بریدههایی از کتاب عشق با زمستان می آید
۴٫۳
(۴)
نیرومندترین هراس بچهها این است که پدر و مادرشان را ناامید کنند.
یك رهگذر
اگر نیستی، پس چرا همهجا میبینمت؟
Autumn
هر صبح میتواند آغاز زندگیت باشد ـ تو هزاران زندگی داری، اما عمر هرکدام تنها به بلندی یک روز است.
یك رهگذر
جداً معتقدم همانطور که دروغ و فریب عشق را نابود میسازند، میتوانند خلقش کنند و حامیاش هم باشند. عشق بیش از تجربه به تخیل نیازمند است.
sᴍMahdi Ziaei
انسان با قلبش نیست که عشق میورزد با تمام تنش عاشق میشود. جزءجزء پیکرش درگیر عشق شده بود
یك رهگذر
اگر نیستی، پس چرا همهجا میبینمت؟
plato
به گمان من موسیقی سودایی است که زبان، زمانی در سر داشت.
plato
اگر نیستی، پس چرا همهجا میبینمت؟
یك رهگذر
وقتی باخ مُرد، برخی از فرزندانش دستنوشتههایش را به قصابی فروختند. به نظرشان آن کاغذپارهها به درد پیچیدن دور گوشت میخورد.
plato
گفت «تو به زندگی پس از مرگ اعتقاد داری؟»
گفتم «فکر میکنم الان همانجاییم»
یك رهگذر
فکر میکند دچار افسردگیام. اما من فقط ساکتم. شباهت میان تنهایی و افسردگی مانند شنا کردن و غرق شدن است.
plato
درد، سرزمینی است که در آن باران میبارد و میبارد و هیچ نمیروید.
sᴍMahdi Ziaei
سندی مادری مجرد است. به مرکز باروری رفت و خود را آبستن کرد.
plato
درد، سرزمینی است که در آن باران میبارد و میبارد و هیچ نمیروید.
یك رهگذر
به گمانم به آدمهایی نیاز دارم که چیزهایی را که میدانم به من بگویند.
plato
عشق همچون زندگیست اما از قبل شروع میشود و تا بعد ادامه دارد ـ ما در میانه به هم میرسیم و از هم جدا میشویم.
یك رهگذر
بابت کارهایی که نکردهام، بیشتر از کارهایی که کردهام، پشیمانم. عجیب است نه؟
یك رهگذر
توی ویترین یک فروشگاه، عروسکهایی به خیابان زل زده بودند و وانمود میکردند که مرا نمیبینند.
plato
اعتماد کردن، از مورد اعتماد واقع شدن سختتر است.
reyhane
«گاهی فکر میکنم این زندگی است که ما را انتخاب میکند ـ فکر میکنیم که ناخدا ماییم، در حالی که فقط وسیلهای هستیم برای مقصود کامل زندگی.»
یك رهگذر
چرا زندگی میتواند به ناگاه پر بزند و برود وقتی بازماندهها کلی حرف ناگفته دارند؟ آنقدر حرف که سکوت خفقان میگیرد ـ اما وقتی میتوانی حرف بزنی هیچ کاری ازت برنمیآید جز سکوت.
یك رهگذر
عمر خیشی است که ماهیت همه چیز را شخم می زند و عیان می سازد. اما زمانی که لحظه بگذرد و توان تغییر دادن را از دست بدهیم، خرد را به چنگ میآوریم. گویی رو به گذشته زندگی می کنیم.
یك رهگذر
عشق میان غریبهها تنها چند لحظه میپاید و گاهی تا ابد باقی میماند.
یك رهگذر
آدمها دوست دارند هر چه زودتر تشویق کنند زیرا برای خودشان است که کف میزنند.
reyhane
برادرم و من هر دو رنوی مدل ۱۶ اس، ساخت ۱۹۷۸ داریم. شاید چون از هم دوریم به گذشتهمان چسبیدهایم.
reyhane
روزی بدون ساز خواهم نواخت. صاف و بیهیچ تکانی خواهم نشست. چشمهایم را خواهم بست و زندگی جاری در خانههای بیرون سالن کنسرت را خیال خواهم کرد
مصطفی ارشد
وقتی آرشه را به دست میگیرم، جمعیت بهناگاه آرام میگیرند.
قبل از آنی که آغاز کنم، لحظهای به چهرههاشان نگاه میاندازم.
از میان آن همه آدم یک نفر هم نیست که چیزی از من بداند.
مصطفی ارشد
اگر تنها یکی از آنها مرا میشناخت، میتوانستم از میان شاخسارهای زندگیم بلغزم، گرد زمان را از لباسهایم بتکانم و از میان دشتها سفری طولانی را به سمت جایی که اولبار ناپدید شدم، بیآغازم.
مصطفی ارشد
رؤیاها، یا نشانِ کشمکشهای حلنشدهاند یا آرزوهای محقق.
Roghayeh
استاد سابق جغرافیام یک بار خطاب به کلاس گفت که موسیقی، نقاشی، مجسمهسازی و کتابهای سراسر جهان، آیینههایی هستند که انسان در آن نسخههایی از خود را بازمییابد.
Roghayeh
حجم
۱۶۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۱۴ صفحه
حجم
۱۶۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۱۴ صفحه
قیمت:
۳۶,۰۰۰
تومان