بریدههایی از کتاب زن در شاهنامه
۳٫۹
(۹)
سیندخت نماینده جامعه ای است که در آن زن نه فقط زیردست و بنده مرد نیست که گاه سر و گردنی از مردان بالاتر است. پیداست که چنین زنی پرورده جامعه و عصر پهلوانی است نه محیط ساسانی.
StarShadow
مهراب مانند همه نابخردان به جای یافتن چاره درد آسانترین راه را پیش میگیرد، کشتن دختر.
StarShadow
فردوسی در بسیاری از صحنههایی که زنان را به اسارت میبرند خود به میان داستان میآید او خوار کردن زنان دشمنان را زشت میشمارد و گاه ناجوانمردانه میخواند.
StarShadow
هرچند بهرام چون بر تخت شاهی نشست، مردم را به دل کندن از دنیا و گرویدن به یزدان تشویق نمود، اما با این همه خود سخت به زن و شکار دلبسته بود و روزها در پی یافتن شکار به دشت و کوه و بیابان میرفت و از آبادیها و روستاها میگذشت و در سر راه چون مردم را میدید با آنان گفتگو میکرد و هرجا نشانی از دختری زیبا مییافت بدان سو میتاخت و چون میدید و میپسندید همانجا به رسم زمانه وی را خواستگاری میکرد و پیوند زناشویی میبست.
StarShadow
به معنای واقعی، سودابه زنی است متجاوز، از همه مرزهای اخلاقی، تجاوز میکند. چنین کرداری در هیچ یک از داستانهای شاهنامه پهلوانی مانند ندارد.
(سودابه از رسوایی نمیترسد، باجنجال کاووس را به شبستان میکشد و ناجوانمردانه به سیاوش تهمت میزند که آهنگ تجاوز به وی را داشته است. دروغهای سودابه نیز بازتاب آرزوهای تحقق نیافته اوست).
StarShadow
تندخویی مهراب از سر غیرت نیست بلکه از بیم جان است.
StarShadow
قیدافه در مقام پادشاه اندلس و در نقش زنی خردمند و هوشیار و مطمئن به شناخت خود و سربلند، میتواند نه تنها از پرداخت باج و خراج و حمله لشکر اسکندر در امان بماند بلکه در نهایت حمایت یکی از بزرگترین قدرتمندان دوران خود را نیز کسب مینماید.
داستان قیدافه داستانی است از توان اندیشه و هوشمندی زنی قدرتمند زنی که نه تنها نقشی مثبت را داراست بلکه دارای شخصیتی است درخورتحسین
StarShadow
در دوران پهلوانی از سودابه که چشم بپوشیم هیچ زن هوسبازی دیده نمیشود.
بلاتریکس لسترنج
اگر تاجدار است اگر پهلوان
به زن گیرد آرام مرد جوان
sadeghi
ت. دروغهای سودابه نیز بازتاب آرزوهای تحقق نیافته اوست)
بلاتریکس لسترنج
«آزرمیدخت» نیز چون «پوراندخت» دارای مقام و شخصّیتی تاریخی و اجتماعی است و از زنان نامدار شاهنامه، وی داستانی بسیار کوتاه دارد و در این داستان به ویژگیهای شخصیتی وی پرداخته نشده است و تنها به جهت تاریخی و اجتماعی مقام او توّجه شده است و اهمیت او در واقع از اینروست که زنی بوده است شایسته حکومت بر ایران.
sadeghi
زن خوب در شاهنامه، زیبایی بدن را با زیبایی روح، رعنایی را با آهستگی و شرم همراه دارد. زنان در شاهنامه مانند دیگر مظاهر انسانی آن کتاب والایی و کمال دارد.
زن نژاد و اصیل ایرانی در تمام شاهنامه صفات متعالی دارد زیباست، قدبلند است، مشک موی، کمان ابرو؛ کمند گیسو، سیمین قلم، غنچه لب، گلرخ، سیم ساق، سیمین ساعد، نرم اندام، در عین حال خویشتن دار، خردمند و پارسا و با پاکی سرشته شده است.
سیّد جواد
آرزو مانند دیگر زنان شاه، جوان است و زیبا ((وی از هنرمندان دربار بهرام گور ساسانی است او را فتنه یا دلارام چنگی نیز خواندهاند. چنان که آوردهاند او از زیبایی چهره، هوشمندی و بلوغ هنری بهره بسیار داشت، شعر را نیکو میگفت و از چنگ نوازان بی بدیل دوران خود بود)).
sadeghi
سهراب به آرزوی دیدار پدر به جنگ با ایرانیان عازم میشود. اما ندانسته به جنگ پدر میرود، و رستم که هرگز سهراب را ندیده بود با او به جنگ میپردازد و او را میکشد. با کشته شدن سهراب پرده آرزوهای تهمینه دریده میشود و رستم دیگر قدرت روبهرو شدن با تهمینه را ندارد. وقتی اسب سهراب را برای مادر میآورند او مویه کنان اسب را میبوسد و آرزوهای خویش را بازگو میکند. و میگوید: فکر میکردم که پدر را باز یافتی و هم اکنون با پدر باز میگردی اما نمیدانستم که به دست پدر کشته خواهی شد.
چه دانستم ای پور کآید خبر
که رستم دریدت به خنجر جگر
(
sadeghi
(تهمینه زنی است که با همه زیبایی و استقلال، همیشه پاکدامن و وفادار باقی میماند. او دارای نقشی پویا و شخصیتی مستقل و مطمئن است، او همسر رستم، پهلوان همه دورانها و مادر سهراب گرد است، چنین زن نامداری، بیتردید مورد پذیرش فرهنگ جامعه نیز میباشد. قصّه زندگی تهمینه، قصّه عشق پرشور زنی به همسر و فرزند است. قصّهای است از خواستها، ایثارها و رنجها، قصه زنی آزاده که آگاهانه برمیگزیند، عاشقانه زندگی میکند و درد مندانه جان میسپارد، و سرانجام به نام یکی از نامیترین زنان محبوب شاهنامه چهرهای ماندگار مییابد).
sadeghi
(سودابه یکی از ابهام آمیزترین زنان شاهنامه است. هیچ زنی در ”شاهنامه پهلوانی“ مانند او نیست. زنی چنین آشوبگر و کینه توز و تا این اندازه عشقباره و بیپروا، تنها در شخصیت سودابه ارائه میشود. یگانه زنی که در شاهنامه پهلوانی به دست پهلوانی کشته میشود اوست.
sadeghi
مرا مهر او دل ندیده گزید
همان دوستی از شنیده گزید
برو مهربانم نه بر روی و موی
به سوی هنر گشتمش مهر جوی
sadeghi
رستم پس از نبردهای دلاورانه و رنجهای بسیار که پس از کشته شدن سهراب میکشد سرانجام با اسبش «رخش» در دامی پر از تیغ که برادرش «شغاد» درست کرده بود میافتد و گرفتار میشود و هرچند در دام است، اما بازهم در واپسین دم غروب خورشید درخشان زندگیش تیری به سوی «شغاد» میاندازد و او را میکشد و زان پس خود نیز چشم از جهان میبندد و روانش به آسمان میرود.
sadeghi
((نقش و شخصیت سیندخت، بیانگر توان تحلیل زن و گزیدن را ه و روش منطقی در مسائل خانوادگی، اجتماعی و سیاسی است. او زنی است آگاه و هوشیار، سیاستمداری شجاع و مدبر، مادری مهربان و واقع بین و همسری صبور و پرتلاش. سیندخت مادری است که چون بر پاکی عشق دخترش مطمئن میگردد، برای رسیدن او به خواست و نیازی طبیعی و مشروع که مورد پذیرش جامعه است، از هیچ کوششی فروگذاری نمیکند، او در نقش زن مهراب نیز همسری است که با اخلاق و روحیه همسر آگاه است و میتواند خشم او را فرو نشاند و نظرش را جلب کند
sadeghi
هر آن کس که شهنامهخوانی کند
چه مرد و چه زن پهلوانی کند
Nika
«گردآفرید» قهرمانی است که شخصیتش بیانگر برخی از واقعیتهای وجود زنان دلاور تاریخ ایران و نیز تجلّی آرمانهای مردم است که سرمشقی قرار میگیرد برای گروهی دیگر از زنان که حتی اندیشه حرکتی پویا و مستقلانه را به دل راه نمیدهند و از جنگ برای رهایی همرزم که هیچ، بلکه از کوچکترین حرکت و تلاش رهایی بخش نیز میهراسند و در پیله وحشت خود همیشه میمانند.
فردوسی با بیان داستان نبرد «گردآفرید» روح شجاعت را در دل زنان دیگر میدمد و از او نمونه ای میسازد در خور تحسین و ستایش، زنی که شجاع است و مهربان به حال نگهبان دژ و همرزم خود، که برای رهایی او جان خویش را به خطر میاندازد. او مدبر است، پاکدامن، خوشسخن، زیبا و وطن دوست.
Nika
نگه کن بدین گردش روزگار
یکی را برآرد به چرخ بلند
ز تیمار و دردش کند بیگزند
وزآنجاش گردون برد سوی خاک
همه جای بیماست و تیمار و باک
جهان را ز کردار بد شرم نیست
کسی را برش آب و آزرم نیست
چنیناست کار سرای سپنج
گهی ناز و نوش و گهی درد و رنج
Nika
«شیرین» نشان زن شایسته را داشتن سه ویژگی میداند که خود افزون بر آن سه را داراست. یکی آنکه زن با شرم باشد و جفتش ازو شاد و خانه بدو آراسته، دیگر آنکه فرخ پسر زاید و سوم آنکه موی و رویش همیشه پوشیده باشد. پس از آن «شیرین» از جای برمیخیزد و با همه شور خود چادر از سر به کناری میافکند و موی بلند و پریشان و روی زیبای خود آشکار میکند و با صدایی بلند میگوید، آن جادوی من که گفتی این است. مرا بنگر و جادوییم را دریاب:
بگفت این و بگشاد چادر ز روی
همه روی ماه و همه مشک موی
سه دیگر چنیناست رویم که هست
یکی گر دروغاست بنمای دست
مرا از هنر موی بد در نهان
که آن را ندیدی کس اندر جهان
Azar
حجم
۲۵۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۴۴ صفحه
حجم
۲۵۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۴۴ صفحه
قیمت:
۸۰,۰۰۰
تومان