بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پشت درهای بسته | طاقچه
تصویر جلد کتاب پشت درهای بسته

بریده‌هایی از کتاب پشت درهای بسته

۳٫۹
(۳۷۶)
هولناک است که برای اصول اولیه‌ی زندگی به فردی وابسته باشید
Neda
به دیگران خیره می‌شوم که می‌خندند و باهم شوخی می‌کنند، تلاش می‌کنم بفهمم چگونه زندگی‌ام به جهنمی تبدیل شده که حتی به مخیله‌ی هیچ‌کدام از افراد حاضر در مهمانی هم خطور نمی‌کند.
کاربر ۸۸۴۷۵۲
ندانستن یعنی آمادگی ضعیف برای پیشامدها
Neda
ترس بهترین عامل بازدارنده است.
Fatemeh Ka
وقتی می‌بینم آنجا ایستاده، مثل همیشه احساس نگرانی می‌کنم که چقدر عادی به نظر می‌آید چون مطمئناً باید آدمی مثل او فقط ویژگی خاصی مثل گوش‌های نوک‌تیز یا یک جفت شاخ داشته باشد تا مردم از شیطان‌صفتی‌اش خبردار بشوند.
R.R
احساس یاس کردم، نه‌فقط به خاطر مایلی بلکه به این دلیل که در این شش ماهی که با جک آشنا شدم هرگز این وجه از شخصیت او را ندیده بودم. اصلاً فکرش را نمی‌کردم بتواند جور دیگری باشد. او مهربان‌ترین و منطقی‌ترین مرد عالم بود.
Neda
به ذهنم رسید شاید در یکی از این شوهای تلویزیونی گرفتار شده‌ام که آدم‌ها را در موقعیت‌های وحشتناک قرار می‌دهند درحالی‌که مردم دنیا دارند تماشایشان می‌کنند که چطور از پس موقعیت برمی‌آمدند.
Cristina
کمی نزدیک‌تر به سمتم خم شد و زیر لب گفت: «اما جک جرج کرونیه، جرج کرونی جکه.» من هم آرام گفتم: «آره مایلی. جک، جرج کلونیه؛ اما فقط ما این رو می‌دونیم. می‌فهمی منظورم چیه؟ یه رازه؛ راز ما، مثل رزی.»
diba
گفت: «سوار شو». چمدان‌ها را برداشت و در صندوق‌عقب چپاند. از سرما نای جروبحث نداشتم، سوار ماشین شدم و به در چسبیدم. فقط می‌خواستم دوباره گرما را حس کنم. منتظر ماندم شروع به حرف زدن کند و چیزی بگوید که شاید یک‌جورهایی توضیح باشد. احساس می‌کردم کنار مردی نشستم که نمی‌شناسمش.
sourina
به‌محض آن‌که مایلی به دستشویی می‌رود زن برمی‌گردد و به ما لبخندی می‌زند؛ می‌دانم تنها چیزی که می‌بیند یک زوج جوان جذاب بهم چسبیده است که باید به‌شدت دلداده‌ی هم باشند. همین باعث می‌شود یک‌بار دیگر بفهمم چقدر موقعیت یأس‌آوری دارم. کم‌کم دارم از کسانی که به بی‌نقصی مطلق ما فکر می‌کنند، قطع امید می‌کنم. هر بار که با دوستانمان هستیم حیران حماقتشان می‌شوم که باور می‌کنند من و جک هرگز دعوا نمی‌کنیم، در مورد هر چیزی توافق داریم و من یک زن سی‌ودوساله‌ی باهوش و بی‌فرزند هستم که می‌توانم بیست چهار ساعت از خانه‌نشینی و کار خانه راضی باشم.
sourina
ندانستن یعنی آمادگی ضعیف برای پیشامدها. حتی اگر همه‌چیز بر اساس نقشه پیش رفته باشد و جک را در زیرزمین پیدا کرده باشند پلیس موظف است از من بپرسد دلیل وجود اتاق چیست؟ هدف از ساختن اتاق چه بوده؟ و من نمی‌توانم نتیجه بگیرم آیا به نفع من خواهد بود که بپذیرم در تمام مدت می‌دانستم اتاق وجود داشته یا همه‌ی اطلاعات خودم را انکار کنم. باید داستانی از خودم بسازم.
sourina
آن روز در پارک تنها زنی نبودم که توجه‌ام به جک جلب شد. بااین‌حال محتاط‌ترینشان بودم. بعضی‌ها مخصوصاً زنان جوان راحت به جک لبخند می‌زدند تا توجه‌اش را جلب کنند، دختران نوجوان نخودی می‌خندیدند و دستانشان را جلوی دهانشان گرفته و هیجان‌زده پچ‌پچ می‌کردند که او باید یک ستاره‌ی سینما باشد. خانم‌های مسن‌تر تحسین‌کنان به او می‌نگریستند، خیلی به‌ندرت مردی قدم‌زنان از کنارشان می‌گذشت که ازنظر آن‌ها خواستنی باشد.
b.shakiba
در این دنیای خصمانه‌ای که خودم را گرفتارش می‌دیدم ظاهراً این وسایل مانند دوستان قدیمیِ آشنایی بودند که کمی روحیه‌ام را بهتر کردند.
Cristina
از این‌که مایلی توقع کشتن جک را از من دارد، تعجب نمی‌کنم. قتل نقطه اشتراک داستان‌های کارآگاهی است که گوش می‌دهد. مایلی دید واقعی از مفهوم کشتنِ یک انسان را ندارد. در ذهن او خط میان واقعیت و خیال اغلب گنگ است. فکر می‌کند قتل فقط راه‌حل ساده‌ی یک معضل است.
Afsaneh Habibi
در صدایش تمسخر ظریفی نهفته می‌بینم که زنان شاغل احترام بیشتری نسبت به زنان خانه‌دار دارند.
sourina
هیچ کتاب، کاغذ یا قلمی وجود ندارد که بتوانم با آن سرم را گرم‌کنم. روزهایم را مثل یک آدمِ بیکار به علافی می‌گذرانم. حداقل این تصویری است که جک می‌بیند؛ اما در واقع از وقتم استفاده می‌کنم. منتظرم روزنه‌ی کوچکی از شانس به رویم گشوده شود؛ که مطمئنم می‌شود چون اگر ایمان نداشته باشم چطور بتوانم این وضعیت را تحمل‌کنم؟ چطور بتوانم با کلاف سردرگم زندگی‌ام کنار بیاییم؟
sourina
اگر می‌توانست من را گول بزند که حتی برای چند ثانیه فراموش کنم کیست، چطور می‌توانستم مردم را متقاعد کنم که او گرگی در لباس میش است؟
sourina
کف نوشیدنی در دهانم می‌رقصد و به ناگاه حس تازه‌ی خوشبختی می‌کنم. حسی که تلاش می‌کنم نگهش دارم. این احساس به همان سرعتی که نمایان می‌شود از بین می‌رود
کتابخوان_پردیس
چگونه زندگی‌ام به جهنمی تبدیل شده که حتی به مخیله‌ی هیچ‌کدام از افراد حاضر در مهمانی هم خطور نمی‌کند. اگر ناگهان توجه همه را جلب کنم و بگویم مایلی در آستانه‌ی خطر بزرگی از سوی جک قرار دارد و هدف جک زندانی کردن او در یک اتاق وحشتناک است تا از ترس دیوانه شود و جک واقعاً قاتلی است که من را در پانزده ماه گذشته زندانی نگه داشته، هیچ‌کس باور نخواهد کرد.
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
می‌داند چه ولعی برای مطالعه دارم.
Cristina
شاید یک‌زمانی تا این حد کودن بودم اما دیگر احمق نیستم.
Sav
«من چیزی جز تحقیر برای مردایی قائل نیستم که می‌بینم نسبت به زناشون با خشونت رفتار می‌کنن. اونا مستحق هر بلایی که سرشون می‌آد، هستن.»
sourina
جک باعث شد احساس خاص بودن و نازپرورده بودن به من دست بدهد؛ و مهم‌تر از هر چیزی مایلی را دوست داشت.
sourina
وقتی مادرم دچار افسردگی حاد شد این من بودم که مراقبت‌های روزانه از مایلی را به عهده گرفتم، قبل از رفتن به مدرسه شیرش می‌دادم، کهنه‌اش را عوض می‌کردم و وقت ناهاری دوباره این مراحل را تکرار می‌کردم.
sourina
کرد. مسافرت به بخشی از کارم تبدیل شد؛ چیزی که به دلیل آزادی‌اش روی هوا قاپیدم.
sourina
خدا می‌داند بعضی از شب‌ها چقدر خسته و پر از استرس بود و به خاطرش از من معذرت‌خواهی و خواهش می‌کرد که ماهیت کارش را درک کنم؛ یعنی جک همیشه نمی‌توانست به لحاظ جسمی و روحی تمام و کمال مال من باشد.
sourina
با استفاده از شرایط مایلی احساس دلسوزی ایجاد کرد، حالم بد شد. جک قدیمی هرگز چنین کاری نمی‌کرد و فکر گذراندن دو هفته‌ی آینده با چنین شخصی که برایم کاملاً یک بیگانه شده بود وحشتناک به نظر می‌رسید. هنوز حق انتخاب گفتن به جک که نمی‌خواهم با او به تایلند بروم را داشتم. وقتی برای بررسی پاسپورت‌ها رفتیم نمی‌توانستم این احساس را از بین ببرم که بزرگ‌ترین اشتباه زندگی‌ام را مرتکب شده بودم.
sourina
با آن‌که وجب‌به‌وجب این دو اتاق را می‌شناسم، چشم‌هایم مدام این دو فضا را می‌گردند چون همیشه این فکر که شاید چیزی که از زیر چشم‌هایم پنهان مانده باشد که بتواند زندگی‌ام را قابل‌تحمل‌تر کند، وجود دارد. به‌هرحال جک مرگم را نمی‌خواهد. نقشه‌ای که او کشیده ظریف‌تر از یک مرگ است.
sourina
به نظر عجیب می‌آید اما از صدای بازگشت او همواره حس آسودگی می‌کنم. اوقاتی که برای سه روز سروکله‌اش آفتابی نمی‌شد، ترسِ مردن از گرسنگی به جانم می‌افتد. او برای درس دادن به من این کار را می‌کند. اگر چیزی درباره‌ی کارهایش بفهمم تنها تنبیه‌اش گرسنگی دادن من است. هر کلامی را که از دهانش خارج می‌شود باید بی‌نهایت سنجید. به خودش می‌بالد که فقط حقیقت را می‌گوید و لذت می‌برد که فقط من هستم که معنای پنهان‌شده‌ی پشت کلمات او را می‌فهمد.
sourina
در دنیای بیمارگونه‌ایی که جک برایم ساخته، چیزهای زیادی هست که حق ندارم انجام بدهم و یکی از آن‌ها اسراف غذاست.
sourina

حجم

۲۳۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۸۰ صفحه

حجم

۲۳۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۸۰ صفحه

قیمت:
۷۵,۰۰۰
تومان