بریدههایی از کتاب خاکنشینان ۱
۲٫۹
(۱۱)
شنوندههایش هم که یا دختران جوانی بودند که بعد از یک روضه خوانی در خانهای، میخواستند از زبان مادرشوهر وصف عروس و عروسی را بشنوند، یا پیرزنان همسایه که دور هم جلوی خانهشان مینشستند
سیّد جواد
با یه زنه ازدواج کرد، زنیکهٔ ...، دو روزه داروندار و همهچیش رو کشید بالا و رفت...
سیّد جواد
هنوز پامون به حرم نرسیده نمیدونم این دختره از کجا پیداش شد چسبید به کاظم، نه ننه داشت نه بابا که بزنن تو دهنش جمعش کنن.
سیّد جواد
یک بچهٔ نقنقو که انگار دستش را در دماغش کاشتهاند.
سیّد جواد
اگر کسی مچش را با زری نگرفته بود میتوانست زیر همهچیز بزند، اما حالا زن خودش گُلآویز مچشان را گرفته بود و با دستهٔ جارو چنان بدنهای برهنهشان را کبود کرده بود که به قول خودش تلافی چند بار قبلی را هم درآورده بود؛ «هفته پیش با هم دیدمشون، هفتهٔ قبلشم دیدمشون، اون ماهم که رفته بودم امامزاده میدونستم با همن. به حاجآقا گفتم، گفت باید شاهد داشته باشی کسی حرفتو قبول نمیکنه.
این بار که با هم بودن رفتم خود حاجآقا رو آوردم تا شاهد باشه، چه ننگا، چه کثافتکاریا، ای خدا توبه توبه...» زری بود که مچش را با حبیب گرفته بودند؛
سیّد جواد
گاهی میرفت ماهیگیری، اما بیشتر برای تفریح بود. ماهیگیرها میگفتند ماهیا خودشون میان تو قلاب حیدر، یا ماهیا خودشونو میندازن تو قایق حیدر؛ هر گوشهٔ دریا را که انتخاب میکرد پر میشد از ماهی
سیّد جواد
بزها را رد کرد و طویله را انبار؛ یک گوشهاش را هم اتاقکی با حمام و دستشویی ساخت برای بزمهای مجردی، زن گرفت، زنش را همانجا در اتاق خانهٔ پدریاش نگه داشت و اتاقک انباری را برای شبهای مجردی باز نگه داشت.
سیّد جواد
جای هیچ مُهری روی پیشانیاش نبود اما بیشتر از هر کس دیگری نماز میخواند
سیّد جواد
تا آمد کمربندش را باز کند، چند لگد زد به پهلوی قدسی که کنج حیاط همان کنار در افتاده بود و زوزه میکشید.
دو تا از بچههای قدسی همینطور سِقط شده بودند.
سیّد جواد
دختری که رفته خونه شوهر دیگه رفته، برگشتنی تو کار نیست، زنِ مطلّقه تو خونه نمی خوایم.
سیّد جواد
حجم
۳۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۹۵ صفحه
حجم
۳۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۹۵ صفحه
قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان