
بریدههایی از کتاب کلیات عطار
۴٫۴
(۳۵۲)
کجا بودم کجا رفتم کجاام من نمیدانم
به تاریکی در افتادم ره روشن نمیدانم
Aysan
ندارم من درین حیرت به شرح حال خود حاجت
که او داند که من چونم اگرچه من نمیدانم
Aysan
هرچه در فهم تو آید آن بود مفهوم تو
معجزه ی سپاسگزاری
گناهم گر زماهی تا بماه است
ولیکن رحمتت بیش از گناه است
S
دلی کز عشق جانان دردمند است
همو داند که قدر عشق چند است
rezvan
ره بس دور است توشه بردار و برو
فارغ منشین تمام کن کار برو
تا چند کنی جمع که تا چشم زنی
فرمان آید که جمله بگذار برو
S
آنکه باشد او ز نسل فاطمه
باشدش در خیر و خوبی خاتمه
چڪاوڪ
چون تو جانان منی جان بی تو خرم کی شود
"Shfar"
گر ترا آن چشم غیبی باز شد
با تو ذرات جهان هم راز شد
شوق پرواز
که عالم گویی از سر نوجوان بود
چو رخ در خاک خواهد ریخت چون گل
می گلرنگ ده بربانگ بلبل
بسی گل بر دمد دل چاک کرده
تو روی همچو گل در خاک کرده
میی در ده که امشب نیم مستیم
که ما از بهر رفتن آمدستیم
چو وقت صبحدم یک جام خوردیم
بمی بر صبح بی شک شام خوردیم
:)
پدر را گفت آن خواهم همیشه
که باشد کیمیا سازیم پیشه
اگر یابم بعلم کیمیا راه
شوند از من جهانی کیمیا خواه
Porseshgar
من ماندم و از ماندن من نیز اثر نیست
✨☁️𝙎𝙠𝙮
من ندانم تو منی یا من توی
محو گشتم در تو و گم شد دوی
شبــــ🍃ــنــم
فلک گویی یکی بازیگر آمد
که هر ساعت برنگی دیگر آمد
Porseshgar
طبیعت لاجرم در هر زمانی
بنو نو میسراید داستانی
Porseshgar
دردا که درین بادیه بسیار دویدیم
اِیْ اِچْ|
گفت: هرگز متکبر بوی معرفت نیابد.
گفتند: نشان متکبر چیست؟
گفت: آنکه در هژده هزار عالم نفسی بیند خبیث تر از نفس خویش.
چڪاوڪ
جهد کن ای دوست تا واصل شوی
یک ره و یک قبله و یک دل شوی
والذین جاهدوا فرمود حق
جهد کن در راه تا گیری سبق
هر که را این راه حق حاصل شود
بیشکی او با خدا واصل شود
هر که را این راه ناید در شمار
در قیامت پیش حق شد شرمسار
S
گر نکوییت بیشتر گردد
آسمان در زمین به سر گردد
Porseshgar
کسی با شوق روحانی نخواهد ذوق جسمانی
سپهر
ز پا افتادم از درد جدایی
"Shfar"
گر ز عشق اندک اثر میدیدیی
عیبها جمله هنر میدیدیی
✨☁️𝙎𝙠𝙮
دانی که چه خواهم من دلسوخته از تو
خواهم که نخواهم، دگرم هیچ نظر نیست
"Shfar"
گر مرد رهی میان خون باید رفت
وز پای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
Nima
دردا که درین بادیه بسیار دویدیم
در خود برسیدیم و بجایی نرسیدیم
k.d
ای در درون جانم و جان از تو بی خبر
وز تو جهان پر است و جهان از تو بی خبر
چون پی برد به تو دل و جانم که جاودان
در جان و در دلی دل و جان از تو بی خبر
ای عقل پیر و بخت جوان گرد راه تو
پیر از تو بی نشان و جوان از تو بی خبر
نقش تو در خیال و خیال از تو بی نصیب
نام تو بر زبان و زبان از تو بی خبر
از تو خبر به نام و نشان است خلق را
وآنگه همه به نام و نشان از تو بی خبر
جویندگان جوهر دریای کنه تو
در وادی یقین و گمان از تو بی خبر
چون بی خبر بود مگس از پر جبرئیل
از تو خبر دهند و چنان از تو بی خبر
معجزه ی سپاسگزاری
ای برادر گر تو هستی حق طلب
جز بفرمان خدا مگشای لب
گر خبر داری زحی لایموت
بر دهان خود بنه مهر سکوت
:)
مانع خود هم منم در راه خویش
Yasin
غره مشو گر ز چرخ کار تو گردد بلند
زانکه بلندی دهد، تا بتواند فکند
Elahe
دربارهٔ عطار
فَریدالدّین ابوحامِد محمّد عطّار نِیشابوری (۵۴۰ - ۶۱۸ قمری) یکی از عارفان و شاعران ایرانی بلندنام ادبیات فارسی در پایان سدهٔ ششم و آغاز سدهٔ هفتم است. او در سال ۵۴۰ هجری برابر با ۱۱۴۶ میلادی در نیشابور زاده شد. وی یکی از پرکارترین شاعران ایرانی به شمار میرود و بنا به نظر عارفان در زمینه عرفانی از مرتبهای بالا برخوردار بودهاست.
💜
حجم
۳٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۰۰۰ صفحه
حجم
۳٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۰۰۰ صفحه
قیمت:
رایگان