بریدههایی از کتاب زنان کوچک
۴٫۲
(۱۳۷)
«وقتی حس کردید از وضع خود راضی نیستید، به نعمتهایی که دارید فکر کنید و شکرگزار باشید.»
Z...
در زندگی ما ایام سخت زیادی وجود دارد، اما اگر بتوانیم آنطور که باید از خدا کمک بخواهیم همیشه میتوانیم آن را تحمل کنیم
یك رهگذر
تفریح بدون کار همان قدر بد است که کار بدون تفریح.
|قافیه باران|
بهتر است آدم ترشیدهی خوشبخت باشد، اما همسری بدبخت یا دختری جلف و بیحیا نباشد و دائم دنبال شوهر بگردد. غصه نخور مگ. فقر به ندرت عاشق واقعی را رَم میدهد.
امیر
«بچهها به نعمتهایی که دارید فکر کنید، به نعمتهایی که دارید فکر کنید، به نعمتهایی که دارید فکر کنید.»
|قافیه باران|
«اگر متواضع باشیم، دیگران این کمالات را در رفتار و صحبتهای ما میبینند و احتیاجی نیست که آنها را نمایش بدهیم.»
Azar
شیرینترین و بهترین چیز در زندگی یک زن این است که مرد خوبی وارد زندگی او بشود و او ر ا برای ازدواج انتخاب کند
آبـــــان🍊
کسی که فرو افتاده است نگران افتادن نیست
کسی که افتاده است مغرور نیست
و کسی که فروتن است
خدا همیشه راهنمای اوست
من به آنچه دارم راضیم
کم یا زیاد
با این حال خدایا! خشنودی تو را طلب میکنم
چون تو اینها را برایم حفظ میکنی
امیر
آدمهای ثروتمند هم مثل فقرا هزارتا غم و غصه دارند.
Azar
تفریح بدون کار همان قدر بد است که کار بدون تفریح.»
Azar
همیشه با تمام وجود سعی کن قبل از اینکه عصبانیتت غصه و پشیمانی بزرگتری برایت ببار بیاورد بر آن غلبه کنی.
امیر
«تو کدامیک از خوبیهای آدمها را بیشتر از همه تحسین میکنی؟»
ـ شجاعت و صداقت آنها را.
Rasta (:
همه با من مهربان هستند و ما تا آنجا که میتوانیم بدون شما شاد باشیم، شادیم. ایمی بقیهی صفحه را لازم دارد. برای همین باید حرفهایم را تمام کنم. من یادم نمیرود که هر روز روی گلدانها را بپوشانم و ساعت را کوک کنم و بگذارم هوای خانه عوض شود. لپهی پدر را که همیشه میگوید مال بت است، ببوس. آه به خاطر عشتقان، زود زود بیایید.
امیر
در این دنیا «بت» های زیادی هستند. دخترانی کمرو که تا وقتی کسی با آنها کاری ندارد ساکت یک گوشه مینشینند. دخترانی که با خوشحالی زندگی خود را وقف دیگران میکنند، اما تا وقتی که جیرجیرک کوچک خانه از جیرجیرکردن باز نایستد، حضور درخشان و دلانگیز آنها از بین نرود و سکوت و سایهای غمانگیز جای آن را نگیرد، کسی فدارکاریهای آنها را نمیبیند.
امیر
به تجربه فهمیدهام که خوشبختی واقعی در خانهی ساده و کوچک است. جایی که آدم نان خودش را درمیآورد و محرومیتها، خوشیها را شیرین میکند.
امیر
اینها چیزهایی بود که ایمی خیلی دوست داشت، ولی میخواست آنها را ببخشد.
Sara.iranne
برای مطالعه همه قسمتها لطفا نسخه کامل کتاب را خریداری کنید
شهرزاد بانو😇
بهترین آرزوی قلبیش این بود که مستقل باشد و کسانی که عاشقشان است، تحسینش کنند؛ گویی این قدم اول خوشبختی بود.
آبـــــان🍊
«سر، میتوانی فکر کنی؛ قلب، میتوانی احساس کنی
اما دست، تو باید کار کنی.»
امیر
خطر در این نیست که تا مدتها کسی به استعداد واقعی یا خوبیهای آدم پی نبرد؛ حتی اگر کسی هم پی نبرد، همین که آدم بداند چنین استعدادی دارد و این استعداد را در راه خوبی به کار ببرد، احساس رضات میکند. جاذبهی توانایی در تواضع است.»
Azar
محبت همیشه بر غم فایق میآید.
Mobinam
همیشه در پس سیاهی روشنایی است.
Aravir
زنان کوچک
نویسنده: لوئیزا مِیاُلکت
ترجمه: فرزین مروارید
انتشارات قدیانی
سپیده
اکثر آثار الکت شرححال گونه است. در مثل وی چهار خواهر داستان زنان کوچک را با استفاده از الگوی خود و خواهرانش (لوئیزا، الیزابت، آنا و می) خلق کرده است که البته خود او در رمان حاضر نقش جو را بر عهده دارد. به علاوه برخی از آثار وی از جمله زنان کوچک (۱۸۶۸) و دنبالهی آن مردان کوچک (۱۸۷۱) در زمرهی آثار کلاسیک و اخلاقی درآمدهاند و اینک هنوز به زبانهای مختلف منتشر میشوند.
سپیده
به من نشان میداد که باید سعی کنم همهی حسنهایی که میخواهم دخترانم داشته باشند، خودم داشته باشم. چون من الگوی آنها بودم. در ثانی انجام اینکار به خاطر دخترانم برایم راحتتر بود تا برای خودم.
محبوب
این نمایشی است که ما همیشه به نحوی اجرا میکنیم. بارهای ما اینجاست، جاده پیش روی ماست و اشتیاق ما نسبت به نیکی و سعادت راهنمایی است که ما را از بسیاری از مشکلات و اشتباهات به آرامش، که شهر واقعی و بهشتی است، میرساند.
Sara.iranne
احتیاج مادر اختراعات است
Judy
از او پرسیدم: «پسرهایتان در ارتش خدمت میکنند؟»
پیرمرد آهسته گفت: «بله خانم. چهارتا پسر داشتم، اما دوتایشان کشته شدند و یکی هم اسیر است و الان دارم میروم پیش یکی دیگرشان که خیلی مریض است و در بیمارستان واشنگتن است.»
من درحالیکه این بار به جای ترحم نسبت به او، احساس احترام میکردم، گفتم: «شما به وطنتان خیلی خدمت کردهاید.»
پیرمرد گفت: «حتی یک ذره هم بیشتر از آنچه باید و شاید خدمت نکردهام. اگر خودم هم میتوانستم مفید باشم میرفتم جبهه. اما چون کاری از دستم برنمیآید پسرهایم را فرستادم و با کمال میل هم اینکار را انجام دادم.»
~S.F~
بت بیتوجه به بیسکویتی که در دست داشت دست زد و جو دستمال سفره را انداخت بالا و داد زد: «نامه، نامه. سه تا هورا برای پدر!»
خانم مارچ گفت: «بله، یک نامهی خوب و طولانی از پدرتان رسیده. حالش خوب است و نوشته فصل سرما را خیلی بهتر از آنچه ما فکر میکردیم پشت سر خواهد گذاشت و برای کریسمس بهترین آرزوها را برایتان کرده و پیغام مخصوصی هم به شما دخترها داده.» خانم مارچ طوری به جیبش دست میکشید که انگار گنجی در جیب دارد.
جو درحالیکه از هولش برای شنیدن مژده، عصرانهاش را میبلعید و نان و کرهاش را در دو طرف صندلیاش روی قالی میریخت گفت: «ایمی زود باش بخور و تمامش کن! آن جوری با انگشتان کوچکت بازی نکن. نیشت را هم ببند.»
بت دیگر چیزی نخورد و عقب رفت و در گوشهی تاریک خودش نشست و در افکاری شاد غوطهور شد تا دیگران نیز آمادهی شنیدن مژده شوند.
شهرزاد بانو😇
اگر کسی از ایمی میپرسید که بزرگترین غمش در این عالم چیست؟ بیدرنگ پاسخ میداد: «دماغم». وقتی ایمی نوزاد بود، جو تصادفاً او را در زغالدان انداخته بود و ایمی اصرار داشت که در اثر همین اتفاق دماغش برای همیشه از شکل افتاده است. دماغ ایمی نه مثل دماغ پتری بیچاره گنده بود و نه سرخ، بلکه تقریباً پَخ بود، طوری که حتی تمام پرسهای دنیا هم نمیتوانستند نوک دماغ او را مثل دماغ اشرافزادهها کنند. البته هیچکس اهمیتی به دماغ او نمیداد، غیر از خودش؛ و دماغش هم داشت تا آنجا که ممکن بود بزرگ میشد، اما ایمی از ته دل آرزو میکرد که کاش دماغ زیبای یونانی داشت و برای دلداری خودش در همهی ورقههای دفترش، انواع و اقسام دماغها را نقاشی میکرد.
امیر
حجم
۶۲۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۵۹۲ صفحه
حجم
۶۲۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۵۹۲ صفحه
قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
۶۰,۰۰۰۴۰%
تومان