بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب قرار یکشنبه ها | طاقچه
تصویر جلد کتاب قرار یکشنبه ها

بریده‌هایی از کتاب قرار یکشنبه ها

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۷از ۹۰ رأی
۴٫۷
(۹۰)
اگر می‌خواهید در نماز توجه داشته باشید، در وضوهای خود توجه و دقت داشته باشید.
حکیمی
روایت داریم که هر روز مهمان یک یا چند نفر از معصومین هستیم. مثلاً جمعه متعلق به امام زمان (عج) و شنبه متعلق به رسول خداست. روز یکشنبه هم اختصاص به آقا امیرالمؤمنین (ع) و حضرت صدیقه (س) دارد. من یکشنبه‌ها رو دوست دارم چون روز مولا علی (ع) است.
حکیمی
اگر کسی به سادات احترام بگذارد و در مقابل آن‌ها و به احترام آن‌ها از جای بلند شود، مبتلا به پا درد نمی‌شود.
حکیمی
تا به کوی تو نگارا گذر افتاد مرا روضه خلد برین از نظر افتاد مرا اگر ازکوی تو ای دوست برانند مرا بازآیم به خدا گرچه نخوانند مرا بر در میکده آنقدر بکوبم سرخویش تا که از باده عشقت بچشانند مرا
حکیمی
به محض اینکه وارد منزلشان شدم، داود را دیدم که به راحتی راه می‌رفت و با چشمانی کاملاً سالم به من نگاه می‌کرد!! جاخوردم. باتعجب گفتم: داود من رو می‌بینی؟! چشمات سالمه؟ داود گفت: آره محمود جون، چشمام سالمه. چشمای من از تعجب گرد شده بود. هاج و واج نگاهش کردم. گفتم: چطور ممکنه؟! داود بی‌مقدمه گفت: امام زمان (عج) چشمانم رو شفا داد.
علیرضا شعبان زاده
بعد ادامه داد: من درست ده روز دیگه شهید می‌شم. دیشب در عالم خواب از خود امام زمان (عج) شنیدم که به من فرمودند: «ده روز دیگه مهمان ما هستی.» برای همین این حرفا رو به شما زدم. الان هم دارم به شما وصیت می‌کنم. پس خوب گوش کن. داود وصیت‌هایش را گفت، اما تمام ذهن و فک
قاصدک
خیلی از مردم هستند که ادعای لقمه حلال را دارند. وقتی حرف می‌زنند به کلام رسول خدا اشاره می‌کنند که «اگر عبادت ده قسمت داشته باشد، نُه قسمت آن به دست آوردن روزی حلال است.» اما برخی از همین مردم، وقتی در اداره و محل کار حضور دارند، بدون توجه به این مطلب، ساعتها مشغول کارهای شخصی و صحبت با موبایل و... می‌شوند. برایشان هم مهم نیست که با این کار، حقوق دریافتی خود را دچار مشکل می‌کنند. پدر ما جدای از اینکه شخصیت مذهبی و مومن داشت، در عمل به ما آموخت که مراقب پول حلال باشیم
montazer313
هیئت محبان المرتضی (ع) به شخص یا به یک محل خاص اختصاص نداشت. یک بار شرق تهران بودیم، یکبار غرب تهران و...
mb
بدانید که نه تنها من، بلکه تمام شهدا ازکسانی که به هر نحوی و در هر لباسی با این انقلاب و ولایت فقیه مخالفت کنند و یا بی‌تفاوت باشند و ولی‌فقیه و امت را در این گرفتاریها و مشکلات تنها بگذارند نخواهیم گذشت.
Yasin Heidari
اونجا بود که دیدم این انسان اصلاً توی خودش نیست. همیشه یاد اهل بیت (ع) در وجودش هست، او همیشه یاد روضه‌های آن‌ها بود، یاد قافله امام حسین (ع)
°•. MaryaM .•°
شبی که برای عملیات بدر حرکت کردیم را فراموش نمی‌کنم. ستون نفرات همینطور جلو می‌رفت و یکی یکی بچه‌ها تیر می‌خوردند و به زمین می‌افتادند. من صدای زمزمه عارفانه داود را با فاصله می‌شنیدم. در کنار ستون راه می‌رفت و به آرامی می‌گفت: ذکر دل بود، یاعلی مدد ... همینطور که می‌دویدیم یکباره این صدا قطع شد! یقین کردم که داود را زدند. در زیر نور منورها داود را دیدم. کمی جلوتر رسیدم بالای سرش. حالت سجده داشت. سریع کوله آرپی جی را از روی کمرش باز کردم. درد می‌کشید و همینطور آرام آرام می‌گفت:‌ ذکر دل بود ... دست زدم و دیدم زخم پهلوی داود خیلی عمیق است. گلوله دوشکا از چپ وارد و از راست خارج شده بود.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
خیلی از این وضع ناراحت هستم. چرا زنان مسلمان ما به حجاب، که دستور صریح اسلام است توجه نمی‌کنند؟!
قاصدک
حضرت امام در پیامی‌فرمود: «چون گزارش دادند بعضی‌ها ناراحت هستند، می‌خواستم بگویم هیچ جای نگرانی نیست. البته من برای شهدا و شما دعا می‌کنم ولی باید همه ما بدانیم که ما تابع اراده خداوند هستیم. ما از ائمه که بالاتر نیستیم. آن‌ها هم در ظاهر، بعضی وقت‌ها موفق نبودند. هم پیغمبر (ص) هم امیرالمؤمنین (ع) هم امام حسن (ع) و امام حسین (ع). ما که نسبت به مقام اینها چیزی نیستیم. عمده، مشیت خداوند است که هر چه او بخواهد، همان خوب است و چون عسل شیرین. و باید با آغوش باز پذیرای آنچه او می‌خواهد باشیم و از هیچ چیز نگران نباشید. محکم باشید و از هم اکنون در فکر عملیات بعد و مطمئن باشید که پیروزید. امروز هم پیروزید. اگر کار برای خدا باشد که شکست ندارد.»
Yasin Heidari
اگر از کوی تو ای دوست برانند مرا باز آیم به خدا گر چه نخوانند مرا شدم ای دوست، سگ قافله درگاهت به امیدی که به کوی تو رسانند مرا.
متتظرالمهدی
اگر من هیچ تذکری ندهم، دیگری هم همینطور و... آن خانم یا آقایی که مسائل شرعی را رعایت نمی‌کند، احساس می‌کند که کارش درست است.
mb
تا به کوی تو نگارا گذر افتاد مرا روضه خلد برین از نظر افتاد مرا اگر ازکوی تو ای دوست برانند مرا بازآیم به خدا گرچه نخوانند مرا بر در میکده آنقدر بکوبم سرخویش تا که از باده عشقت بچشانند مرا
کمترین
اگر کسی جلوی داود جوکی می‌خواست بگوید که توی اون جوک یا مزاح، چیزی از اهل بیت (ع) و قرآن و دین بود، معطل نمی‌کرد. اول تذکر می‌داد، بعد اگر باز هم تکرار می‌کرد با طرف برخورد می‌کرد. می‌گفت این چیزایی که شما می‌گویید کار دشمنه. هرجا چیزی و یا ضرب‌المثلی می‌خواهید بگویید دقت کنید با اسم اهل‌بیت (ع) شوخی نکنید. داود از این کارها خیلی بدش می‌آمد. می‌گفت: اینها رو دشمن آورده تو دهن ما انداخته. مگه نام مولا شوخیه؟
علیرضا شعبان زاده
بعضی وقت‌ها که عجله داشت، جلوی امامزاده سیدنصرالدین توقف می‌کرد، یک لحظه پیاده می‌شد و دست ادب بر سینه می‌گذاشت و سلام می‌کرد. می‌گفت: اینها نمایندگان اهل بیت (ع) در محله‌ها و شهرها هستند. یادم هست یکبار جلوی یکی از امامزادگان رسیدیم، خیلی عجله داشتیم. داود لحظه‌ای توقف کرد. بوق زد و با ادب به آن امامزاده سلام کرد و حرکت کردیم.
قاصدک
داود همراه با برخی دوستانش از میدان خراسان و مسجد روحانی راهی جبهه شد و در جمع نیروهای دکتر چمران در ستاد جنگ‌های نامنظم پذیرفته شد.
mb
از کلاس سوم بود که به قرآن علاقه پیدا کرد. یک روز دیدم که داود قرآن را باز کرده و مشغول جستجو در صفحات قرآن است! باتعجب رفتم جلو و گفتم: مادر توی قرآن دنبال چی می‌گردی؟ گفت: می‌خوام ببینم توی قرآن اسم چندتا پیغمبر اومده؟ از کلاس سوم بود که شروع به حفظ قرآن کرد.
خاک‌پای‌دوست‌داران‌خدا
چرا زنان مسلمان ما به حجاب، که دستور صریح اسلام است توجه نمی‌کنند؟!
بنت الزهرا
گفت تو نمی‌دونی، من برای این عملیات همه کارهامو کرده بودم. قصد شهادت کردم، نیت کرده بودم که شهید بشم. وقتی هم داشتیم برانکارد رو می‌بردیم، چند تا تیر از بغل گوشم رد شد. بعد ادامه داد: من آماده رفتن بودم، اون تیری هم که خورد به تو؛ همون لحظه‌ای بود که من باید شهید می‌شدم. اما من در دل به خودم گفتم: جنازه داداش حمیدم که مونده، منم اگر اینجا شهید بشم جنازم می‌مونه، پس مادرم چی!؟ همون لحظه یادم افتاد که اگر به مادرم بگن جنازه داود نیومده مادرم دق می‌کنه. این رو که با خودم گفتم، تیر از بیخ گوش من رد شد و به بازوی تو خورد. برا همین من گریه‌ام گرفت.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
یک روز در محل کار، حرف از سرما شد. گفتم: هنوز نتونستم یه علاءالدین بخرم. خونه ما عین یخچاله. داود باتعجب گفت: برای چی؟ گفتم: نتونستم پول جور کنم. کمی بدهی داشتم و ... همان شب دیدم یکی در می‌زنه. رفتم دم در. دیدم داود پشت در ایستاده. باتعجب گفتم: داداش اینجا چه می‌کنی؟ یک کارتن را که توی دستش بود به من داد و گفت: بخاری برات گرفتم. هرچی اصرار کردم که خودت احتیاج داری و... اما قبول نکرد. داود بخاری علاءالدین را تحویل داد و رفت. بعدها فهمیدم که این بخاری را برای خودش خریده بود، اما ایثار کرد و در حالی که خودش احتیاج داشت، آن را برای ما آورد.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
آشنا اولین بار که تصویرش را دیدم، مثل خیلی از دوستان شک کردم و گفتم: این تصویر شهید ابراهیم هادی نیست؟! پاسخ دوستان ابراهیم منفی بود. اما گفتند: ما هم روز اول همین اشتباه را کردیم. روزی که مراسم ابراهیم هادی در مسجد محمدی برگزار شد، یکباره این جوان وارد مسجد شد. نمی‌دانی چه وضعی پیش آمد! مجلس به هم ریخت. برخی می‌گفتند: ابراهیم زنده شده و... اینقدر تشابه چهره داشت که همه به اشتباه افتادند. قد و قامت، چهره و هیکل، حتی رفتارش مثل ابراهیم بود... اسمش داود بود. بارها از دوستان در مورد ابراهیم شنیده بود. همه به او می‌گفتند که یکی هست به نام ابراهیم که تشابه زیادی به چهره او داری. ابراهیم مرد بزرگ جبهه‌هاست، تو هم سعی کن مثل او باشی. داود به دنبال ابراهیم بود. هرچه تلاش کرد نتوانست او را پیدا کند. تا اینکه خبر شهادتش را شنید. راهی محله ابراهیم شد تا در مراسم او شرکت کند.
«««°°)»»»
روزی که مراسم ابراهیم هادی در مسجد محمدی برگزار شد، یکباره این جوان وارد مسجد شد. نمی‌دانی چه وضعی پیش آمد! مجلس به هم ریخت. برخی می‌گفتند: ابراهیم زنده شده و... اینقدر تشابه چهره داشت که همه به اشتباه افتادند. قد و قامت، چهره و هیکل، حتی رفتارش مثل ابراهیم بود... اسمش داود بود. بارها از دوستان در مورد ابراهیم شنیده بود. همه به او می‌گفتند که یکی هست به نام ابراهیم که تشابه زیادی به چهره او داری. ابراهیم مرد بزرگ جبهه‌هاست، تو هم سعی کن مثل او باشی.
خاک‌پای‌دوست‌داران‌خدا
داود مانند ابراهیم، ویژگی‌هایی داشت که او را در کانون توجهات قرار می‌داد. او نغمهٔ داودی داشت. مداح بود و ذاکر بااخلاص اهل‌بیت (ع) به حساب می‌آمد. هیئت محبان المرتضی (ع) یادگار اوست. ورزشکار بود و اهل ورزش باستانی. همین ورزش باعث می‌شد که خیلی از جوانترها جذبش شوند.
خاک‌پای‌دوست‌داران‌خدا
قدرت توسل داود یکی دیگر از ویژگی‌هایش بود. حداقل دوبار به سختی مجروح شد و با توسل به امام عصر (عج) شفا یافت و دوباره به جبهه آمد! بار آخر، امام زمان (عج) به او فرمودند: ده روز دیگر مهمان ما خواهی بود. داود بی‌قرار وصال شد. درست ده روز بعد در عملیات بدر، از جام وصال محبوب سرمست شد و به ابراهیم و یاران شهیدش پیوست.
خاک‌پای‌دوست‌داران‌خدا
یادم هست که هر صبح جمعه بچه‌ها را بیدار می‌کرد و همگی راهی مهدیه تهران می‌شدیم. بعضی وقت‌ها بچه‌ها اعتراض می‌کردند و می‌گفتند: ما می‌خواهیم بخوابیم. پدر می‌گفت: اشکال ندارد. بیایید در مهدیه بخوابید.
خاک‌پای‌دوست‌داران‌خدا
من دیده‌ام که برخی‌ها به دروغ می‌گویند: جامعه ما به خاطر عزاداری برای اهل بیت (ع) جامعه غمگین و افسرده است! داود برای ما کذب بودن این عبارت را اثبات کرد. او بیش از همه ما برای اهل‌بیت (ع) عزاداری می‌کرد. او مداح بود. مرتب در مجالس اهل بیت (ع) حضور داشت. اما ثابت نمود که اشک ریختن برای اهل‌بیت (ع)، نه تنها عامل غم نیست که برعکس، این عزاداری نشاط آور است.
خاک‌پای‌دوست‌داران‌خدا
از دیگر مسائلی که او را اسوه فامیل کرده بود، شوخ طبعی داود بود. هرکسی که به دیدن داود می‌آمد و یا ساعتی را در کنار او بود، گذر زمان را حس نمی‌کرد! تمام کسانی که در اطراف او بودند، لبخند برلب داشتند.
خاک‌پای‌دوست‌داران‌خدا

حجم

۱٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

حجم

۱٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان