بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب خاطرات کمی محرمانه | طاقچه
تصویر جلد کتاب خاطرات کمی محرمانه

بریده‌هایی از کتاب خاطرات کمی محرمانه

انتشارات:سلما 131
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۷ رأی
۵٫۰
(۷)
شش سالم شد که یکی از دو عمه ی مجردم ازدواج کرد و دوران نامزدی سه نفره مان تمام شد. سه نفره از آن نظر که مادربزرگم مرا مامور کرده بود هرجا عمه ام و نامزدش میروند من هم بروم من که خوشحال بودم از این موضوع اما تقریبا مشخص بود که آن دو خیلی راضی نبودند واین عدم رضایت نه برای من مهم بود نه مادربزرگم!
بی او
زندگی را نه باید آنقدر جدی گرفت و دودستی چسبید که بخاطر حفظ داشته های موقت دل کسی را بشکنیم نه باید آنقدر به شوخی گرفت که برای فردای بهتر هیچ تلاشی نکنیم و چه خوب است همه جا میانه روی
ツAlirezaツ
زندگی درک همین اکنون است زندگی شوق رسیدن به همان فردایی است که نخواهد آمد تو نه در دیروزیی و نه در فردایی ظرف امروز پر از بودن توست "سهراب سپهری"
ツAlirezaツ
پدربزرگم اصولا هر کسی به دلش نمی نشست بعد از مدتی کلا قطع رابطه کردیم و دیدارمان موکول شد به وفات اقوام مشترک!
ツAlirezaツ
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی "سعدی"
Z.M
پدر بزرگم در طی آن دوران خیلی ها را شناخت همان ها که مانند قحطی زده ها سر سفره اش مینشستند ودل از عزا در می آوردند و هرچه را که در عمرشان ندیده بودند تجربه کردند و موقع نیاز چنان عین کبک سر به زیر برف بردند که به گمانم هنوز سرشان سرد است!
ツAlirezaツ
و کلام آخر این که زندگی را نه باید آنقدر جدی گرفت و دودستی چسبید که بخاطر حفظ داشته های موقت دل کسی را بشکنیم نه باید آنقدر به شوخی گرفت که برای فردای بهتر هیچ تلاشی نکنیم و چه خوب است همه جا میانه روی و لازم به ذکر است که گفتن این حرف دلیل بر رعایت کردنش توسط گوینده نیست
ali.az72

حجم

۲۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۶۱ صفحه

حجم

۲۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۶۱ صفحه

قیمت:
۱,۵۰۰
تومان