بریدههایی از کتاب من ادواردو نیستم!
۴٫۷
(۲۰۳۶)
«دنیا تشنهٔ فرهنگ علی بن ابیطالب (ع) و فرزندانش است. مشکل از ماست. اگر ما بتوانیم شیعه را خوب به دنیا معرفی کنیم همه شیعه میشوند.»
Leben
به رفیقش گفته بود: «توی اروپا شهری مذهبی بود. خیلیها دوست نداشتند چنین شهری، مذهبی باشد. دلشان میخواست از مذهبی بودن بیندازندش. آنقدر دور و اطراف شهر و توی شهر، مراکز تفریحی و سرگرمی ساختند که الان دیگر هیچ کس آن شهر را به عنوان یک شهر مذهبی نمیشناسد. شما ایرانیها هم مراقب باشید. مراقب باشید که مشهد را فقط به نام علی بن موسی الرضا (ع) بشناسند!»
Leben
مهدی باکری را خیلی دوست داشت. خرابش بود. از آن جملهاش که گفته بود: «دلم میخواهد مفقودالاثر شوم تا جنازهام حتی یک متر از زمین خدا را اشغال نکند»، خیلی خوشش میآمد.
بهم میگفت: «مهدی باکری باید خیلی شلّاق عرفان را خورده باشد که چنین جملهای را گفته باشد.»
Leben
گفت خداوند هر درِ بستهای را میگشاید
amid :)
«توی اروپا شهری مذهبی بود. خیلیها دوست نداشتند چنین شهری، مذهبی باشد. دلشان میخواست از مذهبی بودن بیندازندش. آنقدر دور و اطراف شهر و توی شهر، مراکز تفریحی و سرگرمی ساختند که الان دیگر هیچ کس آن شهر را به عنوان یک شهر مذهبی نمیشناسد. شما ایرانیها هم مراقب باشید. مراقب باشید که مشهد را فقط به نام علی بن موسی الرضا (ع) بشناسند!»
KissGod
نمیدانم سرِ چه چیزی بود اما بین حرفهایش رو کرد به من و گفت: «تعجب میکنم که توی ایران آیتالله خامنهای به بعضی مسائل اشاره میکند، اما خیلیها انگار حرفش را نمیگیرند. هیچ توجهی به سخنانش نمیکنند و کار خودشان را انجام میدهند.»
آن موقع دقیق نمیدانستم منظورش کیست. الان خوب میتوانم حدس بزنم.
🐝 Mina 📚
مراقب باشید که مشهد را فقط به نام علی بن موسی الرضا (ع) بشناسند!»
حکیمی
«سعی کن بازیچهٔ دست پولپرستان و دنیاپرستانی که اطرافت هستند نشوی!»
حکیمی
«دنیا تشنهٔ فرهنگ علی بن ابیطالب (ع) و فرزندانش است. مشکل از ماست. اگر ما بتوانیم شیعه را خوب به دنیا معرفی کنیم همه شیعه میشوند.»
حکیمی
«توی اروپا شهری مذهبی بود. خیلیها دوست نداشتند چنین شهری، مذهبی باشد. دلشان میخواست از مذهبی بودن بیندازندش. آنقدر دور و اطراف شهر و توی شهر، مراکز تفریحی و سرگرمی ساختند که الان دیگر هیچ کس آن شهر را به عنوان یک شهر مذهبی نمیشناسد. شما ایرانیها هم مراقب باشید. مراقب باشید که مشهد را فقط به نام علی بن موسی الرضا (ع) بشناسند!»
جواد لک
«شیعه تک است. دومی ندارد. چیزی را دارد که هیچ دینی توی دنیا ندارد. شیعه ولایت اهل بیت: را دارد.
میـمْ.سَتّـ'ارے
بعد از کلی دنگ و فنگ و بدبختی که مستند ادواردو ساخته شد و از تلویزیون ایران آمادهٔ پخش شد، سرویسهای صهیونیستی تماس گرفتند با (زنده یاد) حبیبالله کاسهساز، تهیهکنندهٔ مستند.
گفتند: «هموزنت را طلا میدهیم، فقط از پخش فیلم منصرف شو و اصل نوار ویدیویی را به ما بده.»
کاسهساز گفته بود: «کور خواندهاید. آزادگان ایران و جهان، تشنهٔ راه و روش ادواردو هستند.»
🐝 Mina 📚
: «دلم میخواهد مفقودالاثر شوم تا جنازهام حتی یک متر از زمین خدا را اشغال نکند»
میـمْ.سَتّـ'ارے
یک روز مقابل پدر و مادرش ایستاد، چشم در چشمشان دوخت و گفت: «من مسلمان شدهام. پیرو دین محمد بن عبدالله.» میدانست. میدانست گفتن این مطلب برایش گران تمام میشود. اما گفت. با جرأت هم گفت.
ツAlirezaツ
«شیعه تک است. دومی ندارد. چیزی را دارد که هیچ دینی توی دنیا ندارد. شیعه ولایت اهل بیت: را دارد. ولایت علی بن ابیطالب (ع) و حسین بن علی (ع) را دارد. ولایت امام زمان (عج) را دارد.»
جواد لک
به امام زمان (عج) علاقهٔ زیادی داشت. فخرالدین حجازی توی یکی از ملاقاتهایش اسم او را گذاشت «مهدی آنیلی.»
ادواردو گفت: «بَهبَه. چه اسمی زیباتر از مهدی؟ اسم مولای غریب و غائبمان. خیلی بهتر از اسم ادواردو است. اصلاً از این به بعد من ادواردو نیستم. من مهدی هستم.»
آن اواخر یک رساله هم نوشت با موضوع «منجی موعود از نگاه ادیان.»
روز شهادتش هم ایام ولادت امام زمان (عج) بود.
fereshte
درآمد خانوادگیشان افسانهای بود؛ افسانهای. سالی ۶۰ میلیارد دلار. حدوداً سه برابر کل درآمد نفتیِ ایران
__mohadeseh.b__
او هدیهٔ عیسی مسیح به رسول الله (ص) است
میـمْ.سَتّـ'ارے
به خدا قسم اگر خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من بگذارید که دینم و رسالتم را رها کنم، هرگز این کار را نخواهم کرد!
Mr.horen~
مناظره که آغاز شد، قدیری شروع کرد به صحبت. گفت: «به نام خداوند بخشندهٔ مهربان. خداوندِ قویتر از ناوهای آمریکایی.»
Zeinab
ادواردو رویش را کرد سمت ژنرال آمریکایی، لبخندی زد و گفت: «منظورتان حمله به طبس است؟ اما این هلیکوپترها با آن دبدبه و کبکبهشان در طبس زمینگیر شدند و شکست خوردند.»
ژنرال آمریکایی ماند چه بگوید. سرش را انداخت پایین و گفت: «خدای آنها قویتر از هلیکوپترهای ما بود!»
نقطه ویرگول
خداوند هر درِ بستهای را میگشاید
مریم
بهم میگفت: «دنیا تشنهٔ فرهنگ علی بن ابیطالب (ع) و فرزندانش است. مشکل از ماست. اگر ما بتوانیم شیعه را خوب به دنیا معرفی کنیم همه شیعه میشوند.»
|قافیه باران|
پلیس ایتالیا دربارهٔ هر شهروند ایتالیایی که مرگش مشکوک بود، تحقیقات میکرد. تحقیقات گسترده و آنچنانی. آن شهروند هم هر کس که میخواست، باشد. و لو دیوانهای که در دور افتادهترین روستاهای ایتالیا باشد. جنازهٔ خونین ادواردو که پایین پل رومانو پیدا شد، پلیس ایتالیا هیچ نکرد. هیچ! فردایش هم آمد و گفت: «چون در این یک روز قاتلی را شناسایی نکردهایم، پس ادواردو خودکشی کرده است!»
امیری حسین
فقط آخر نامه یک نصیحت به او کرد.
برایش نوشت: «سعی کن بازیچهٔ دست پولپرستان و دنیاپرستانی که اطرافت هستند نشوی!»
amiirkabiirii
«خدای آنها قویتر از هلیکوپترهای ما بود!»
زهرا
مهدی باکری را خیلی دوست داشت. خرابش بود. از آن جملهاش که گفته بود: «دلم میخواهد مفقودالاثر شوم تا جنازهام حتی یک متر از زمین خدا را اشغال نکند»، خیلی خوشش میآمد.
بهم میگفت: «مهدی باکری باید خیلی شلّاق عرفان را خورده باشد که چنین جملهای را گفته باشد.»
نسیمِ نیک
ژنرال آمریکایی هلیکوپتری را نشانش داد و گفت: «جناب ادواردو. این هلیکوپتر، پیشرفتهترین هلیکوپترِ ماست. نظیر و مانندی برای این وسیله توی دنیا نیست. همهٔ فناوریها در آن جمع شده. این، از آن هلیکوپترهایی است که سال پیش در حمله به ایران از آن استفاده شد.»
ادواردو رویش را کرد سمت ژنرال آمریکایی، لبخندی زد و گفت: «منظورتان حمله به طبس است؟ اما این هلیکوپترها با آن دبدبه و کبکبهشان در طبس زمینگیر شدند و شکست خوردند.»
ژنرال آمریکایی ماند چه بگوید. سرش را انداخت پایین و گفت: «خدای آنها قویتر از هلیکوپترهای ما بود!»
حــق پرســت
به دلم افتاده بود که او رفتنی است و این آخرین دیدارمان است. به بچههایی که پیشم بودند گفتم: «بچهها این دارد نوربالا میزند.» بچهها سر تکان دادند. حرفم را شنید. رو کرد به من و گفت: «ببخشید متوجه منظورتان نشدم.» گفتم: «توی جبهه به بچههایی که میخواستند شهید شوند میگفتیم این دارد نوربالا میزند.» نگاهمان کرد و گفت: «پس شاید من هم در آینده نور بالا بزنم!» لحظهای سکوت کرد و گفت: «نه. من اصلاً نوری ندارم که بخواهد بالا بزند یا پایین.»
فضانورد
گفت: اگر صد برابرِ این ثروت را هم در دست من بگذارید دست از اسلامم و پیامبرم بر نمیدارم.
او میدانست این کارها به ضررش تمام میشود و آخرش او را میکشند، اما بارها به دوستانش گفته بود: من خود را برای شهادت آماده کردهام و میدانم روزی من را خواهند کشت!
khz madadi
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان