بریدههایی از کتاب نقادی نقد عقل محض
۳٫۵
(۱۳)
"فلاكتِ انسان تنها از یك چیز ناشی میشود: اینكه نمیتواند با آرامش در یك اتاق بماند".
ســحــر
انسان نگهبانِ زخمِ خود است.
ســحــر
تئوری یا دخلی به زندگی دارد، یا اساساً بههیچدردی نمیخورد. تئوری دستی است كه باید بهجائی بربخورد.
ســحــر
پرسش [هیوم] این نبود که آیا مفهوم علّت، صحیح و مفید و در خصوص کل شناخت طبیعی، ضروری است یا نه، زیرا هیوم هرگز این [مفهوم از علّت] را زیر سوال نبرده بود؛ بلکه مسألهی او این بود که آیا عقل میتواند [به نحو] پیشین به آن بیندیشد... او نه ضرورت کاربرد آن، بلکه صرفاً منشاء این مفهوم را مورد پرسش قرار داد.
محمد طاهر پسران افشاریان
نقطه ضعف فاحش و متعفن فلسفهی نقادی کانت، سرانجام حتی برای عامیانهترین نگاهها نیز آشکار شد: کانت دیگر این حق را نداشت که میان نمود و شیء-فی-نفسه، تفکیک قائل شود؛ وی در نوشتههایش، خود را از حقِ قائل شدن هر گونه تمایز دیگری به این شیوهی کهن و آشنا محروم ساخته بود، [چرا که] با توجه به قرائت وی از ایدهی علیت و صرف اعتبار میان-پدیداری آن، استخراج هرگونه نتیجه در باب علت پدیدار از خود پدیدار را به عنوان عملی غیرمجاز محکوم کرده بود. از سوی دیگر، قرائت مذکور، از پیش، بر این تمایزگذاری پیشی میگیرد، گویی که «شیء-فی-نفسه» نه فقط حاصل استنتاج، بلکه در واقع داده شده است.
فاطمه سادات دیباج
انسان نگهبانِ زخمِ خود است.
aaslani96
برای فهم روند تکامل آموزهی تألیف کانت، ابتدا ضروری است ببینیم که او چگونه مفهوم کثرتگرایانهی ابژه را از لاک و هیوم، و خوانش ایدئالیستی نسبتها را از لایبنیتس، به ارث برد. لاک و هیوم به جای آنکه به شیوهای ارسطویی اشیاء فردی متعارف را به منزلهی موجودات نخستینی تلقی کنند که از حیث هستیشناختی بنیادیناند، سنت تجربهگرایی را آغاز کردند که ابژه را با تقلیل به کثرتی از تصورات بسیط که قائم به خود و مستقل از یکدیگر و از کل تلقی شدهاند، به عنوان مجموعهای از کیفیات در نظر میگرفت.
محمد طاهر پسران افشاریان
مفاهیمی که کانت به آنها به عنوان مفاهیم ضروری یک استنتاج استعلایی مینگرد، همان مفاهیم «پیشینی»اند. «پیشینی» اصطلاحی متعلق به هنر است که به معرفتِ «مستقل از تجربه» و مفاهیمی كه «از تجربه قابل استخراج نیستند»، ارجاع دارد. برای اینکه بفهمیم این عبارات برای کانت به چه معنایند، باید به طرح او در زمینه و جایگاه تاریخیاش بنگریم. نقطه عزیمتی که به کار بحث ما بیاید، تقابل میان استنتاج استعلایی مدنظر کانت است با آنچه او «استنتاج تجربی» میخواند. استنتاج تجربی «نشان میدهد که یک مفهوم چگونه از تجربه و بهواسطهی تأمل بر تجربه به دست میآید و بنابراین آنچه اهمیت دارد نه درستی آن، بلکه تنها وضعیت عملی و واقعی منشاء آن است» (A 85/B 117).
محمد طاهر پسران افشاریان
آنچه هیوم در آن شک میکند، امکان اثبات این قرائت از اصل علّیت است. یعنی هیوم انکار میکند که «این اصل که هر چه به وجود میآید، باید علتی وجودی داشته باشد... مبتنی بر یقین شهودی یا استنتاجی باشد» (Treatise Bk. I, Pt. III, § III, p. 82). هیوم در خود اصل علیت شک نمیکند، بلکه او در اینکه این اصل موضوع اثبات عقلی باشد، شک میکند. [۳] هیوم قطعاً در این باره صریح سخن گفته است
محمد طاهر پسران افشاریان
«فقط از طریق تجربه و مشاهدهی اتحاد دائمی آنها [یعنی علت و معلول] است که میتوانیم چنین استنتاجی را صورت دهیم؛ و حتی به طور کلی، چنین استنتاجی صرفاً [ناشی از] تأثیر عادت بر تخیل ماست»
محمد طاهر پسران افشاریان
نظر بدیهی میرسد که کلیات جبر نیز به اندازهی کلیات فلسفه به نحو انتزاعی به اندیشه درمیآیند
کاربر ۲۹۴۰۹۹۲
حجم
۲۲۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۲۱۲ صفحه
حجم
۲۲۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۲۱۲ صفحه
قیمت:
۹۶,۰۰۰
۶۷,۲۰۰۳۰%
تومانصفحه قبل
۱
صفحه بعد