بریدههایی از کتاب هندوانه به شرط عشق
۴٫۰
(۴۴)
خداحافظی دو ساعت طول میکشد و مهمانی یک ساعت است
سیّد جواد
زن میگوید: «آقا پسرتونه؟»
بابا میزند پشتم و میگوید: «غلام شماست!»
چهقدر از این تعارف بیزارم. چرا از خودش مایه نمیگذارد؟ «غلام شماست.» انگار میگوید: الاغ شماست!
سیّد جواد
شعر باید پدر مادردار باشه.
سیّد جواد
میفهمی چی میگم یا زیرنویس میخوای؟
سیّد جواد
مامان حرفش را قیچی میکند: «بسه کیکاووس! فلسفهبافی نکن!»
در فرهنگ لغتِ خانوادهی ما، این یعنی: «هر غلطی که دلت میخواد بکن، فقط هرچه زودتر جون بِکن!» و بابا درحالیکه به طرف در میرود، میگوید: «چشم تیمسار! چرا بیخود حرص میخوری!»
مامان خیلی داغ کرده.
سیّد جواد
مهرداد که تازه گواهینامه گرفته، بدش نمیآید خودنمایی کند و رُخی به سوسن نشان بدهد. پسرهی هیز چشم از خواهر ما برنمیدارد. اگر مهمانشان نبودیم و نان و نمکشان را نخورده بودیم کاری میکردم به قورباغه بگوید سیبزمینی.
سیّد جواد
اشاره به کراوات من کرد که ناجور بود و اصلاً به کت و شلوار تنگم نمیآمد. شده بودم شبیه سگی که کجکج راه میرود و قلادهاش از گردنش آویزان است. راستش من از کراواتزدن خوشم نمیآید. اما مامان آنرا اجباری کرده و به شدت آنرا مایهی آبرو و حیثیت خانواده میداند!
سیّد جواد
چه گل خوشبویی! سوراخهای دماغ آدم باز میشود.
سیّد جواد
قند توی دل سوسن آب میشود. دخترهی آدم ندیده!
سیّد جواد
خداحافظی دو ساعت طول میکشد و مهمانی یک ساعت است
"Shfar"
بغل دستیام به بغل دستیاش میگوید: «عروسی هم عروسیهای قدیم. آدم سر شوق میاومد. تو هوای باز، تو حیاطهای بزرگ، حوض، درخت، بزن و بکوب، سیاهبازی، شعبدهبازی، چه صفایی داشت!»
و بغل دستی بغل دستیام با لپی که از شیرینی باد کرده، میگوید: «حالا همه چی فرق کرده، شیرینیهاش هم چنگی به دل نمیزنه. انگار داری کاه میخوری.»
تا آنجا که میدانم الاغها و اسبها کاه را با کیف میخورند. از گوشه چشم نگاهش میکنم با آن تیپ و کراوات جوری شیرینی میخورد که انگار الاغی کاه را دولپی میخورد.
سیّد جواد
«اوضاع قمر در عقربه و آه نداریم که با ناله قاطی کنیم!»
سیّد جواد
رعناخانم با قابلمهای ظاهر میشود: «یه خورده آش زیاد اومده، ببرین با خودتون.»
بابا ذوقزده برمیگردد: «قربون دستتون، خیلی خوشمزه بود...»
مامان میگوید: «نه...»
رعناخانم میگوید: «اوا خاک عالم! خیلی زیاد اومده. ما که نمیخوریم. مجبوریم بریزیم تو سطل آشغال. حیفه. شما ببرین.»
تعارفهای رعناخانم همیشه همینطوری است. مامان خیلی جلو خودش را میگیرد که نگوید: «یعنی شکم ما و سطل آشغال یکیه؟!»
سیّد جواد
سوسن صدایش را تودماغی میکند و مثل رفیقِ گالیور میگوید: «هوم! پس بگو. امروز دعوا داریم، من میییدونم!»
سیّد جواد
پرستار کوتاه قد و بدعنقی حال همه را گرفته است، با صدای تند و تیزی سر همه داد میزند و دور خودش تاب میخورد.
سیّد جواد
ای وای!... غذام سوخت... خدا مرگم بده!» و به سرعت به طرف آشپزخانه میدود. بابا پوزخند میزند و میگوید: «آخیش، بهتر که سوخت، تو رو چه به شاعری! من نمیدونم خدا بیکار بود این زنها رو آفرید!»
"Shfar"
مامان با چشمغرهای او را نیشگون میگیرد. یعنی خفه!
"Shfar"
به قول شاعر: از آمدن و رفتنِ ما ... چرخ گردون را چه سود؟
"Shfar"
شعر، فقط شعر کهن.
سیّد جواد
شعر نو واسهی در کوزه خوبه عزیز جون
سیّد جواد
حجم
۶۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۶۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
قیمت:
۳۹,۰۰۰
۲۷,۳۰۰۳۰%
تومان