
بریدههایی از کتاب وحشی بافقی
۴٫۴
(۹۰)
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشهٔ بامی که پریدیم ، پریدیم
بیسیمچی
گر بدانی حال من گریان شوی بیاختیار
ای که منع گریه بیاختیارم میکنی
بیسیمچی
به سودای تو مشغولم ز غوغای جهان فارغ
جیمی جیم
گفتم ز کار برد مرا خنده کردنت
خندید و گفت من به تو کاری نداشتم
اِیْ اِچْ|
چه غصهها که نخوردم ز آشنایی تو
خدا ترا به کسی یارب آشنا نکند
اِیْ اِچْ|
مرا دیوانه کرد این درس خواندن
نمیدانم چه میخواهید از من
هانی
ما را چه بیگناه گرفتار کردهای
اِیْ اِچْ|
روزی که نماند دگری بر سر کویت
دانی که ز اغیار وفادار ترم من
بیسیمچی
من بودم و دل بود و کناری و فراغی
این عشق کجا بود که ناگه به میان جست
-Dny.͜.
آنچه هرگز شرح نتوان کرد یعنی حال من
golab
دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست
ᶜʳᶻ
بیش از این ما صبر نتوانیم آن ایوب بود
...💙
آزاد کن ز راه کرم گر نمیکشی
ما را چه بیگناه گرفتار کردهای
بیسیمچی
هر درد را که مینگری هست چارهای
درد محبت است که درمان پذیر نیست
بیسیمچی
دل پشیمان است لیکن ما پشیمان نیستیم
مـَهسـا
مرا دیوانه کرد این درس خواندن
نمیدانم چه میخواهید از من
به یکدیگر دریدی دفتر خویش
که این مکتب نمیخواهم از این بیش
🍃🌷🍃
هر روز تو عید باد و نوروز
بیسیمچی
مجروح را جراحت و بیمار را مرض
عشاق را مفارقت یار میکشد
بیسیمچی
شوق میگوید که آسان نیست بی او زیستن
صبر میگوید که باکی نیست گو دشوار باش
-Dny.͜.
دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست
کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست
بیسیمچی
ما نباشیم که باشد که جفای تو کشد
اِیْ اِچْ|
چه غصهها که نخوردم ز آشنایی تو
خدا ترا به کسی یارب آشنا نکند
-Dny.͜.
ای که گویی پیش او اظهار درد خویش کن
خوب میگویی ولی او را نمیدانی هنوز
-Dny.͜.
منع مهر غیر نتوان کرد یار خویش را
هر که باشد، دوست دارد دوستار خویش را
𝑁𝑎𝑧𝑎𝑛𝑖𝑛
راندی ز نظر، چشم بلا دیدهٔ ما را
این چشم کجا بود ز تو، دیدهٔ ما را
B-vafa
شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد
اِیْ اِچْ|
این خانهٔ اندوه را بگذار تا ویران کند
اِیْ اِچْ|
خمش کن صابر ازین گفت پرپیچ
که دنیا نیست غیر از هیچ در هیچ
اِیْ اِچْ|
طراز سبزهٔ بر گلشن عذار خوش است
معین است که گلشن به نوبهار خوش است
چه خوش بود طرف روی یار از خط سبز
بلی چو سبزه دمد طرف لاله زار خوش است
𝑁𝑎𝑧𝑎𝑛𝑖𝑛
امتحان صبر خود کردم شکیبایم هست
آرام
حجم
۳۹۶٫۱ کیلوبایت
حجم
۳۹۶٫۱ کیلوبایت
قیمت:
رایگان