دلش از بیقراری چشمهایش هراس دارد و مشتاق بیداریست.
میـمْ.سَتّـ'ارے
این شاید قدرت پنهان ما زنها باشد که میتوانیم از صدجفت چشم که خیرهمان شده است تکتکشان را از هم تمیز دهیم و از بینشان تنها همان یک دانه طیب و طاهرش را سوا کنیم و بگذاریم گوشهی قلبمان. قدرتی که شما مردها از آن غافلید و هیچوقت آن را درک نمیکنید...
• Khavari •
. این شاید قدرت پنهان ما زنها باشد که میتوانیم از صدجفت چشم که خیرهمان شده است تکتکشان را از هم تمیز دهیم و از بینشان تنها همان یک دانه طیب و طاهرش را سوا کنیم و بگذاریم گوشهی قلبمان. قدرتی که شما مردها از آن غافلید و هیچوقت آن را درک نمیکنید... هیچوقت...
z.b
برایش عجیب است. عجیب است که تکه ابری توخالی اینچنین تهوری از خود نشان میدهد و کُرهای را از نور درخشانترین ستارهی کهکشان محروم میکند. عجیب است که ثابتهای با این همه انرژی و قدرت، اینقدر از خودش بزرگی به خرج میدهد و میگذارد که تکه ابری توخالی و پوچ، جلویش بایستد و برایش هارت و پورت کند. عجیب است...
تکه ابر توخالی رویش را کم میکند و خودش را از جلوی ستارهی نورانی کهکشان کنار میکشد. نور، مستقیم توی چشمهای یوسف جا میگیرد و او بلافاصله پلکها را چون کرکرهی مغازههای شهر میبندد. چشمهای ناتوانش، تاب این هجمهی نور را ندارند و چارهای برایشان جز ندیدن نمیماند... دیگر آفتاب را نمیبیند... چون نمیتواند این حجم از نور را طاقت بیاورد... نمیتواند.
مطهره لطفی