بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پیشانی‌نوشت‌ها | طاقچه
تصویر جلد کتاب پیشانی‌نوشت‌ها

بریده‌هایی از کتاب پیشانی‌نوشت‌ها

انتشارات:نشر اسم
امتیاز:
۳.۳از ۱۴ رأی
۳٫۳
(۱۴)
یک بار برات گفته‌ام. برای خداوند آن‌کس کر است که آوای پر جبرئیل را در لحظه‌لحظهٔ جاری زندگی نمی‌شنود، نه آن‌کس شنواست که وقتی پرایدها براش بوق می‌زنند خودش را جمع می‌کند و می‌گردد دنبال یک تاکسی مطمئن. «کرند، لال‌اند، کورند؛ پس به راه باز نمی‌گردند.»
مهدی طالقانی
هر داستان‌نویسْ مسیحایی است با صلیبْ به‌معراج‌رفته، که زخمی از تن پرزخمش را در انجیلی روایت می‌کند؛ و البته معراجْ بی‌زخم ممکن نیست.
مهدی طالقانی
به آن‌کس که نمی‌خواهم از پیش من برود هیچ‌وقت: وقتی به آرامش غمناک باغ‌ها می‌اندیشم یا در اعماق چشمان زلالی که هم‌روح مرا جلوه‌گیر می‌سازد می‌نگرم، آگاهی‌ام بال می‌گسترد، انبساط روحم را حس می‌کند و در سیالی حیات که مرا دربرمی‌گیرد، غوطه می‌خورم. در آینده امید می‌بندم، ولی به‌ناگه صدای راز را می‌شنوم که در گوشم نجوا می‌کند: «تو نیز خواهی مرد.» پر و بال فرشتهٔ مرگ بر سر و صورتم می‌خورد و انقباض روحم، اعماق وجودم را از خود ملکوتی سرشار می‌سازد. عزیز من! صبور باش، همهٔ ما باید بمیریم. درد جاودانگی، میگل دِ اونامونو
مهدی طالقانی
پیرزن باز در آستانهٔ در ایستاد و گفت: «بله؟» گفتم: «آوردید؟» دستی به چاک سینه‌اش گذاشت و خاراند و گفت: «چی را؟»
جواد انبارداران
کارد کمی کند بود. فرش را بالا زدم و کارد را به کاشی‌های کف اتاق کشیدم. دختر شاید می‌خواست چیزی بگوید، ولی خون امانش نمی‌داد. با هر جان‌کندنی بود از دو سوی چپ و راست گلویش را بریدم. اما مهرهٔ گردن اجازه نمی‌داد سر از بدن جدا شود. از آشپزخانه ساطور و یک بشقاب آوردم. در بشقاب شیر ریختم. صدای فش‌فش خون در می‌آمیخت با قلپ‌قلپ صدای شیر. بره را نشاندم سر بشقاب. ساطور را تا آنجا که دستم بالا می‌رفت بالا بردم و با ضربه‌ای مهره را شکستم. سر از بدن جدا شد
جواد انبارداران
احمد سرفه‌ای کرد و گفت: «کاش امشب به این آلت مبارک آتل می‌شد بست، یک حرکتی می‌زدیم...»
جواد انبارداران

حجم

۹۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

حجم

۹۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان