
بریدههایی از کتاب ذهن آزادشده
۲٫۵
(۱۵)
انعطافپذیری روانشناختی، توانایی احساس و تفکر آزادانه است، توانایی حضور داوطلبانه در تجربهتان از لحظهٔ حال و هدایت زندگی به سمتی که برایتان مهم است، توانایی ایجاد عادتهایی که کمک میکند هماهنگ با ارزشها و آرمانهایتان زندگی کنید. انعطافپذیری روانشناختی به شما یاد میدهد از آنچه دردناک است دوری نکنید، در عوض، بهسمت رنجهای خود روی بگردانید تا زندگیتان معنادار و هدفمند شود.
کاربر ۴۴۶۶۸۱۷
این وضعیت نوعی «تلهٔ میمون» بود. در برخی مناطق آفریقا، بومیان حفرههای کوچکی در کدوحلوایی ایجاد کرده، آن را پُر از ورقههای موز خشکشده و از درختها آویزان میکنند. سوراخ بهاندازهای است که میمون بتواند دستش را داخل کدو ببرد؛ اما وقتی مقداری چیپس موز برمیدارد، مشتش بزرگ میشود و دیگر نمیتواند آن را از کدو بیرون بیاورد و به دام میافتد.
حتماً به این فکر میکنید که میمون بهسرعت مشتش را باز و موزها را رها میکند؛ اما این اتفاق نمیافتد. او درحالیکه موزها را محکم در مشتش نگه داشته، آنقدر جیغ میکشد و سروصدا راه میاندازد و تقلا و تلاش میکند تا بومیان سر برسند و پاداششان را بگیرند.
کاربر ۴۴۶۶۸۱۷
افکارمان میتواند بهاندازهٔ شیری که در علفزار ساوانا به ما حمله میکند، ترسناک باشد و ما همان تکانهٔ ستیز یا گریز را، در تلاش برای فرارکردن و پنهانشدن یا کشتن آنها، به کار میگیریم.
کاربر ۴۴۶۶۸۱۷
بله، درست است که بگوییم مغز رفتارهای ما را تعیین میکند. اما به همان اندازه هم درست است که بگوییم رفتارهای ما مغزمان را تغییر میدهند. پذیرشِ یکی از این دو نظر بدون دیگری مانند این است که بگوییم «من فقط میتوانم بیست کیلو وزنه بلند کنم؛ زیرا ماهیچههایم ضعیفاند»، بدون اشاره به این موضوع که ضعف ماهیچهها بهدلیل ورزشنکردن است.
نووان
مثل کسی بودم که با یک بچهببر زندگی میکند که هنگام گرسنگی پایم را گاز میگرفت و برای آرامکردنش، تکه گوشتی جلویش میانداختم. این روش در کوتاهمدت مؤثر بود؛ اما هر روز که میگذشت، ببر بزرگتر و قویتر میشد و گوشت بیشتری میخواست تا سیر شود. تکههای گوشتی که جلوی ببر میانداختم، تکههایی از آزادی و زندگیام بود. هرچه ببر بزرگتر میشد، بیشترِ روزم درگیر این موضوع بودم که اگر خواست به من حمله کند، چه کار باید بکنم. خیلی طاقتفرسا بود.
کاربر ۴۴۶۶۸۱۷
دقیقاً مانند فیلمی که مثال زدم، علت اینکه باید این کار را انجام دهیم، این نیست که ذهن خیلی بدی داریم، اتفاقاً برعکس، ذهن ما خوب است، فقط دیکتاتورِ خیلی بدی است. هنگامی که اجازه ندهیم افکارمان بهطور خودآیند رفتارمان را کنترل کنند، میتوانیم از استعدادهای شناختی خود بهمراتب بهتر استفاده کنیم.
کاربر ۴۴۶۶۸۱۷
قاعدهٔ فرهنگیِ ارائهشده در این صحنه، اینکه شما میتوانید و باید یاد بگیرید که افکارتان را با میل خودتان تغییر دهید و فقط با انجامدادن این کار است که هیجانات ناراحتکنندهتان کاهش مییابد یا از بین میرود، عمیقاً با ذهن ما عجین شده است. در این مورد، یکی از مهمترین رویکردها به رواندرمانی تا حدی مسئول است.
کاربر ۴۴۶۶۸۱۷
تغییر رابطهمان با افکار و هیجاناتمان، بهجای تلاش برای تغییر محتوای آنها، کلید درمان و درک تواناییهای واقعیمان است.
کاربر ۴۴۶۶۸۱۷
مشکل این بود که آن پیام اساسی که ذهنم برایم میفرستاد، سمی بود: اضطراب حریف من است و باید آن را شکست دهم. باید حواسم به آن باشد، مدیریت و سرکوبش کنم. خودِ اضطرابم منبع اصلی ایجاد اضطراب در من شده بود.
کاربر ۴۴۶۶۸۱۷
مشکلات و گرفتاریهای افراد با یک بشکنزدن حل نمیشود. تغییر اساسی برای اکثر افراد زمانبَر است. مسیر زندگی هموار نیست و پیشرفت هرگز «تمام» نمیشود. اما تغییر جهت اصلاً زمان زیادی نمیگیرد. مانند زمانی که برای دورزدن در پیچ روی پنجهٔ پا میچرخید، بخش اصلی فرایند ایجاد زندگی انعطافپذیرتر ازنظر روانی هم ممکن است فقط یک لحظه طول بکشد؛ خصوصاً وقتی بدانیم حقهای را که ذهنمان به ما میزند، چگونه خنثی کنیم.
کاربر ۴۴۶۶۸۱۷
در فیلم کلاسیک جادوگر شهر اُز، جادوگر در ابتدا سَری بیبدن و وحشتناک است که سر راه دوروتی، سگش و سه همراهش قرار میگیرد. وقتی جادوگر، با صدایی رسا، فرمان میدهد «جاروی جادوگر بدجنس غرب رو برام بیار!» آنها از ترس مچاله میشوند و برای اطاعت از دستور جادوگر زندگی خود را به خطر میاندازند. زمانی که توتو، سگ کوچولو، پرده را از جلوی جادوگر کنار میزند، اگرچه او دستور میدهد «به مرد پشت پرده توجه نکنید!» آنها به حرفش گوش نمیکنند؛ چون متوجه حقهٔ جادوگر شدهاند و قدرت ایجاد توهم از بین رفته است. بعد، دوروتی فریاد میزند: «تو حیلهگری! آدم خیلی بدی هستی.» پیرمرد از پشت پرده بیرون میآید و برای دفاع از خود میگوید: «اوه، نه عزیزم. من آدم خوبی هستم. فقط جادوگر بدیام.»
کاربر ۴۴۶۶۸۱۷
روانشناختی یعنی با نگاهی دلسوزانه و به دور از قضاوت، با موقعیتهایی در خودمان و زندگیمان که در آنها آسیب دیدهایم روبهرو شویم؛
کاربر ۹۸۱۳۲۹۹
چیزهایی که بیشترین رنج را برایمان دارند اغلب همانهایی است که بیشترین اهمیت را در زندگی برایشان قائل هستیم. عمیقترین اشتیاقها و قویترین انگیزههای ما در ناسالمترین سیستمهای دفاعیمان پنهان شدهاند.
کاربر ۹۸۱۳۲۹۹
حجم
۶۳۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۴۶۸ صفحه
حجم
۶۳۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۴۶۸ صفحه
قیمت:
۱۲۵,۰۰۰
۳۷,۵۰۰۷۰%
تومان