بریدههایی از کتاب بوی گندم
۴٫۴
(۵۸)
تو به اندازهٔ باران ِخدا زیبایی؟
『sachli』
هیچ می دانستی
تو به اندازهٔ باران ِخدا زیبایی؟
nardoon
خدایا دوستت دارم
تو می دانی سیه رویم
ولی در اوج تاریکی
مسیر روشنی سمت تو را جویم
تن هر گل که می بویم
خدایا دوستت دارم
مرا امشب بگیر از من
که دل گردید سیر از من
پذیر این یا رب و این یا مجیر از من
S
ای عطرِ خوبِ یاسمن
آهسته می بویم تو را
همچون نسیمی خوش نفس
می آرَمَت سویم تو را
𝑁𝑎𝑧𝑎𝑛𝑖𝑛
خدایا مهربانِ من
نگیر از من نگاهت را
اگرچه این دلِ دیوانه ام گم کرده راهت را
نگیر از دخترِ مهتاب، ماهت را
خدایا دوستت دارم
تو می دانی سیه رویم
ولی در اوج تاریکی
مسیر روشنی سمت تو را جویم
آمـيـنْٖ
تو می آیی...
نگاهت گرم
در چشم سیاهت شرم
قدم هایت ولیکن سخت می لرزد
دلت از روزهای پیش رو انگار می ترسد
و من آرام و غمگینم
تو را از دور می بینم
که می آیی..
mobina
هیچ می دانستی
تو به اندازهٔ باران ِخدا زیبایی؟
ترمه🍁
خدایا مهربانِ من
نگیر از من نگاهت را
اگرچه این دلِ دیوانه ام گم کرده راهت را
هنرمند هنردوست
آن لحظه که دل بریدم از خود
من خود خبرم نبود از این عشق
-حـنین-
کودکی با همهٔ دلتنگی
روی یک فرش پر از نقش خیال
دست در دست عروسکهایش
خوابیده
°دختر شکلاتی°
چه بی اندازه زیبایی
چه بی حد پاک
چون باران
𝑁𝑎𝑧𝑎𝑛𝑖𝑛
بی قرارم قرار یعنی تو
من جنون را عجیب می خواهم
عشقِ دیوانه وار یعنی تو
خسته ام از حریق تابستان
لذت سایه سار یعنی تو
-حـنین-
می نویسم که یار یعنی تو
عطرِ خوبِ بهار یعنی تو
بی تو من یک خزانِ بی برگم
جلوهٔ گلعذار یعنی تو
موجِ آشفته ام توساحلِ من
بی قرارم قرار یعنی تو
من جنون را عجیب می خواهم
عشقِ دیوانه وار یعنی تو
خسته ام از حریق تابستان
لذت سایه سار یعنی تو
S
چه کسی می داند
در سر قاصدکی خسته که در پنجهٔ باد
مست و دیوانه و شاد
می رود سوی سپیدار کهن
𝑁𝑎𝑧𝑎𝑛𝑖𝑛
من پر از حس امیدم امشب
مثل یک پنجره ای رو به سحر
مثل یک مرغ ِمهاجر دارم
اشتیاقی به سفر
دل من می لرزد
باز با تابش بخشندهٔ خورشید خیال
لحظهٔ گرمِ وصال
حس و حالی دارم
مثل یک شاخهٔ نازک که به یک گردشِ آرامِ نسیم
𝑁𝑎𝑧𝑎𝑛𝑖𝑛
دوستت دارم
مگر این را نمی دانی؟
تو ای انسان
چه می خواهی
که هر دم می بری از خاطرت پروردگارت را
که در اوج خزان
از من نمی خواهی بهارت را
مادربزرگ علی💝
تو خورشیدی
پر از مهری و گرمایی
تو بارانی
بهاری
نبض دریایی
𝑁𝑎𝑧𝑎𝑛𝑖𝑛
در دفترِ دل غیر فسونِ نگهت خاطره ای نیست
در شهر چون من بی دل و شیدا که دگر شاعره ای نیست
zahra:)
تو ای انسان
چه می خواهی
که هر دم می بری از خاطرت پروردگارت را
یك رهگذر
غصه هم می گذرد
مثل آن لحظهٔ شادی که گذشت
هنرمند هنردوست
تو می آیی...
نگاهت گرم
در چشم سیاهت شرم
قدم هایت ولیکن سخت می لرزد
دلت از روزهای پیش رو انگار می ترسد
و من آرام و غمگینم
تو را از دور می بینم
که می آیی..
بگو با من که می مانی
و آواز محبت را
برای قلب من هر لحظه می خوانی
تو می دانی
که من از شعر چشمان تو سرشارم
و این عاشق شدن در زیر باران را
شدیدا دوست می دارم
♡...Elahe...♡
مانده بر راه دو چشمم که بیاید مگر آن ماه ...بیا یوسف در چاهِ من و لحظه ای آخر بنگر زندگی ام سوخت از این آه... از این عشق...چه باید بکند این دل تب دار که بی یار غریب است و چه گویم که طبیب است خودش در غم بیمار
Maryam Bagheri
مانده بر راه دو چشمم که بیاید مگر آن ماه ...
Aysan
کودکی با همهٔ دلتنگی
روی یک فرش پر از نقش خیال
دست در دست عروسکهایش
خوابیده
°دختر شکلاتی°
باز کن پنجره را
تا نسیمی که در آن عطرِ خوشِ خاطره هاست
تن احساس تو را لمس کند
𝑁𝑎𝑧𝑎𝑛𝑖𝑛
چه بی اندازه زیبایی
چه بی حد پاک
چون باران
چه بی اندازه شیرینی
چو قندی گوشهٔ قندان
𝑁𝑎𝑧𝑎𝑛𝑖𝑛
رقص باران روی شیشه
قصهٔ فرهاد و تیشه
می شود قلبم مصمم
عاشقت باشد همیشه
Haniyeh_bjb
شاید امشب به زمین شعر تری می بارد
که چنین خیس شده خاک زمین
چه کسی می داند..؟
چڪاوڪ
خدایا مهربانِ من
نگیر از من نگاهت را
أبوٰمُخلــــِـــٰـــصْ
آرزویم این است
که بهاری باشی
شاد چون نغمهٔ شیرینِ قناری باشی
آمـيـنْٖ
حجم
۴۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۶۸ صفحه
حجم
۴۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۶۸ صفحه
قیمت:
۸,۰۰۰
تومان