بریدههایی از کتاب سیاره آقای سملر
۳٫۹
(۷)
" مردم شکست خورده گرایش بیشتری به شوخ طبعی دارند."
مهیار
" ذهن یک یهودی، بدن یک سیاهپوست و زیبایی یک نوردیک چیزیست که یک زن میخواهد." مرد ایدهآلی برای خودش سر هم کرده بود.
مهیار
زمانی که میانگین سنی افراد در زمان مرگ سی سال بود تمایلات جنسی این انسان بیمار و رنجور و نحیف، پیش از دههٔ سوم زندگیاش به پایان رسیده بود. رومئو و ژولیت در زمان مرگشان نوجوان بودند.
مهیار
زیر جمجمهاش همان جا که عصبها و ماهیچهها و رگهای خونیاش درهم فرو رفته بودند، احساس گرفتگی و ناراحتی میکرد. هر از گاهی خاطرهٔ دوران جنگ لهستان ازمیان آن کلاف آسیب دیده یا به قول خودش ماکارونی عصبهایش میگذشت.
Gholamreza Hafezi
بوی فاضلاب آمیخته با بوی شیرین آرامشبخش گلهای یاس
مهیار
تحت حمایت قوانین و مقررات یک جامعهٔ متمدن، حقوق مالکیت و شرکتهای تکنولوژیکی اصلاح شده، هر گونه رفتار وحشیانه و غیر متمدنانهای جایز به شمار میآمد. بله همین طور بود.
Gholamreza Hafezi
را بین زانوهای بلندش گذاشت و دستهاش را خلاف جهت عقربههای ساعت چرخاند. پودر قهوه در کشوی کوچک پایین آن جمع میشد. حتی برای انجام کارهای معمولی هم دقتی عجیب و وسواس گونه داشت. در لهستان، فرانسه و انگلستان، دانش آموزان، پسران جوان آن سالها، کاملاً با آشپزخانه بیگانه بودند. اکنون او کارهایی را انجام میداد که زمانی آشپزها و خدمتکارها برایش انجام میدادند. شق و رق مانند کشیشها و به هر زحمتی که بود کارهایش را خودش انجام میداد. دیگر سقوط طبقهٔ اجتماعیاش را پذیرفته بود. از تاریخچهاش چیزی جز خرابههایی باقی نمانده بود. جامعه تغییر کرده بود و این فراتر از هرگونه تحقیر فردی به
Gholamreza Hafezi
هنگامی که از خانه بیرون میرفت زندگی برایش پر از این سرگرمیها بود. اما مردم هدفمند و پرخاشگر و معتاد کار و با اراده همان کاری را میکردند که انسانهای معمولی میکنند. اگر اکثریت مردم طوری راه میروند انگار سحر و جادو شدهاند یا در خواب راه میروند و در چنگال اهداف ناچیز و بی ارزش اسیر شدهاند، افرادی مانند سملر همیشه یک گام جلوتر و آگاهتر هستند، نه برای رسیدن به این اهداف بلکه برای استفاده از زیباییهای محیط اطرافشان. حتی اگر به آنها توهین میشد و یا آسیب میدیدند حتی زخمی میشدند، هیچ خشم و فریاد و ناراحتیای از خود بروز نمیدادند و فقط این درد و اندوه را به مشاهدهای موشکافانه و نافذ تعبیر میکردند.
مهیار
راههای بهتری برای انتقاد کردن از یک انسان خسته کننده وجود دارد. بله شاید او در یک گردهمایی عمومی در مورد کلان شهر، یک موضوع قدیمی و کسل کننده، سخن رانی کرده باشد. اما از همه بدتر از دیدگاه همین جوانها این است که حرکت آنها دور از وقار و متانت بود. آنها هیچ چیزی دربارهٔ ارزش روشنفکر بودن و منتقد نظام اجتماعی بودن نمیدانند.
مهیار
" بله میدانم، من در سختترین شرایط جنگ آنجا نبودم دایی سملر و شما درست وسط جنگ بودید. اما من هم داشتم با اسهال و درد، دست و پنجه نرم میکردم. آه رودههایم! مقعدم!"
" خیلی خب والتر، انقدر تکرار نکن."
متأسفانه بروخ انگار مجبور بود تکرار کند و سملر متأسف میشد. آزرده خاطر و متأسف میشد. برای والتر و خیلیهای دیگر، همیشه و به طرزی بی پایان و بی تغییر و بی وقفه موضوع بر سر مسائل جنسی بود. بروخ عاشق بازوی زنها بود. دوست داشت جوان و تپل و رنگین پوست باشند. اکثراَ به دنبال کسانی میافتاد که اهل پورتو ریکو بودند. و در تابستان و مخصوصاً در تابستان، هنگامی که کت نمیپوشیدند و بازوهایشان نمایان بود او را از خود بی خود میکردند. آنها را در مترو میدید. به هارلم اسپانیاییها میرفت. خودش را به میلهٔ آهنی میچسباند و فشار میداد. تنها مسافر سفید پوست آن مسیر بود. همه چیز را تعریف میکرد... این که عشق وجودش را فرا میگرفت و هنگامی که ارضا میشد این احتمال وجود داشت که از هوش برود.
مهیار
با دیدن او در میان نرگسهای تاج طلایی، پدرش متوجه شد که او عاشق شده است. از افتادگی شانههایش و از شکل لبان نارنجیاش متوجه شد که خودش را برای پذیرفتن یک طرفه بودن این عشق آماده کرده است. دکتر لال برای او نبود؛ او هیچ گاه سر و ریش او را در آغوش نمیگرفت. کمتر میشد مردم را در حالی دید که در آرزوی چیزهایی باشند که امکانش هست. بخش ظالمانهٔ آرزوها همین است.
مهیار
سملر پیر هم با این تصورات عجیب و غریبش! او پیروزی رو به افزون دوران روشنگری را دیده بود. آزادی، برادری، برابری، روابط نامشروع! روشنگری، آموزش جهانی، حق رأی جهانی، حقوق اکثریت که به تأیید دولتها رسیده بود، حقوق زنان، حقوق کودکان، حقوق مجرمین، پذیرفتن اتحاد نژادهای مختلف، امنیت اجتماعی، بهداشت عمومی، ارزش یک انسان، حق عدالت خواهی، سه قرن تلاش و کوشش انقلابی لازم بود تا دشمنی خانوادهها و کلیساها کمتر شود و منافع اشرافیت (بدون هیچ مالیاتی) در اختیار همه قرار بگیرد، به خصوص در زمینهٔ شهوت رانی، دموکراسی حاکم شود، حق آزادی بیان، رها بودن، ادرار کردن و مدفوع کردن و آروغ زدن و همبستری کردن در هر شرایطی، سه تایی، چهار تایی و چند تایی، طبیعی بودن، ابتدایی بودن، آمیختن رفاه و تجمل خلاقیت و نوآوری ورسای با سواحل پوشیده از گل و وسوسه برانگیز و راحت ساموآ.
مهیار
اگر جوان باشید هنوز رویای عشق در سر میپرورانید و رویای ملاقات کردن جنس مخالف که شما را با جان و دل در هنگام مشکلات کمک کند، و شما هم همین کارها را درمقابل برای او انجام دهید. پس میل و کششی ناگهانی بین شما ایجاد میشود همین طور که میان دکتر لال و مارگت و شولا چنین چیزی را میشود دید. اما برای سملر، در این دوره از زندگیاش، و به این دلیل که از آن دنیا بازگشته بود، چنین ارتباطات سریعی هیچ معنی و مفهومی نداشتند. دورهٔ احساسات اولیهٔ او دیگر به سر آمده بود. زندگیاش که زمانی زمینی و باارزش بود دیگر سوخته و تباه شده بود. اگر از آن سیاهیهای سوخته چیزی سبز شود و برخیزد، فقط یک سماجت طبیعی خواهد بود، نیروی زندگی که مشغول کار است و سعی میکند همه چیز را دوباره آغاز کند.
مهیار
" در زمان جنگ من هیچ اعتقادی نداشتم، و همیشه از شیوهٔ ارتدوکسها بدم میآمد. میدیدم که خدا تحت تأثیر مرگ قرار نمیگیرد. نسبت به جهنم بیتفاوت است. اما اگر نمیتوانی توضیح بدهی دلیل نمیشود که باور نداشته باشی. نه تا زمانی که حس وجود خدا تداوم دارد. در آن زمان میتوانستم آرزو کنم این حس تدام نداشته باشد. این تناقضها بسیار دردناک هستند. عدالت هیچ اهمیتی ندارد؟ هیچ حس ترحمی نیست؟ آیا خدا فقط شایعه پراکنیِ زندههاست؟ و آن هنگام این زندگان را میبینیم که مانند پرندگان با سرعت روی سطح آب پرواز میکنند، یکی غوطه میزند و به درون آب میرود اما باز نمیگردد و زمانی که از آن سطح میگذرد هرگز دیگر دیده نمیشود. اما ما هیچ مدرکی نداریم که بگوییم زیر آن سطح هیچ عمقی نیست. حتی نمیتوانیم بگوییم دانشی کم و سطحی از مرگ داریم. هیچ دانشی وجود ندارد. فقط انتظار است و رنج و اندوه. اینها همه از نیاز و محبت و عشق به وجود میآید.
مهیار
حجم
۴۲۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۱۰ صفحه
حجم
۴۲۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۱۰ صفحه
قیمت:
۱۴۳,۵۰۰
۷۱,۷۵۰۵۰%
تومان