بریدههایی از کتاب آغوشی برای یک سفر طولانی
۴٫۱
(۹)
من پذیرفتهام که ترس از افتادن، خودِ افتادن است. پس با ترس روبهرو شدن بهتر است.
mimqaf
شعری که تو را جان میبخشد، شاعرش را یک بار کشته است.
آترین🍃
مثلِ وقتی که تَرک شدهای وَ فکر میکنی خواهی مُرد که نمیمیری.
تجربهات همیشه چشم در چشم توست، مصمم وَ بیرحم. تو شکست نخوردهای، تو بیجان نیستی، تو نمُردهای.
ـ پس من چِهم شده؟
ـ تو خستهای، فقط خسته.
آترین🍃
انسان، غمگینترین موجودیست که میشناسم. غمگینترین وَ تنهاترین.
mimqaf
مهم با تو بودن بود نه کجا بودن، همهی شعرهای جهان آگاهاند که تمامِ خیابانهای جهان پشت درِ خانهی تو به آخر میرسند...
ولی باز لعنت به این حس! به «نبودنت» که بهاندازهی «بودنت» آرامم میکند
Gisoo
. تو شکلِ تازهی آرزوهای برآورده نشدهی منی. روشی تازه برای زیباتر گریستن.
آترین🍃
میگفت بعد از بیست سال سیگار کشیدن، حالا چند ساله نمیکشه. اما ترک نکرده، فقط هر صبح که بیدار میشه، میگه امروز نمیکشمُ و نمیکشه.
با خودم گفتم میشه بیست سال دیدشُ و گفت امروز نمیبینمشُ و ندیدش؟
نسیم
همینکه میگویی «میروم» وُ شبیهِ آمدنت قدم برمیداری، خوب است.
آترین🍃
تو آخرین قطرهی خونی در رگهای مطمئنِ اعتماد.
آترین🍃
چیز زیادی از خانه نمانده بود اما همان خُردههای کوچک را از زمین برداشتم. چیز زیادی از رفیقم نمانده بود.. هرآنچه بود... برداشتم...
از شعر، چیز زیادی نمانده بود، از دوست داشتنم، از دوستداشتنی بودنم که دیگر کسی دوستم نداشت... از من پیشِ کسی چیزِ زیادی نمانده بود.
از هرچیزی تنها ذرههای کوچکی مانده بود
که از زمین،
از دیوار،
از روی میز،
از میانِ ورقها برداشتم.
حالا تمام آنچه روزی در جهانی جا نمیشد، در جیبهای من است.
azar
مُدام باید زنده باشیم وَ زنده ماندن این روزها ساده نیست.
آترین🍃
چه فرقی میکند تلاش کنم برای اینکه دوستم داشته باشند! اینکه باور کنند دوستداشتنی نیستم. اینکه باور کنند همینم که هیچ کجای زندگی بر یک محورِ تعریفشده راه نرفتهام برام بهتره.
آترین🍃
از من بپرس خوبی تا گریه کنم. از من بپرس خوبی تا بخندم. از من بپرس خوبی تا کمی دور یا کمی نزدیک شوم. از من بپرس خوبی تا دهان باز کند این آتشفشان. بگذار سبکبال باشد تنم. بگذار قلبم را پیشِ تو بگذارم.
کاربر ۶۲۵۸۰۴۳
وقتی دست به نوشتن میبرم، سوژهها از یادم میروند. وقتی سوژهها روبهرویم بیپرده مینشینند، نزدیکِ من، تا پشتِ پلکهایم حتا! یا خستهام آنقدر که نمیشود نوشت و یا بیخیالم، آنگونه که نباید بنویسم! وقتی دست میبرم که بنویسم وُ نمینویسم وُ سوژه به باد میرود، دقیقاً همان بوی گردنِ توست که میتوانستم بارِ دیگر ببویمش وُ نبوییدم. یا همان لرزش مردمکِ چشمانت که یقیناً ارزش نگاه کردن وُ باز نگاه کردن را داشت وُ نگاهِ دوباره وُ چندباره به آن نکردم. عکسی از تو که میتوانستم بگیرم وُ نگرفتم وُ آشنایی دورتر از من، بخشی از زیباییات را با لنز دوربینش بلعیده وُ در تاریخِ تو سطری بُرده است. در من تعادلِ افتاده از پاییست که زمانهای درست را بهدرستی وُ دقت، از دست میدهد!
mimqaf
نوشتن، زبانِ مشترکِ عقل وُ احساسِ آدمیست که گهگاه با خودش حرف میزند؛ آنقدر آرام که لبانش در سکون میمانند وُ آنقدر بلند که روزی به گوشهای تو در آنسوی جهان خواهد رسید.
آترین🍃
فارغ از انتخاب و توان، تا وقتی زندهای، آنچه با تو همراه است، ادامه است.
آترین🍃
دلبستگی را بدنام کردهاند وگرنه دوست داشتن و دوست داشته شدن به حتم فاصلهها را پُر نکند انسانها را به هم نزدیک میکند.
آترین🍃
اولین تصویر از نخستین دیدار
آترین🍃
پیش از آنکه ترکت کنم تمام خیابانهایی را که باهم پیموده بودیم ازآنِ خود کردم.
یعنی بلوارِ کشاورز را هزار بار سوی تو برگشتم.
یعنی ولیعصر را در حافظهام،
پیش از آنکه ترکت کنم.
یعنی نگذاشتم خاطرهای از تو در نقطهای از تهران زنده باشد وُ برش نداشته باشم...
آترین🍃
از من بپرس: دردت چیست پسر؟ تا عقده را به شعر برسانم
آترین🍃
بهنظر میآد همیشهی خدا بهترین و بدترین کلمات رو برای آدمهای اشتباه از حنجرهت بیرون کشیدی.
ـ از کجا میشه این رو فهمید؟
ـ از لحظههایی که میخوای خودت رو خلاص کنیُ و باید چند دقیقه فکر کنی تا به کی زنگ بزنی.
آترین🍃
شاید بگویی مردانه باید گفت: دلم تنگ است، آن هم نه با صدای آرام، با فریاد. شبیهِ ذاتِ دلتنگی: پُر سوز.
اما من میگویم مرد آن است که توان حفظِ حسِ دلتنگی را در دلش داشته باشد. توان سکوت و زندگی، درست پیشِ روی چشمهایی که او را میبینند. او را میسنجند و او را تا در شلوغی خیابان یا در سیاهی شب گم نشود، رها نمیکنند.
mimqaf
بدیِ زخمها، ناباوریست که در انسان میماند.
آترین🍃
به آنها که مدتهاست فقط نگاه میکنند گیر ندهید! گاهی نه جنونِ دلت پیش میراند نه ملایمتِ عقلت.
پا پس میکشی تا یکی این میان، پا پیش بگذارد
آترین🍃
قلبم تندتند میزند؛ دوستت دارم یا دارم میمیرم؟
تندتند شعر مینویسم؛ حرکت کردهام یا بُریدهام؟
حرفت را هم که میزنی نمیفهمم به من نزدیک شدهای یا ازت دورم؟
میدوَم سوی دیوار وَ از خیابان پرت میشوم بیرون
سرم را به باد میدهم، دستانم را به جوب. قلبم تندتند میزند
دوستت دارم یا مُردهام؟
آترین🍃
من با تمامِ نداشتههام، با تمامِ گذشتهای که از حالم، چیزهای بیشماری را برداشته، خوشبختم.
آترین🍃
من پذیرفتهام که ترس از افتادن، خودِ افتادن است
آترین🍃
از آنچه نیست برایت پلی میسازم: سنگفرشهایی با جای پای باران. سنگفرشهایی برای لیلی رفتن وُ رفتن از اینجا. راهی تازه برای دویدنِ من به هنگامِ پروازِ باشکوهِ تو.
آترین🍃
غمت باید سطرها را به صف بکشد، خبردار، خشمگین.
میبایست غمت جور دیگری میبود.
آنگونه که میشد نوشت.
آترین🍃
دستم را بگیر و از جستوجو بیرونم بکش.
آترین🍃
حجم
۱۶۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۱۶۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان