منتهی هنوز احمق نشده‌ام. به لطف خداوند هنوز ذهنم سرجایش باقی مانده ولی احساساتم گویی ضعیف شده‌اند. نه دلم چیزی می‌خواهد و نه به چیزی نیاز دارم. کسی را هم دوست ندارم... گرچه فقط تو را هنوز دوست دارم.
matsinn
آخر من می‌خواهم زندگی کنم. موفقیت، شهرت، سروصدا را دوست دارم. اما اینجا به تبعیدگاه می‌ماند. هر لحظه غصه گذشته را خوردن، موفقیت دیگران را دنبال کردن و از مرگ هراسیدن...
matsinn
وقتی در مورد یک زن می‌توان گفت «دوست من است» که این درجات را به ترتیب گذرانده باشد: اول یار، بعداً معشوقه و در آخر دوست.
کاربر شماره 23
روز و شب این فکر که زندگیم برای همیشه هدر رفته مانند دیوی در وجودم رخنه کرده و در حال خفه کردن من است. گذشته‌ای نمانده زیرا آن را به طرزی احمقانه صرف کارهای پیش‌پاافتاده کرده‌ام. آینده هم که به‌خاطر توخالی بودن وحشتناک است.
Arman ekhlaspour
بلاتکلیفی بهتر است... به‌هرحال انتظار امیدی هست...
hhvحسین
چه در دشت سواری کنم، چه در باغ گردش کنم و چه به این میز نگاه کنم، در هر صورت موهبت غیرقابل توصیفی را احساس می‌کنم. هوا دلکش است و پرندگان نغمه‌سرایی می‌کنند. همه ما در صلح و صفا بسر می‌بریم. دیگر چه می‌خواهیم؟
matsinn
یلنا آندره‌یونا: شما تمام روز با هم وزوز می‌کنید. چه‌طور دلتان را نمی‌زند. (با اندوه) من دارم از فرط غصه و اندوه می‌میرم، نمی‌دانم چه کار باید کرد. سونیا: (شانه‌هایش را بالا می‌اندازد.) مگرکار کم است؟ فقط باید دلت بخواهد.
کاربر شماره 23
بله زندگی خودبه‌خود کسل‌کننده و ابلهانه و کثیف است... چه‌قدر این زندگی کند می‌گذرد. دور و برت را آدم‌های عجیب و غریب گرفته‌اند همه بدون استثنا عجیب و غریب‌اند. وقتی یکی دو سال با آن‌ها زندگی کنی بدون این‌که خودت متوجه شوی، تو هم مثل آن‌ها می‌شوی. از سرنوشت گریزی نیست.
☆Nostalgia☆
به‌نظرم می‌توانید درک کنید که دنیا به وسیله چپاول و آتش‌سوزی نیست که از بین می‌رود، بلکه تنفر، دشمنی و هم‌چنین اختلافات کوچک است که آن را نابود می‌کند
☆Nostalgia☆
وقتی زندگی به صورت حقیقی وجود ندارد، زندگی را مجبوری با سراب بگذرانی. به‌هرحال بهتر از هیچی‌ست.
☆Nostalgia☆
هیچ‌چیز بدتر از آن نیست که انسان راز دیگران را بداند ولی نتواند کمکی بکند.
☆Nostalgia☆
کاش یک صبح روشن و آرام از خواب برمی‌خاستی و احساس می‌کردی یک زندگی جدید منتظر توست. همه گذشته‌ها مانند دودی در هوا پراکنده و فراموش شده‌اند.
☆Nostalgia☆
انسان چیزی خلق نمی‌کند، فقط آن‌چه را که به او داده شده از بین می‌برد.
Rastaa Rajabi
می‌دانی مسئله در معالجه و در درخت‌کاری نیست... عزیزم، این را بفهم. او یک آدم برجسته است. آیا می‌دانی برجسته بودن یعنی چه؟ یعنی‌کسی که شجاع است، سری بی‌پروا دارد و دایره وسعت دیدش زیاد است... نهالی را می‌کارد و بعد حدس می‌زند که هزار سال دیگر چه خواهد شد. خوشبختی انسان‌ها را پیش چشم مجسم می‌کند. چنین آدم‌هایی خیلی کم‌یاب هستند. باید آن‌ها را دوست داشت.
Rastaa Rajabi
دیوانه دنیاست که هنوز شما را در خود نگه داشته است.
Rastaa Rajabi
خود فکر می‌کنم آن‌هایی که صد یا دویست سال دیگر بعد از ما خواهند آمد، آیا از این‌که راه را برای آن‌‌ها هموار کرده‌ایم، از ما به نیکی یاد خواهند کرد؟ نه دایه‌جان، آن‌ها این کار را نخواهند کرد!
Arman ekhlaspour
وقتی زندگی به صورت حقیقی وجود ندارد، زندگی را مجبوری با سراب بگذرانی. به‌هرحال بهتر از هیچی‌ست.
Arman ekhlaspour
وقتی‌که انسان در شبی تاریک در جنگلی می‌رود، اگر شعله آتش کوچکی از دوردست ببیند، آن‌وقت نه خستگی، نه تاریکی و نه تیغ شاخه‌هایی را که به صورتش می‌خورند احساس نمی‌کند...
Arman ekhlaspour
آن‌هایی که صد و یا دویست سال دیگر پس از ما بیایند، ما را به‌خاطر این‌که این‌طور زندگی‌مان را احمقانه و این اندازه مبتذل گذرانده‌ایم، نخواهند بخشید. شاید آن‌ها وسیله‌ای برای خوشبختی بیابند ولی ما... من و تو فقط به یک امید زنده‌ایم و آن این‌که وقتی‌که برای همیشه در تابوت‌مان خوابیدیم، اشباحی، شاید خوشایند به سراغ‌مان بیایند.
Arman ekhlaspour
زندگی خودبه‌خود کسل‌کننده و ابلهانه و کثیف است... چه‌قدر این زندگی کند می‌گذرد. دور و برت را آدم‌های عجیب و غریب گرفته‌اند همه بدون استثنا عجیب و غریب‌اند. وقتی یکی دو سال با آن‌ها زندگی کنی بدون این‌که خودت متوجه شوی، تو هم مثل آن‌ها می‌شوی. از سرنوشت گریزی نیست.
سپیده اسکندری
آیا به پرفسور وفادار است؟ وینی‌تسکی: متأسفانه، بله. آستروف: چرا متأسفانه؟ وینی‌تسکی: برای این‌که این وفاداری از ابتدا تا انتها ساختگی است. در این وفاداری علم بیان زیاد ولی از منطق خبری نیست. خیانت به شوهری پیر که نمی‌توانی تحملش کنی، خلاف اخلاق محسوب می‌شود؛ ولی سرکوب تمایلات پرشور و احساسات جوانی خلاف اخلاق نیست؟
سپیده اسکندری
از فرط تأسف و عصبانیت شب‌ها اصلاً خوابم نمی‌برد. زیرا می‌بینم که چه‌طور احمقانه اوقاتی را که می‌توانستم همه‌چیز به‌دست بیاورم از دست داده‌ام. و حالا دیگر در پیری امکان به‌دست آوردن هیچ چیز را ندارم. سونیا: دایی وانیا! این حرف‌ها کسل‌کننده است. ماریا واسیلیونا: (به پسرش) تو دقیقاً عقاید گذشته‌ات را متهم می‌سازی... ولی آن‌ها مقصر نیستند، بلکه‌گناه از خود توست. فراموش‌کرده‌ای که عقاید خودبه‌خود چیزی جز مشتی کلمات بی‌جان نیستند... بایستی عمل می‌کردی.
سپیده اسکندری
به انسان عقل و نیروی خلاقه هدیه کرده‌اند تا آن‌چه را به او داده شده تکثیرکند ولی تا به‌حال نه تنها چیزی خلق نکرده بلکه پیوسته همه چیز را نابود می‌کند.
سپیده اسکندری

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۱۰ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۱۰ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
۷,۵۰۰
۵۰%
تومان