بریدههایی از کتاب در جست و جوی آلاسکا
۳٫۹
(۱۶۹)
میخوام با این سطل آب، آتش جهنم رو خاموش کنم و بعد با این مشعل، دروازههای بهشت رو به آتش بکشم تا مردم، خدا رو به امید بهشت و ترس از جهنم دوست نداشته باشن و فقط عاشقش باشن چون خداست."
سَمَر
"مامان من به خاطر وجود تو شاکرم."
رها
توی دفترم نوشتم: "یه روز هیچکس به خاطر نمیآره که اون دختر یه روزی وجود داشت." و بعد اضافه کردم: "و یا من وجود داشتم."
farez
با خودم فکر کردم که اگر انسان باران باشد، من نمنم بارانم و او طوفان است.
نگار
"شماها از سیگارکشیدن لذت میبرین. من سیگار میکشم که بمیرم."
سارینا
لبهایش را روی تابوت گذاشت و زمزمه کرد: "معذرت میخوام آلاسکا. لیاقت تو یه دوست بهتر از من بود."
farez
حسی که بیشتر از همه وجودم را گرفته، حس عصبانیت از این غیرمنصفانهبودن و بیعدالتی مطلقِ دوستداشتن کسی است که شاید او هم دوستت داشته ولی حالا دیگر نمیتواند داشته باشد؛ چون مرده.
farez
آخرین سؤالی که من میخوام در ذهن شما به جا بگذارم اینه که: دلیل شما برای امید چیه؟"
رها
کنارآمدن با ایدهٔ مرگ و تبدیلشدن به هیچ و تاریکی، برای مردم ممکن نیست و دوست ندارند باور کنند که عزیزانشان دیگر وجود ندارند. نمیتوانند نبود خودشان را هم تصور کنند. بالأخره به این نتیجه رسیدم که مردم به زندگی بعد از مرگ اعتقاد دارند چون تاب تحمل ایدهٔ مخالفش را ندارند.
سَمَر
شاید زندگی پس از مرگ، ایدهای است که ما برای کمکردن رنج دوری از عزیزان باور میکنیم تا دوران زندگی در لابیرنت را تحملپذیرتر کنیم.
farez
مردم همونطوری میمیرن که زندگی کرده بودن و به خاطر همین آخرین کلمات آدما کمک میکنه که بفهمم توی زندگی چهجور آدمایی بودن
سَمَر
آدم باید عواقب کارش رو بپذیره
رها
"همهٔ عمرت رو توی مسیر پرپیچوخم یه لابیرنت گیر افتادی و به این فکر میکنی که چطور یه روز ازش فرار میکنی و اینکه چقدر اون روز قشنگ خواهد بود و با خودت فکر میکنی که فکر آینده باعث میشه که بتونی ادامه بدی ولی هیچوقت اون کارها رو نمیکنی. فقط از خیالپردازیهات در مورد آینده استفاده میکنی که از حال فرار کنی."
Yasaman
اصلاً "درجامردن" معنی هم دارد؟ "درجا" چقدر طول میکشد؟ یک ثانیه است؟ ده؟ درد آن ثانیهها هم وحشتناک بوده چون قلبش منفجر شده و ریههایش از کار افتادهاند و خون و هوایی نبوده که به مغزش برسد و تنها احساسی که داشته هم وحشت بوده است. این درجای لعنتی ورد زبان مردم چیست؟ هیچچیزی درجا و فوری نیست. برنج فوری هم پنج دقیقه طول میکشد تا آماده بشود. پودینگ فوری هم یک ساعت طول میکشد. شک دارم یک موج درد ناگهانی هم حس درجا و کوتاهبودن داشته باشد.
Aa
اگر چسبزخم را سریع از روی پوست بکنید، مدت کمتری درد میکشید و زودتر خلاص میشوید تا اینکه کار را کش بدهید و زجر بکشید.
رها
بودا گفته بود: "رنج نتیجهٔ خواستن است." و ما هم این را یاد گرفتیم و همچنین فهمیدیم که پایان خواستن به معنی پایان رنج است. وقتی آرزو نکنی که چیزی از هم نپاشد، ازهمپاشیدن چیزهای مختلف، باعث رنجت نخواهد شد.
mo
این قانون طبیعته که هیچ مادر و پدری نباید مجبور بشه بچهٔ خودش رو به خاک بسپاره و یک نفر باید پیدا بشه که اجرای این قانون رو الزامی کنه.
Aa
چه گوارا که ارتش بولیوی او را دستگیر کرده بود، میگوید: "شلیک کن بزدل! تو فقط یه آدم رو میکشی!"
شیلا در جستجوی خوشبختی
. عاشق موهاشونن چون انقدر باهوش نیستن که چیز جالبتری رو دوست داشته باشن.
cuttlas
حسی که بیشتر از همه وجودم را گرفته، حس عصبانیت از این غیرمنصفانهبودن و بیعدالتی مطلقِ دوستداشتن کسی است که شاید او هم دوستت داشته ولی حالا دیگر نمیتواند داشته باشد؛ چون مرده
میـمْ.سَتّـ'ارے
مردم حالوهواشون بالاوپایین داره رفیق.
Kak Farhad
باید دست از کشرفتن مشکلات دیگران برداری و مشکلات خودت رو پیدا کنی.
کتاب باز
گفت: "لابیرنت، مرگ یا زندگی نیست."
گفتم: "هان؟! خب. پس چیه؟"
گفت: "رنج. اینکه کار غلط رو بکنی و اتفاقای غلط برای تو بیفته. مسئله اینه. بولیوار داشت در مورد درد میگفت نه درمورد مرگ یا زندگی. چطور میشه از لابیرنت پیچیدهٔ رنج بیرون رفت؟"
BehNazJT
آن روز خبر خاصی نبود. باید کارهای خارقالعادهای انجام میدادم، باید نهایت استفاده را از زندگی میکردم؛ ولی در آن روز خاص، هجده ساعت از بیستوچهار ساعت روز را خوابیدم.
Ryan
بالأخره یکوقت متوجه میشویم که والدینمان نمیتوانند خودشان و یا ما را نجات بدهند و همه فقط در دل زمان، دستوپا میزنیم تا بالأخره جریان آب ما را با خودش میبرد و به دل دریا میکشد و در نهایت همه رفتنی هستیم.
المیرا
انسانی هستم عمیقاً غمگین."
n re
جستوجوی معنا. انسانبودن به چه معناست؟ بهترین راه برای انسانبودن چیه؟ چطور به وجود آمدیم و وقتی از این دنیا بریم، برامون چه اتفاقی میافته؟ خلاصه بگم: قوانین این بازی چیه و بهترین راه بازیکردن کدومه؟"
Kak Farhad
رابعهٔ عدویه، معروف به رابعهٔ بصری که یکی از زنان بزرگ و صوفیان معروف بوده رو حین دویدن در خیابانهای شهر زادگاهش یعنی بصره دیدند. او مشعلی در یک دست و سطل آبی در دست دیگه داشته. کسی ازش پرسیده که داره چیکار میکنه و اون جواب میده: میخوام با این سطل آب، آتش جهنم رو خاموش کنم و بعد با این مشعل، دروازههای بهشت رو به آتش بکشم تا مردم، خدا رو به امید بهشت و ترس از جهنم دوست نداشته باشن و فقط عاشقش باشن چون خداست."
lili
آخرین کلمات توماس ادیسون اینها بودند: "اونجا جای خیلی قشنگیه."
مطمئن نیستم "اونجا" کجاست؛ ولی معتقدم جایی هست و امیدوارم که زیبا باشد.
کاربر ۱۵۲۲۰۲۰
وقتی آرزو نکنی که چیزی از هم نپاشد، ازهمپاشیدن چیزهای مختلف، باعث رنجت نخواهد شد.
da☾
حجم
۲۶۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۵۷ صفحه
حجم
۲۶۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۵۷ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان