بریدههایی از کتاب همان خواهم شد که تو میخواهی
نویسنده:مایندی مجیا
مترجم:اعظم خرام
انتشارات:بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۷از ۴۸ رأی
۳٫۷
(۴۸)
نقابها آنچه را در قلبها میگذرد، پنهان میکنند.
سیّد جواد
خیلی از خانمها خوردنیهای شکلاتدار را دوست دارند.
سیّد جواد
باور کن، جنایتهای بزرگ و شیطانی همیشه توسط آدمهای عادی اتفاق میافته.
FerFerism
شاید این هم به دلیل تغییر حالتهای نوجوانی باشه. یه روز دنیا رو فتح میکنند و یه روز دنیا براشون به آخر میرسه.
FerFerism
هیچکس مرا نمیشناخت و حتی اگر میشناخت، آیا واقعاً به من اهمیت میداد؟ میدانستم برای کسی بجز خانوادهام مهم نیستم. هیچکس در این دنیا آنقدر عاشقم نبود که خود را برای پیدا کردن من به دردسر بیندازد، آن درهای لعنتی را باز کند و نامم را فریاد بزند. هیچکس از رفتن من در عذاب نبود. همه سرگرم کار خودشان بودند.
zeinab
«تو بدتر از من نیستی. شرایط تو باعث شده چنین باشی».
MisSSis
من داشتم به همسرم خیانت میکردم.
و سعی میکردم خیانتم را توجیه کنم. به خودم میگفتم، من حتی اچ. جی را ندیدهام. او فقط یک اسم اینترنتی است، یک انسان مجازی.
خودم را توجیه میکردم که مگر دلبستگی روزافزون من به او، با علاقهام به خرید یک پنتهاوس فرقی دارد؟
FerFerism
گفت همه هر روز خیانت میکنند، بعضیها با جسمشان، بعضیها با قلب و فکرشان. همچنین گفت که من بهتر از دیگران نیستم، درواقع همه از یک قماشیم؛ گرچه من به حرفش خندیدم. اما من نگران بودم که خودم از همه بدتر باشم
FerFerism
«ما بهخاطر ذاتمان و سرشت و آفرینشمان محکوم به فنا هستیم» او درواقع در تمام نمایشنامههایش هیچ چیز جدیدی خلق نکرده است. او با این نمایشنامهها حسد، خیانت یا حرص و طمع حکمرانان را نیافریده، بلکه به ما نشان میدهد که همۀ اینها در وجود ما نهادینه شده است. او اشرار درون ما را مختص زمان یا مکان خاصی نمیداند و میگوید این حقیقت درونی ماست و چنین خواهد بود.
FerFerism
جوانها ما رو ترک میکنند، بعضیشون کشته میشن. مردها هم که دارند با سکتۀ قلبی میمیرند. خیلی زود اینجا کشور پیرزنها میشه.
FerFerism
مشکل اینجاست که عهد و پیمانهایی که اول زندگی بسته میشود بسیار کلی و عمومی هستند و جزئیات را همیشه نادیده میگیریم؛ در کلیسا میایستیم و جملات کلیشهای را تکرار میکنیم «در خوشی و ناخوشی، در سلامتی و بیماری...»، شاید آنزمان «ناخوشی» برایم اینطور معنا میشد که روزی مری آنفلوآنزا بگیرد و من مجبور باشم برایش سوپ درست کنم و دستمال کاغذی ببرم یا مثلاً ما کارمان را از دست بدهیم، یا بدترین حالت اینکه بچهدار نشویم. در آن هنگام همۀ این سناریوها در آن عهد و پیمانها گنجانده میشد.
ƒaɾʑaŋҽɧ
دستهایش را دور مونا حلقه کرد و بدن گریان او را در آغوش گرفت.
سیّد جواد
چرا عصبانی شدم؟ من ترورییت نیستم.
سیّد جواد
کوچکترین پسر ساندرز وقتی با چند دختر میخواستند در این انبار پنهان شوند جسد را دیده و به پلیس اطلاع داده بود.
سیّد جواد
نمیدانم ممکن است زمانی برسد که از اینکه هیچوقت خودم نبودهام ماتم بگیرم. مهم نیست که چقدر نقشم را خوب بازی کردم، پس حالا وقتش بود که پردهها پایین بیفتد و من برای ادای احترام به تماشاگران تعظیم کنم.
FerFerism
باور کن، جنایتهای بزرگ و شیطانی همیشه توسط آدمهای عادی اتفاق میافته.
n re
جسد دخترک طاقباز در گوشۀ انبار اریکسون رها شده بود. نیمی از جسد در آب غوطهور بود. چون یک قسمت از انبار ویران شده و داخل رودخانه افتاده بود. دستهایش روی نیمتنهاش افتاده بود و پیراهن حاشیهدار خونآلودی به تن داشت. از لبۀ پائینی دامن پاهای برهنهاش که در آب تکان میخورد دیده میشد. هر کدام از پاها به اندازۀ دور کمر دخترک ورم کرده بود و مثل نهنگی به نظر میرسید که در تالابی کثیف شنا میکند. قسمت بالای بدنش که بیرون آب بود انگار هیچ ارتباطی با پاها نداشت. من قبلاً هم جسدهای چاقوخوردۀ زیادی را دیده بودم که مثل این یکی شناور بودند اما حتی در کابوسهایم هم صحنهای به این بدی ندیده بودم. چهرهاش آنقدر معیوب و آسیبدیده بود که قابل شناسایی نبود.
سیّد جواد
دستشویی هواپیما مثل یک سفینۀ فضایی بود.
سیّد جواد
هر چیز باارزش و تغییر بزرگ با ترس همراه است اما بزرگترین داستانها هم با اولین قدم شروع میشوند...
n.k
هیچکس و هیچچیز نمیتونه جای خالی تو رو بگیره. وقتی با تو نیستم، از این حالت متنفرم. از اینکه به دام افتاده باشم ناراحتم. نمیتونم فرار کنم. اینها دیگه نقش نیست و هر روز احساس میکنم دارم بدبختتر و بیچارهتر میشم چون تنها چیزی که واقعاً میخوام اینه که...
Tan_naz
یادداشت را بیرون آوردم. دستخط خودم بود اما گویی کلمات متعلق به هتی بود:
به نیویورک برو...
هتی آنها را در هوای پیرامونم زمزمه میکرد. من آن هوا را نفس میکشیدم و سینهام پر از درد و اندوه میشد. این کلمات را باید تا پایان عمر نگه میداشتم.
بدان که دوستت داشتم.
Tan_naz
هیچوقت دختری بهخاطر هیچچیز کشته نمیشود، حتی در کشورهایی که امنیت وجود ندارد هم برای مرگ باید دلیلی وجود داشته باشد. اینجا نه رانندۀ وحشی که از اتومبیلش به سمت دیگران شلیک کند وجود دارد و نه پسرهای خشمگین و طغیانگری که با خود اسلحه به دبیرستان ببرند. همۀ شهرهای وحشی و دیوانهای که چنین اتفاقاتی در آنها میافتد، یک دنیا از اینجا دور هستند.
دختر دریا
هیچوقت دختری بهخاطر هیچچیز کشته نمیشود، حتی در کشورهایی که امنیت وجود ندارد هم برای مرگ باید دلیلی وجود داشته باشد. اینجا نه رانندۀ وحشی که از اتومبیلش به سمت دیگران شلیک کند وجود دارد و نه پسرهای خشمگین و طغیانگری که با خود اسلحه به دبیرستان ببرند. همۀ شهرهای وحشی و دیوانهای که چنین اتفاقاتی در آنها میافتد، یک دنیا از اینجا دور هستند.
دختر دریا
هر چیز باارزش و تغییر بزرگ با ترس همراه است اما بزرگترین داستانها هم با اولین قدم شروع میشوند...
Mary gholami
انتظار پاسخ یا عکسالعملی از او نداشتم، همانطور که انتظار نداشتم فرشتهای پاسخ مرا بدهد. اما بعضی اوقات ما کلماتی را به کار میبریم تا ببینیم آنها چه اثری روی زمان یا مکان میگذارند؟ حداقل چه بازتابی روی خودمان دارند؟ و خیلی از این کلمات مثل چاقویی روحمان را میخراشد
n re
حالا دقیقاً میدانستم چه کسی هستم. این شاید اولین بار بود که این احساس را داشتم. دقیقاً میدانستم چه میخواهم و میدانستم برای بهدست آوردن خواستههایم چه باید بکنم. همهچیز برایم واضح بود. درست شبیه اینکه از خوابی که به نظر خیلی واقعی میآید، بیدار شوی و با دنیای حقیقی مواجه شوی، از جا برخواستم. آماده بودم تا این دختر گریان احساساتی را در همین چاله دفن کنم. احساس رهایی دلنشینی میکردم.
aseman
همیشه سکوت زودتر از کلمات قائله را ختم میکند
دختر پاييزي
همیشه سکوت زودتر از کلمات قائله را ختم میکند.
Mary gholami
اینجا هنوز اعتقاد بر این است که جان و مال مردم مهم است،
n re
خیلیها درک نمیکنند که نقش بازی کردن دقیقاً یعنی شخص دیگری شدن، یعنی افکار و نیازهایت را آنقدر تغییر بدهی که حتی خودت را هم فراموش کنی
n re
حجم
۳۱۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۷۴ صفحه
حجم
۳۱۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۷۴ صفحه
قیمت:
۱۱۰,۰۰۰
تومان