بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب رمان‌های ده‌ثانیه‌ای (مجموعه داستان‌های ۲۵ کلمه‌ای) | طاقچه
تصویر جلد کتاب رمان‌های ده‌ثانیه‌ای (مجموعه داستان‌های ۲۵ کلمه‌ای)

بریده‌هایی از کتاب رمان‌های ده‌ثانیه‌ای (مجموعه داستان‌های ۲۵ کلمه‌ای)

۲٫۹
(۱۹)
برای فروش: کفش‌های نوزاد، استفاده‌نشده.
min
زن مبهوت به او خیره ماند و بعد نیشخندی زد: «یک لیوان دیگر آبجو می‌خواهی؟» اسماعیل آهی کشید. این روزها دیگر کسی کتاب نمی‌خواند.
Abolfazl
پسر مبتلا به اوتیسم می‌خواست سر سگ ماده را نوازش کند. سگ هم سر جایش باقی ماند و چنان به نوازش او تن داد که انگار دنیا را از پسر گرفته‌اند و او تنها چیزی است که برای نوازش کردن پیدا می‌شود.
Abolfazl
روی کارت نوشته بود: «انصراف از تحصیل. دلیل: مرگ دانشجو». استاد نام دانشجوی مرده را به خاطر می‌سپارد، تا به هنگام تصحیح مقاله‌های دانشجویان، تنها به مقاله‌ی او دل بدهد.
ka'mya'b
«خودم را زنده نگاه داشتم».
*𝐻𝑒𝒾𝓇𝒶𝓃
پسرک هرگز آخرین چیزی را که در چشمان خواهرش دید، فراموش نمی‌کرد. همان وقتی که تفنگی که فکر می‌کرد پر نیست را، به سویش نشانه رفته بود.
ka'mya'b
«خواهش می‌کنم. فقط یک لبخند».
نویسنده‌کوچك.
انجمن هنر مسابقه‌ی به تصویر کشیدن آینده را برگزار کرده بود. بوگدان تصادفاً بوم نقاشی خالی‌ای را میان نقاشی‌هایش برای مسابقه فرستاد. بوم خالی برنده شد.
Ghazal Karavan
زیبای خفته ناراحت سوزن دوک نخ‌ریسی نبود. این بوسه‌ی بیداری بود که از آن نفرت داشت.
F.Basiri
فامیل من گایش است. می‌خواهم عوضش کنم.
Abolfazl
«پادشاه مرد و سپس ملکه مرد». یک داستان است. «پادشاه مرد و سپس ملکه از غصه دق کرد». یک پی‌رنگ است.
min
«خودم را زنده نگاه داشتم».
نویسنده‌کوچك.
استیس بادزکو/چرا دفتر برنامه‌ریزی روزانه ندارم در تقومیش، پای روز مرگ پدر من نوشته بود: به پسرت زنگ بزن
Shima.F
اتوبوس سرویس مدرسه ما را اول سوار می‌کرد تا به خیال خودمان اولین کسانی باشیم که صندلی‌های عقب اتوبوس را صاحب می‌شویم. سیاستشان این بود که بچه‌های سفیدپوست را جلو بنشانند.
lyraesara
دنبال جسد گمشده می‌گشتیم. صدها پیاز گل سوخته در منطقه‌ی درخت‌زدوده و چهار جسد پیدا کردیم. هیچ‌کدامشان جسدی که ما دنبالش می‌گشتیم نبودند.
Shima.F
در تقومیش، پای روز مرگ پدر من نوشته بود: به پسرت زنگ بزن.
min
یک قطره ادرار. دعایی بی‌پاسخ. دومین خط صورتی پایان کودکی یک نفر را به آغاز کودکی دیگری پیوند می‌زند.
N
متأسفم، اما اینجا برای همه به قدر کافی هوا نیست. به آنها می‌گویم که تو یک قهرمان بودی.
ka'mya'b
جو. آر. یانسدیل/بازگشت او را در اعماق زمین دفن کردند. دوباره.
نون صات
جویس کارول اوتس/سال اول بیوه «خودم را زنده نگاه داشتم».
Sonya Son_sonia_sonia
یک قطره ادرار. دعایی بی‌پاسخ. دومین خط صورتی پایان کودکی یک نفر را به آغاز کودکی دیگری پیوند می‌زند.
داریوش
پی‌نوشت جرمین در انتهای امتحان انشای کلاس هفتم «خانم معلم، آن قسمتی که درباره‌ی دخترها نوشته بودم، مربوط به شنتل است. لطفا به کسی نگویید».
عـلـے و فاطمه
انجمن هنر مسابقه‌ی به تصویر کشیدن آینده را برگزار کرده بود. بوگدان تصادفاً بوم نقاشی خالی‌ای را میان نقاشی‌هایش برای مسابقه فرستاد. بوم خالی برنده شد.
lyraesara
جینو قبل از مراسم ازدواج فاش کرد که پدر و مادرش او را به فرزندی پذیرفته‌اند. یوجین اعتراف کرد که او هم فرزندخوانده بوده است. جینو اضافه کرد: «من یک خواهر دوقلو داشتم». یوجین گفت: «من هم یک برادر دوقلو داشتم».
HeliOs
وقتی جنازه را گشودند، یک خانه پیدا کردند. یک زوج داخل خانه با هم جر و بحث می‌کردند. گفتارشان آهنگین بود، مانند ضرب‌آهنگ قلب.
Ghazal Karavan
کار ما این بود که ماشین زمان را روغن‌کاری کنیم تا نرم کار کند. اما پسر، ناگهان خبر رسید که دستمزدمان را ساعتی می‌دهند.
Ghazal Karavan
قلم، که به پیشخوان بانک وصل شده بود، در گلوی مرد گیر کرد و از آن پائین نرفت.
داریوش
آنچه مرد در مورد رابطه‌ی عاشقانه‌شان دوست می‌داشت، خرید و پاساژگردی نبود. کندن لباس‌هایی بود که با خریدشان زن را اغفال می‌کرد.
داریوش
بچه‌هایی که پیش تو رها کردم، حالا بزرگ شده‌اند و از من متنفرند، اما نه به اندازه‌ای که من از تو متنفرم.
AIDA . NAJAFI
دکتر ماسویو پیروزمندانه کودک بیمار را در آغوش گرفت. او پس از سال‌ها توانسته بود درمانی بیابد. بیرون، آفتاب، هیروشیما را گرم می‌کرد. و بعد او نور شدید و ناگهانی را دید.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷

حجم

۶۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۶۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۴۴,۰۰۰
تومان