بریدههایی از کتاب عاشقانه های شعر کرد
۴٫۰
(۱۷)
تمامی مردم
نام عزیزشان را بر درخت حک میکنند
نازنینم
نام تو را بر استخوان تنم خواهم کوفت...
-Dny.͜.
شاخه گلی بودم در خواب!
دخترکی
مرا از ساقه جدا کرد و
لابلای کتابش پنهانم کرد
-Dny.͜.
خوابهایم پُر است از بوی تو
El Santo
چگونه میتوان به تو رسید؟
اهل بهشتی؟
به سجدۀ خدایان مینشینم
اهل دوزخی؟
زمین را میپوشانم از کفر
چگونه میتوان به تو رسید؟
پوستم را بیرقت میکنم اگر شهری به تارج رفته باشی
Renegade
با هم که باشیم سه تائیم
من
تو
بوسه
بی هم چهار تائیم
تو با تنهایی
من با رنج
Ahmad
نمیدانم
دستانم بر شانهی دختری به جای مانده است
و چشمانم در بافهی مویش
بیچشم
بیدست
بادی هستم
که مرثیه میسازد از غبار یاد یار
sadafi
شاخه گلی بودم در خواب!
دخترکی
مرا از ساقه جدا کرد و
لابلای کتابش پنهانم کرد
گندم
من کوتاهم
و کوتاهتر از من شعرهایم
کوتاهتر از همهی اینها
لحظاتی است که با همیم
محسن
به باد میمانی
شعله نکشیده خاموشم میکنی
به باد میمانی
زبانه کشیده گُر میگیرم از وزیدنت
محسن
عزیزکم
نامههایم را به آتش بکش
چرا که شعری در آن برایم سرودهای ـ
دارها را بر پای دار
که اینجا مردها را تنها برای کلامی به
دار میکشند ـ
بانوی من
تو اگر سرود سبزت را بخوانی
خار به چشمانت میکشند و
تیغ بر گلویت میگذارند و
آتش میگذارند به خرمن سیاه مویت...
سپیده دم اندیشه
اگر آتش بنامم تو را
به شعلهای جزغالهام میکنی
اگر باران بنامم تو را
به طوفانی میلرزانیم
اگر خوشهی گندم بنامم تو را
پرندگان گرسنه تو را میبلعند
اگر تو را وطن بنامم
بر خاک و خونت میکشند!
سپیده دم اندیشه
یک شب به دنبال ماه از این شهر خواهم رفت
سپیده دم اندیشه
به سرزمینم میمانی
صد چاک خورده و ویران ـ
اما عزیز
و سرفراز
.ً..
سیبم را دو پاره میکنم
نیمی تو و
نیمی من
لبخندم را دو پاره میکنم
نیمی تو و
نیمی من
غمم را به تو نمیدهم
به مثابهی باز پسین نفسی به سینه میگذارمش
Soohaiii79
با هم که باشیم سه تائیم
من
تو
بوسه
بی هم چهار تائیم
تو با تنهایی
من با رنج
محسن
به سرزمینم میمانی
صد چاک خورده و ویران ـ
اما عزیز
و سرفراز
محسن
در هر گوشهی این ولایت که بمیرم
میتوانم دوباره زنده شوم
اما
هراس من از غربت است
غربت در چشمان تو
که چون بیگانهای مرا مینگرند
محسن
بانوی من
تو اگر سرود سبزت را بخوانی
خار به چشمانت میکشند و
تیغ بر گلویت میگذارند و
آتش میگذارند به خرمن سیاه مویت...
.ً..
اگر آتش بنامم تو را
به شعلهای جزغالهام میکنی
اگر باران بنامم تو را
به طوفانی میلرزانیم
اگر خوشهی گندم بنامم تو را
پرندگان گرسنه تو را میبلعند
اگر تو را وطن بنامم
بر خاک و خونت میکشند!
.ً..
عشق که مرز نمیشناسد. میشناسد؟
زن
گرداب
در جعدِ گیسوانت
کبوتری لانه دارد
غروب که مو به باد میدهی
هزار کبوتر با هزار ترانه از موهایت پر میکشند
raha
چگونه میتوان به تو رسید؟
اهل بهشتی؟
به سجدۀ خدایان مینشینم
اهل دوزخی؟
زمین را میپوشانم از کفر
چگونه میتوان به تو رسید؟
گندم
در هر گوشهی این ولایت که بمیرم
میتوانم دوباره زنده شوم
اما
هراس من از غربت است
غربت در چشمان تو
که چون بیگانهای مرا مینگرند
njme
بدون تو نقطهای حیرانم
در وسعت این دایره
با تو
گِردی جهان
گردا گرد من جمع میشود
کوچک میشود
و چون حلقهای انگشتم را میپوشاند!
زن
حلقه
بدون تو نقطهای حیرانم
در وسعت این دایره
با تو
گِردی جهان
گردا گرد من جمع میشود
کوچک میشود
و چون حلقهای انگشتم را میپوشاند!
elinow
عشق تو در جانم بود
پیش از آنکه
از گناه و معصیت چیزی بدانم
raha
شعر (۱)
در هر گوشهی این ولایت که بمیرم
میتوانم دوباره زنده شوم
اما
هراس من از غربت است
غربت در چشمان تو
که چون بیگانهای مرا مینگرند
raha
حجم
۵۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۱۲۴ صفحه
حجم
۵۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۱۲۴ صفحه
قیمت:
۶۲,۰۰۰
تومان