بریدههایی از کتاب کلیات عطار
۴٫۴
(۳۲۹)
کجا بودم کجا رفتم کجاام من نمیدانم
به تاریکی در افتادم ره روشن نمیدانم
Aysan
ندارم من درین حیرت به شرح حال خود حاجت
که او داند که من چونم اگرچه من نمیدانم
Aysan
گناهم گر زماهی تا بماه است
ولیکن رحمتت بیش از گناه است
S
هرچه در فهم تو آید آن بود مفهوم تو
معجزه ی سپاسگزاری
دلی کز عشق جانان دردمند است
همو داند که قدر عشق چند است
rezvan
ره بس دور است توشه بردار و برو
فارغ منشین تمام کن کار برو
تا چند کنی جمع که تا چشم زنی
فرمان آید که جمله بگذار برو
S
آنکه باشد او ز نسل فاطمه
باشدش در خیر و خوبی خاتمه
چڪاوڪ
چون تو جانان منی جان بی تو خرم کی شود
"Shfar"
گر ترا آن چشم غیبی باز شد
با تو ذرات جهان هم راز شد
شوق پرواز
که عالم گویی از سر نوجوان بود
چو رخ در خاک خواهد ریخت چون گل
می گلرنگ ده بربانگ بلبل
بسی گل بر دمد دل چاک کرده
تو روی همچو گل در خاک کرده
میی در ده که امشب نیم مستیم
که ما از بهر رفتن آمدستیم
چو وقت صبحدم یک جام خوردیم
بمی بر صبح بی شک شام خوردیم
:)
پدر را گفت آن خواهم همیشه
که باشد کیمیا سازیم پیشه
اگر یابم بعلم کیمیا راه
شوند از من جهانی کیمیا خواه
Porseshgar
من ماندم و از ماندن من نیز اثر نیست
✨☁️𝙎𝙠𝙮
فلک گویی یکی بازیگر آمد
که هر ساعت برنگی دیگر آمد
Porseshgar
من ندانم تو منی یا من توی
محو گشتم در تو و گم شد دوی
شبــــ🍃ــنــم
طبیعت لاجرم در هر زمانی
بنو نو میسراید داستانی
Porseshgar
دردا که درین بادیه بسیار دویدیم
اِیْ اِچْ|
گفت: هرگز متکبر بوی معرفت نیابد.
گفتند: نشان متکبر چیست؟
گفت: آنکه در هژده هزار عالم نفسی بیند خبیث تر از نفس خویش.
چڪاوڪ
گر نکوییت بیشتر گردد
آسمان در زمین به سر گردد
Porseshgar
جهد کن ای دوست تا واصل شوی
یک ره و یک قبله و یک دل شوی
والذین جاهدوا فرمود حق
جهد کن در راه تا گیری سبق
هر که را این راه حق حاصل شود
بیشکی او با خدا واصل شود
هر که را این راه ناید در شمار
در قیامت پیش حق شد شرمسار
S
کسی با شوق روحانی نخواهد ذوق جسمانی
سپهر
گر ز عشق اندک اثر میدیدیی
عیبها جمله هنر میدیدیی
✨☁️𝙎𝙠𝙮
ز پا افتادم از درد جدایی
"Shfar"
دانی که چه خواهم من دلسوخته از تو
خواهم که نخواهم، دگرم هیچ نظر نیست
"Shfar"
گر مرد رهی میان خون باید رفت
وز پای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
Nima
دردا که درین بادیه بسیار دویدیم
در خود برسیدیم و بجایی نرسیدیم
k.d
ای در درون جانم و جان از تو بی خبر
وز تو جهان پر است و جهان از تو بی خبر
چون پی برد به تو دل و جانم که جاودان
در جان و در دلی دل و جان از تو بی خبر
ای عقل پیر و بخت جوان گرد راه تو
پیر از تو بی نشان و جوان از تو بی خبر
نقش تو در خیال و خیال از تو بی نصیب
نام تو بر زبان و زبان از تو بی خبر
از تو خبر به نام و نشان است خلق را
وآنگه همه به نام و نشان از تو بی خبر
جویندگان جوهر دریای کنه تو
در وادی یقین و گمان از تو بی خبر
چون بی خبر بود مگس از پر جبرئیل
از تو خبر دهند و چنان از تو بی خبر
معجزه ی سپاسگزاری
مانع خود هم منم در راه خویش
Yasin
ای برادر گر تو هستی حق طلب
جز بفرمان خدا مگشای لب
گر خبر داری زحی لایموت
بر دهان خود بنه مهر سکوت
:)
دربارهٔ عطار
فَریدالدّین ابوحامِد محمّد عطّار نِیشابوری (۵۴۰ - ۶۱۸ قمری) یکی از عارفان و شاعران ایرانی بلندنام ادبیات فارسی در پایان سدهٔ ششم و آغاز سدهٔ هفتم است. او در سال ۵۴۰ هجری برابر با ۱۱۴۶ میلادی در نیشابور زاده شد. وی یکی از پرکارترین شاعران ایرانی به شمار میرود و بنا به نظر عارفان در زمینه عرفانی از مرتبهای بالا برخوردار بودهاست.
💜
ای بی نشان محض نشان از که جویمت
Elahe
حجم
۳٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۰۰۰ صفحه
حجم
۳٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۰۰۰ صفحه
قیمت:
رایگان