بریدههایی از کتاب سفر زندگی
۴٫۵
(۱۳)
تنها تفسیر موجود برای رویدادهاست.
اگر کسی در کودکی یاد گرفته باشد که ابراز احساسات میتواند برای پدر یا مادرِ مضطرب آزاردهنده باشد، بعدها فرد احتمالاً متوجه خواهد شد که ابراز احساسات برایش دشوار و حتی غیرممکن است. در نتیجه، فرد ممکن است عصبانی یا افسرده شود بدون این که متوجه ارتباطی که این مورد با کودکی او دارد شود. اگر کودک در خانواده پدر و مادری برخوردهایی را تجربه کرده باشد که باعث شرمندگی او شده باشند، احتمالاً یک حس حقارت را در انتخابهای دوران بزرگسالیاش حمل خواهد کرد. این شخص نیز ممکن است احساس افسردگی کند و مکرراً خواستههای شخصیایاش را زیر پا بگذارد، بدون این که متوجه باشد استراتژیهای زندگی فعلیاش در خدمت یک بنمایههای اسطورهای قدیمی است.
تش
امیر عباس پور
ما تا ابد از یک طرف میل به استقلال و از طرفی آرزوی صمیمیت داریم؛ از یک طرف در تمنای آغوش واپسگرا هستیم و از طرفی به آزادی تمایل داریم.
lady_lawyer
«اگر من در مورد خودم ریسک کنم، ممکن است تأیید تو را از دست بدهم. اگر من تأیید تو را از دست بدهم، شاید بزرگتر شوم، چرا که حداقل تأیید خودم را به دست آوردهام.»
lady_lawyer
بنابراین از ما خواسته میشود با رنجهایمان روبهرو شویم و با این که این رنجها درد بیشتری برای ما میآورند با آنها دست و پنجه نرم کنیم تا بدانیم از ما چه میخواهند. دقیقاً همانگونه که ممکن است یک چهره ترسناک در خوابهایمان را مورد تحقیق قرار دهیم تا بفهمیم چرا به خواب ما آمده است، باید در مورد زندگیمان بپرسیم چه کار مربوط به رشدی از ما خواسته میشود. همانگونه که یونگ در متن آغازین این کتاب میگوید، زندگی سؤالی از ما میپرسد و زندگی ما خودش یک سؤال است. واقعاً زندگی از ما چه میخواهد؟ چه چیزی لازم است تا زندگی کاملتری را زندگی کنیم؟
امیر عباس پور
افسردگی را باید به عنوان سیستم جبرانی ناخودآگاه تلقی کرد که باید نسبت به محتوای آن خودآگاه شویم، اگر قرار است کاملاً مؤثر باشد. این کار را میتوان تنها از طریق عقبنشینی آگاهانه و تعمق روی گرایش به افسردگی و تلفیق خاطرات انجام داد. خاطراتی که بدین ترتیب در ذهن خودآگاه فعال شدهاند و این کار همان کاری است که از همان ابتدا هدف افسردگی بوده است.
این یک تلاقی قابل توجه است، آنقدر افراطی است که تمام این سالها هنوز به عنوان بخشی از خودآگاه عامه یا سبک درمانی عمومی نشده است.
امیر عباس پور
ما اکنون میدانیم که داستان زندگیمان را نمیسازیم، این داستان زندگی ماست که ما را میسازد. همانگونه که یونگ خردمندانه بیان کرده است: «این من نیستم که خودم را خلق میکنم، بلکه من برای خودم اتفاق میافتم.»
lady_lawyer
ماهیت عمیقاً تکهتکه شدهای که ما به این جهان عرضه میکنیم.
بنابراین، میتوانیم ببینیم که سؤال ظاهراً بیضررِ «اسطوره شخصی من چیست؟» اهمیت فوقالعادهای دارد، چرا که این سؤال در واقع میپرسد: «من در خدمت چه ارزشهای خودآگاه یا ناخودآگاهی هستم؟ چه چیزی مالک من است؟ من نسبت به چه چیزهایی آگاه نیستم؟»
این سؤالات را نمیتوان به طور مستقیم پاسخ داد، چرا که از طیف محدود عملیاتی «من» میگریزند. اما چنین سیستمهای ارزشی ناخودآگاه زندگی ما را اداره میکنند، انتخابهای ما را برای ما انجام میدهند، پیامدهایی را باعث میشوند و باعث میشوند الگوهایی تکراری در زندگی ما رُخ دهند.
امیر عباس پور
ترجیح میدهیم تباه شویم به جای این که تغییر کنیم.
ترجیح میدهیم از ترس بمیریم
به جای این که از گذرگاه اکنون عبور کرده
و بگذاریم توهماتمان از بین بروند.
شعر «عصر اضطراب»، برگرفته از «مجموعه آثار اُدن»
lady_lawyer
در قلب تمام روابط یک تناقض وجود دارد. ما نمیتوانیم خودمان را بشناسیم بدون این که با دیگران برخوردی از جنس گفتمان داشته باشیم، برخوردی که ما را ملزم میکند خودمان را تعریف کنیم و بفهمیم چه کسی هستیم و سپس با درونی کردن تجربهمان درباره دیگران رشد کنیم.
lady_lawyer
سایه چیزی است که مرا بیقرار و مضطرب میکند، ارزشهای خودآگاه مرا تضعیف میکند یا مرا وادار میکند تا به طرزی خودآگاهانهتر با ارزشهایم رودررو شوم، به روشی که گاهی موجب شرمساری میشود.
الهام
انتخابهایی که ما با آنها روبهرو میشویم ما را ملزم میکنند جایگاهی آشنا در زندگی را ترک کنیم و وارد دنیای ناشناخته شویم. این انتخابها معمولاً مستلزم پذیرش یک سطح بالاتر از اضطراب، احساس دوگانه و ابهام است که ما در آن احساس راحتی نمیکنیم. این انتخابها میطلبد که ما رشد کنیم، رشدی که اغلب همراه درد خواهد بود. در واقع این که این انتخابها ساده نیستند نشانه خوبی است که نشان میدهد ما در مسیر درست قرار داریم.
Zohreh
فرد چه چیزی به دنیا مدیون است؟ پاسخ من این است: احترام، رفتار اخلاقی، و هدیه دادن بهترین نسخه خود به جهان.
Zohreh
تعهد داشتن به رشد به معنی این است که مجبور خواهیم بود مکان امن را ترک کنیم و دل را به دریا زده و وارد «ناشناخته» شویم. اما در همین ناشناخته است که روح بزرگ خواهد شد.
Zohreh
زندگی ما یک مکان نیست بلکه یک سفر است، یک پاسخ نیست بلکه یک پرسش است و فردیت یک فرآیند است و نه یک مقصد. ما پیشینهمان نیستیم، هر چند پیشینهمان بخشی از ما است؛ بلکه ما خودمان کیفیت و حال و هوای سفرمان هستیم.
Zohreh
در موقعیت دیگری بعد از یک گفتگو که در آن ما به بحث ایده «زندگی هوشمندانه» پرداختیم، خانمی از بین حضار پرسید: «من چرا باید به این سؤالات فکر کنم؟»
در پاسخ گفتم: «زیرا اگر این سؤالات را از خودت نپرسی، ممکن است نادانسته زندگی کس دیگری را زندگی کنی.»
«وقتی من در زندگیام شاد هستم، چه اشکالی دارد؟»
«شاید شادی هدف عمیق روح نباشد، شاید روح در نظر داشته باشد تو سفرت را در شکست، تبعید، و درههای درد و رنج پیدا کنی.»
گفت: «اما من این را نمیخواهم.»
در پاسخ گفتم: «هیچیک از ما این را نمیخواهد. اما روان تو مقاصد خودش را میطلبد، و همیشه نسبت به این مسئله واکنش نشان میدهد، چیزی که میتوان آن را اراده اسطورهها نامید. علاوه بر این، روان با مریض کردن بدنتان، رفتارهای غیرعادی و طوفانهای عواطف، به نافرمانی شما از دستورش واکنش نشان میدهد. یا شاید فرزندان شما مجبور شوند بار زندگی نزیسته شما را در سفر زندگیشان به دوش بکشند.»
کاربر ۲۲۴۹۲۲۷
اُدن نیز تغییرناپذیری پیشینه را میفهمد. چطور ممکن است ما تباهی را به جای تغییر برگزینیم یا از ترس بمیریم؟ پاسخ این است که ما آنقدر از ترس عظمتی که زمان حال از ما میطلبد وحشت کردهایم و آنقدر تحتتأثیر جابه جایی ارزشهای قدیمی (هرچند منفی) هستیم که سکون و عدم تغییر، تکرار پیشینه و ترسها و نگرانیهای قدیمی را به اضطرابها و ناراحتیهای جدید ترجیح میدهیم
lady_lawyer
. هر چیزی که جزء دامنه احتمالات من باشد و من بخواهم از آن اجتناب کنم، سایه من است و من آن را به همسرم میدهم تا برای من حمل کند.
الهام
هر چیزی که ما از آن میترسیم، تبدیل به دستور کار ما برای رشد و ترقی میشود.
Zohreh
هرجا عقدهها وجود دارند، پیشینه بر زمان حال غلبه دارد. و هرجا پیشینه بر زمان حال غالب باشد، ما گیر داریم. هرجا گیری داریم، یک کار اخلاقی وجود دارد. هرجا کار اخلاقی وجود داشته باشد، ما ملزم هستیم قدری اضطراب را تحمل کنیم. هرجا ما تمایل داشته باشیم اضطراب را تحمل کنیم، رشد خواهیم کرد و الگوهایی جدید و پیشینهای جدید خلق خواهیم کرد. هرجا در لحظه اکنون انتخابهای جدیدی داشته باشیم، سفرمان آگاهانهتر، بزرگتر و احتمالاً هماهنگتر با چیزی میشود که سرنوشت میطلبد.
Zohreh
هیچ چیز در مورد انسان برای ما غریبه نیست، به بهترین نحو و به طرزی متواضعانه به ما یادآوری میکند که آنچه در جهان و در دیگران به صورت ایراد یا اشتباه وجود دارد، درون هریک از ما نیز وجود دارد.
سهیل مقدم
در موقعیت دیگری بعد از یک گفتگو که در آن ما به بحث ایده «زندگی هوشمندانه» پرداختیم، خانمی از بین حضار پرسید: «من چرا باید به این سؤالات فکر کنم؟»
در پاسخ گفتم: «زیرا اگر این سؤالات را از خودت نپرسی، ممکن است نادانسته زندگی کس دیگری را زندگی کنی.»
کاربر ۲۲۴۹۲۲۷
هرگاه ما اختیار حس غریزی و شهودیمان را به محیط بیرونیمان واگذار کنیم (حالتی که اغلب در نتیجه ضعیف و آسیبپذیر بودن و وابستگی دوران کودکی ایجاد میشود)، سرنوشت ما پس از آن در دستان این محیط بیرونی خواهد بود
کاربر ۲۲۴۹۲۲۷
تأثیر شگرف از دست دادن پدر بسیار عظیم است، با این حال خودفرزند چیزی فراتر از این فقدان است. ما چیزی فراتر از مجموعه اتفاقاتی هستیم که برایمان رُخ میدهد.
کاربر ۲۲۴۹۲۲۷
نسبت به هر آنچه در قلب تو لاینحل باقی مانده است صبور باش و ... سعی کن عاشق خود سؤالات باشی، مانند اتاقهایی که درِ آنها قفل است، مانند کتابهایی که به یک زبان خارجی که اصلاً نمیدانی نوشته شدهاند. به دنبال پاسخها نباش، پاسخهایی که نمیتوان داد چرا که در این صورت قادر نخواهی بود بر اساس آنها زندگی کنی و نکته اساسی همین است: این که با هر چیزی زندگی کنی. هماکنون باید با این سؤالات زندگی کنی. بدین ترتیب شاید به تدریج و بدون اینکه متوجه آن شوی، در آیندهای دور در زندگی به پاسخ سؤالات برسی.
کاربر ۲۲۴۹۲۲۷
اصلیترین هدیه آنها این بود که باعث شدند من ایده «حقیقت» را با ایده «حقایق» جایگزین کنم. با کمی تأمل بیشتر، من حتی فکر حقیقت یا حقیقتها را نیز رها کرده و در عوض سؤالاتی را جستجو کردم که ارزش پرسیدن داشتند.
کاربر ۲۲۴۹۲۲۷
با اینکه فلسفه، الهیات و روانشناسی برایم بسیار قابل احترام هستند، من بیش از آنها از ادبیات رضایت عمیق دریافت میکردم، چرا که از نظر من ادبیات تجسم عمق بیشتر تجربه انسانی است. کمکم متوجه شدم که انگیزه اصلی فلسفه، الهیات و روانشناسی یک عقده مخفی قدرت است، این آرزو که بخواهیم بدانیم تا بتوانیم کنترل کنیم؛ در مورد خودم که اینگونه بود.
کاربر ۲۲۴۹۲۲۷
بین تمام شاخههای علم، رشتهای که یادگیری مفاهیم آن برایم آسانترین بود روانشناسی بود، که امروزه انسان را به صورت یک سری رفتارها، شناختها، و فرآیندهای داروشناسی ـ روانی تعریف میکند. اندازهگیری و دستکاری هر یک از این قالبها نسبتاً راحت است، که البته همه در خدمت توهمِ کنترل میباشند (کنترل خودمان و کنترل دیگران). در این قطعه قطعه کردن روح انسان، روانشناسی و روانپزشکی مدرن بسیار از هدف پرداختن به رمزآلود بودن ماهیت انسان دور افتادهاند.
کاربر ۲۲۴۹۲۲۷
مشکل روحی/ روانی ما هرگز قرار نیست به طور کامل درمان شود، اما میتواند تا حدودی التیام یابد. دقیقاً همانگونه که درد چیزی فیزیکی و جسمانی میباشد و رنج چیزی معنوی است. بنابراین ما همگی محدودههای شرایط خاصمان را به عنوان منبع درد تجربه میکنیم، ولی با این وجود هنوز باید با «فرشته رنج» دست و پنجه نرم کنیم تا از نعمت یا موهبت آن برخوردار شویم. با این که ممکن است این «فرشته رنج» استخوان ما را از جا درآورد، نباید اجازه دهیم از دست ما در برود تا این که از نعمت آن بهرهمند شویم.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
سؤالات دردسرساز، ما را به سوی زندگی برتر و بزرگتر فرامیخواند و در این فاصله، ما همگی با کفشهایی راه را میپیماییم که بیش از حد برای ما کوچک هستند.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
«وقتی من در زندگیام شاد هستم، چه اشکالی دارد؟»
«شاید شادی هدف عمیق روح نباشد، شاید روح در نظر داشته باشد تو سفرت را در شکست، تبعید، و درههای درد و رنج پیدا کنی.»
گفت: «اما من این را نمیخواهم.»
در پاسخ گفتم: «هیچیک از ما این را نمیخواهد. اما روان تو مقاصد خودش را میطلبد، و همیشه نسبت به این مسئله واکنش نشان میدهد، چیزی که میتوان آن را اراده اسطورهها نامید. علاوه بر این، روان با مریض کردن بدنتان، رفتارهای غیرعادی و طوفانهای عواطف، به نافرمانی شما از دستورش واکنش نشان میدهد. یا شاید فرزندان شما مجبور شوند بار زندگی نزیسته شما را در سفر زندگیشان به دوش بکشند.»
کاربر ۳۰۰۸۵۲۰
حجم
۱۹۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۴۶ صفحه
حجم
۱۹۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۴۶ صفحه
قیمت:
۷۲,۰۰۰
۴۳,۲۰۰۴۰%
تومان