یا ولی العصر أدرکنی
سیّد جواد
إنَّ اللهَ معَ الصّابِرین
سیّد جواد
امیر المؤمنین علیه السلام در آخرین ساعات عمرش و در آخرین وصایای خود به فرزندانش میفرماید: «اللّهَ اللّهَ فی القرآن، فلا یسبِقَنَّکم إلی العملِ به غَیرکم».
(خدا را خدا را در قرآن! هرگز مباد کسی در عمل و به کارگیری آن بر شما پیشی گیرد).
سیّد جواد
آوردهاند که یکی از ملوک پسر خویش را که عروسی کرده بود، آن پسر در آن شب شراب بسیار خورده، چون مست شد به طلب عروس بیرون آمد و قصد منزل او را کرد، راه را گم کرد و غلط نمود، هم چنان میرفت تا رسید جایی که خانه و چراغی پیدا آمد، پنداشت که بازیافته خانه عروس را، چون در خانه شد فوجی را خفته دید، هر چه آواز داد کسی جواب نگفت، پنداشت در خواب رفتهاند، یکی را دید چادر نو سفیدی را در بر کشیده، گفت این عروس است. پس به کار وی مشغول گردید و تا روز با وی در بازی بود و زبان در دهان وی میکرد، رطوبتها از وی به او میرسید و او گمان میکرد گلاب بر وی میزنند!
چون روز شد و جهان روشن گردید به هوش آمد و دید که این مکان دخمه گبران است و این خفتگان مردگان بودهاند، و آنکه چادر نو داشت پیرزنی بود که تازه از دنیا رفته بود و آن رطوبتها که به وی میرسید نجاستهای وی بود. چون نگاه کرد هفت اندام خود را در نجاست دید، در اندیشه بود که ناگاه پادشاه با محتشمان لشکر در طلب وی درآمدند، پس وی را در آن فضیحت و رسوایی دیدند، او را حالتی دست داد که خواستی به زمین فرو شدی تا از این فضیحت برستی
سیّد جواد