
بریدههایی از کتاب خاطرات ما و سورههای مبارکهی ناس و فلق
نویسنده:سمیه افشار
امتیاز:
۲.۰از ۴ رأی
۲٫۰
(۴)
سوره فلق و ناس، سِحرشکن است، از بلا دورمان میکند و جلوی چشم زخم را میگیرد.
سیّد جواد
شیطان همه جا در کمین است.
چڪاوڪ
مادر بزرگ ادامه داد «ما هم جوان بودیم، زیبا بودیم، پا درد و کمر درد نمیدانستیم چیست. هر روز به این طرف و آن طرف میدویدیم. زمان ما هم سختی بود، گرفتاری بود، حرف و حدیث و مشکلات خانوادگی بود، مریضی، بی پولی، گمراهی و وسوسه، مدلهای رنگارنگ لباس و مهمانیهای آنچنانی. نمیدانم چه دوره و زمانهای شده که...» و بعد با خنده ادامه داد «جوانهای آن موقع کجا و شما ها کجا. چندتای شماها با یکی ما برابری نمیکند» و جوان نیز خندید.
سیّد جواد
«ای مادر، از منِ پیرزن یک حرف را بپذیر، هر زمانی خواستی جایی بروی یا کاری انجام دهی اول بگو خدایا به تو پناه میبرم و یک معوذتین بخوان و بعد بسم الله بگو و برو دنبال کار و بارت. اگر کار به صلاحت نباشد، پایت جلو نمیرود. حالا برو عزیز دل مادر، خدا پشت و پناهت»
گل نرگس
در روایتی از پیغمبر اکرم صلیاللّهعلیهوآله میخوانیم که به یکی از یارانش فرمود میخواهی دو سوره به تو تعلیم کنم که برترین سورههای قرآن است؟
عرض کرد: آری ای رسول خدا! حضرت معوذتان (سوره فلق و سوره ناس) را به او تعلیم کرد، سپس آن دو را در نماز صبح قرائت نمود و به او فرمود: هر گاه برمیخیزی و میخوابی آنها را بخوان.
گل نرگس
معلوم است آسمان میخواهد لباسِ سیاهش را با لباس روشنایی معاوضه کند. یکی به جای دیگری. یکی بیاید و دیگری برود. و این یعنی من هنوز زندهام. هنوز فرصتی هست برای زندگی کردن و سلام دوباره به خورشید. این یعنی میتوانم دستانم را روی زانوانم بگذارم و با یک یا علی گفتن از جا بلند شوم و بروم برای شروع یک روز تازه.
گل نرگس
چه قدر عمر کوتاه است و زود گذر. مثل همین سپیدهدم. مثل گذر از تاریکی شب و نمایان شدن همه چیز در روز.
نمیدانم با چند نفر دوست شدهام، دوستانی که دیگر از هم خبری نداریم. نمیدانم به چه چیزهایی دلبستهام و از چه چیزهایی دلبریدهام. یعنی یادم نمیآید.
پل میانِ منِ امروز و منِ دیروز همین سپیده دمی است که هر روز میآید و میرود. این تنها پیوندی است که هنوز گسسته نشده، حلقه ارتباطی دیروز با امروز.
چڪاوڪ
شیطان دست از تلاش بر نمیدارد. وسوسه میکند، کُندت میکند، مدام در گوشت وز وز میکند این کار را بکن آن کار را نکن، آنجا برو آنجا نرو. اگر زرنگ نباشی دائم در چالههایی که برایت کنده است میافتی. پناه ببر به خدا، خودِ خدا چاره گشاست. کمکت میکند. ولی اول تو بگو خدایا به تو پناه آوردهام، به قول معروف اول دوستیات را ثابت کن بعد خودت میبینی چه قدر زندگیات زیر و رو میشود
چڪاوڪ
میخواهم از شّر همه آداب و رسوم و باورهایی که معلوم نیست ابتدا و انتهایش کجاست خلاص شوم. از همه آنچه که خانمان برانداز است و جدایی میاندازد و پیوندهای حقیقی را سست میکند. از هر آنچه که میان زن و شوهر، مادر و فرزند، پدر و فرزند را تیره و تار میکند. از تجملات، خرافات، حرف و حدیثهایی که تاریکی ذهنم را بیشتر و بیشتر میکند و گره میزند مرا با خودِ من، یک گره کور، یک پیوند بیجا. میان منِ دیروز و منِ امروز. تا من را میان منهایم گرفتار کند و منیّتی بسازد که هزاران دندان هم نتواند گره از این گره بگشاید.
میخواهم روز جدیدی را آغاز کنم. یک روز به دور از هرگونه باور منفی و خیالی که سردی و نخوت میآفریند. یک روز جدید در طول تمام زندگیام، یک روز حقیقی که لذت مناجات با خدا را در خود داشته باشد.
چڪاوڪ
حجم
۲۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۵۹ صفحه
حجم
۲۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۵۹ صفحه
قیمت:
۱۲,۰۰۰
تومان