بریدههایی از کتاب منتخب مثنوی دفتر اوّل
۴٫۳
(۱۱)
گر توکل میکنی در کار کُن
کِشت کُن پس تکیه بر جَبّار کُن
Hossein shiravand
عشقهایی کز پی رنگی بُوَد
عشق نَبوَد عاقبت ننگی بود
Hossein shiravand
پروردگار من، ای وصل من و وصال من. من تنها با تو شادِ شاد میشوم، من تنها با تو سلامت میشوم، من تنها با تو زیر و بم دلم میزان میشود و راحتِ راحت میشوم. ای طبیبم، ای حبیبم، ای تنها درمانگر تمام دردهای کم و بیش من، ای فریادرس نالههای آشکار و پنهان من، ای آرامبخش آنچه میدانم و نمیدانم!
تو همیشه زندهای، تو همیشه حاضر، تو همیشه ناظر.
S
نینامه
بشنو از نی چون حکایت میکند
از جداییها شکایت میکند
کز نیستان تا مرا ببریدهاند
از نفیرم مرد و زن نالیدهاند
سینه خواهم شرحهشرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
S
عشقهایی کز پی رنگی بُوَد
عشق نَبوَد عاقبت ننگی بود
خون دوید از چشم همچون جوی او
دشمن جان وی آمد روی او
دشمن طاووس آمد پَرِّ او
ای بسی شه را بِکُشته فَرِّ او
بهتدریج که زرگر سمرقندی، روی به زردی نهاد، در دل کنیزک، مهرش به سردی گرایید. این حقیقتی است که عشقهایی که به زیبایی ظاهر و هوسهای لحظهای رضایت میدهند، عاقبت، سرافکندگی و نابودی نصیبشان میشود.
چشمان زرگر پرخون شد که آن روی زیبا، دشمن جان وی شد. چون در پس آن هوس بود نه زیبایی روح. همانگونه که دشمن طاووس، غرور به پرهای زیبایش، و ای بسا شاهانکه حَظِّ قدرت، موجب نابودی بارگاهشان میشود.
Hemmat
آثار مولانا:
۱. غزلیات: دیوان شمس
۲. رباعیات: که دارای معانی و مضامین عرفانی و معنوی است.
۳. فیهمافیه: مجموعه تقریرات مولانا که در مجالس خود بیان کرده است.
۴. مکاتیب: این کتاب که به نثر است مشتمل بر مکتوبات و نامههای مولانا به معاصرین خود است.
۵. مثنوی: در شش دفتر میباشد.
S
ای همیشه حاجت ما را پناه
بار دیگر ما غلط کردیم راه
یاش
من گنهکار توام رحمی بکن
بر مَکَن یک بارگیم از بیخ و بن
کافر پیر ار پشیمان میشود
چون که عذر آرد مسلمان میشود
حضرت پُررَحمتست و پُرکَرم
عاشق او هم وجود و همعَدَم
کفر و ایمان عاشق آن کبریا
مس و نقره بندة آن کیمیا
عباس
این همه گفتیم لیک اندر بسیج
بیعنایات خدا هیچیم هیچ
ای خدا ای فضل تو حاجتروا
با تو یاد هیچکس نَبود روا
قطرهای دانش که بخشیدی ز پیش
متصل گردان به دریاهای خویش
قطرة علم است اندر جان من
وارهانش از هوا وز خاکِ تن
عباس
عاشقم بر قهر و بر لطفش به جِدّ
بوالعجب، من عاشق این هر دو ضِدّ
عبدالوهاب
هر دَمی او را یکی معراج خاص
بر سَرِ تاجش نَهَد، صد تاج خاص
صورتش بر خاک و جان بر لامکان
لامکانی فَوقِ وَهم سالکان
رَهرو راه حق، گرچه در ظاهر سجده بر زمین میکند، ولی آنچنان دلش با خداست که هر لحظه با شوق افزون او نسبت به حق تعالی، نو به نو تاجهایی بر سرش مینهند که حتی در گمان سالک هم نمیآید. آن تاجی که فقط ملکوت میبینند.
عبدالوهاب
من گنهکار توام رحمی بکن
بر مَکَن یک بارگیم از بیخ و بن
کافر پیر ار پشیمان میشود
چون که عذر آرد مسلمان میشود
حضرت پُررَحمتست و پُرکَرم
عاشق او هم وجود و همعَدَم
کفر و ایمان عاشق آن کبریا
مس و نقره بندة آن کیمیا
خداوندا من میدانم که در پیشگاه تو کم دارم، اما تو کریمی، بر من رحم کن و ریشه مرا از بیخ و بن مَکَن. اگر کافر پیر، روی بهسوی تو آورده و با عذر به درگاهت اظهار پشیمانی میکند، این لطفی است که تو بر او کردهای. تمام هست و نیست، تمام تضادها از کفر و ایمان، از زشت و زیبا از مس و نقره، در دامان پُرمهر تو در انتظار کیمیا شدند. گرچه بهظاهر ضد هم مینمایند، اما در این دریای هستی، بهگونهای شناور و مشتاق پیوستن به تو میباشند. اگرچه تو همة خوبی و همة مطلق زیبایی هستی!
عبدالوهاب
ای عجب آن عهد و آن سوگند کو
وعدههای آن لب چون قند کو
گر فراق بنده از بد بندگی است
چون تو با بَد، بَد کنی پس فرق چیست؟
Hossein shiravand
در ترازو، جو رفیق زر شدست
نَی از آنکه جو زر گوهر شدست
عباس
در تو نمرودی است آتش در مرو
رفت خواهی اوّل ابراهیم شو
کاملی گر خاک گیرد زر شود
ناقص ار زر بُرد خاکستر شود
چون قبول حق بُوَد آن مرد راست
دست او در کارها دست خداست
جهل آید پیش او دانش شود
جهل شد علمی که در ناقص رود
عبدالوهاب
یا رب آن تمییز ده ما را بخواست
تا شناسیم آن نشانِ کج ز راست
صدهزاران دام و دانه است ای خدا
ما چو مرغان حریص بینوا
دَم به دَم پا بسته دام نُویم
هر یکی گر باز و سیمرغی شویم
می رهانی هر دَمی ما را و باز
سوی دامی میرویم ای بینیاز
تو بزن یا ربنا آب طهور
تا شود این نار عالم جمله نور
عبدالوهاب
)
هر که خواهد همنشینی با خدا
کو نشین اندر حضور اولیا
از حضور اولیا گر بگسلی
تو هلاکی زانکه جزوی نه کلی
چون شوی دور از حضور اولیا
در حقیقت گشتهای دور از خدا
عبدالوهاب
چیست آن کوزه؟ تن محصور ما
اندرو آب حواس شور ما
ای خداوند این خم و کوزة مرا
در پذیر از فضل اللهُ اشتَری
کوزهای با پنج لولة، پنج حس
پاک دار این آب را از هر نَجِس
تا شود زین کوزه مَنفَذ سوی بحر
تا بگیرد کوزة من خوی بَحر
تا چو هدیه پیش سلطانش بَری
پاک بیند باشدش شه مشتری
بینهایت گردد آبش بعد از آن
پُر شود از کوزة من صد جهان
عبدالوهاب
بهر نان شخصی سوی نانوا دوید
داد جان، چون حُسن نانبا را بدید
بهر فُرجه شد یکی تا گلستان
فرجة او شد جمال باغبان
همچو اعرابی که آب از چَه کشیدِ
آب حیوان از رخ یوسف چشید
رفت موسی کآتش آرد او به دست
آتشی دید او که از آتش برست
جِست عیسی تا رَهَد از دشمنان
بردش آن جُستن به چارم آسمان
دام آدم خوشهٔ گندم شده
تا وجودش خوشه مردم شده
عبدالوهاب
بهر نان شخصی سوی نانوا دوید
داد جان، چون حُسن نانبا را بدید
بهر فُرجه شد یکی تا گلستان
فرجة او شد جمال باغبان
همچو اعرابی که آب از چَه کشیدِ
آب حیوان از رخ یوسف چشید
رفت موسی کآتش آرد او به دست
آتشی دید او که از آتش برست
جِست عیسی تا رَهَد از دشمنان
بردش آن جُستن به چارم آسمان
دام آدم خوشهٔ گندم شده
تا وجودش خوشه مردم شده
عبدالوهاب
روز قیامت از ما خواهند پرسید که چه همراه آوردهای؟ هدیهات کو؟ آیا چیز قابلی به همراه آوردهای که آبرویت را اینجا برگزار کند؟ یا نکند فکر کردی که خبری از قیامت نیست و تو هرگز به سوی ما باز نخواهی گشت! یادت میآید ای انسان، که از نادانی، مُنکر روز رستاخیز بودی و امروز از آشپزخانة الهی، جز خاک و خاکستر به همراه نداری؟!
عبدالوهاب
ما سمعیم و بصیریم و خوشیم
با شما نامحرمان ما خامشیم
تمام اجزای عالم، ذکر پروردگار میگویند. و آنی از آن ساکت و غافل نیستند. گیاهان و درختان، آسمان و زمین، دریا و رود، باد و باران، همه در فرمان و تسبیح او هستند.
عبدالوهاب
ای شده اندر سفر با صد رضا
خود به پای خویش، تا سوءالقضا
ای کسی که با شادمانی و رضایت، قصد سفری میکنی، هیچ چشم بینا به راه داری که تو را آن ره، به خوشبختی میرساند یا اینکه به پای خویش به نابودی میکشاند؟
zhale
هر که عاشق دیدیاش معشوق دان
کو به نسبت هست هم این و هم آن
imaanbaashtimonfared
تشنگان گرآب جویند از جهان
آب، جوید هم به عالَم تشنگان
imaanbaashtimonfared
بس گریزند از بلا سوی بلا
بس جهند از مار سوی اژدها
Hossein shiravand
وصل جویی بعد از آن واصل شوی
شکر نعمت، نعمتت افزون کند
کفر نعمت، از کَفَت بیرون کند
Hossein shiravand
گرچه آدمی دارای اختیار است و این موهبت را خداوند بر او گرامی داشته و بخشیده است، امّا در مقابل تقدیر و قضای الهی، ما به مانند کودکی دست و پا بسته در شکم مادریم.
رِ
اگر صد بار، قضاها، قصد جان ما کنند، خود نیز درمان ما کنند.
رِ
حجم
۱۹۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
حجم
۱۹۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
قیمت:
۹,۵۰۰
تومان