فلسفه پنهانکاری نمیکند. این اعتراف پرومته که «یک کلام، از همهٔ خدایان بیزارم» اعتراف خودِ فلسفه است، کلام قصار آن است در مخالفت با همهٔ خدایان آسمانی و زمینی که از به رسمیت شناختن خودآگاهی انسانی بهمثابهٔ الوهیت برتر امتناع میورزند؛ خودآگاهی انسانی بیهمتاست.
- مارکس، رسالهٔ دکتری فلسفه
الف.
«ایدهٔ بنیادی [گوته] این است که اگر خدا دغدغهٔ انسان را داشت، جهان را طور دیگری سامان میداد» (Blumenberg ۳, ۵۵۶).
الف.
اگر روشنگری به معنای جرئت تفکر مستقل است، از جرئت پذیرش مسئولیت جهانی که فرد به درون آن پرتاب میشود نیز حکایت میکند.
الف.
اولین جملهٔ امیل میتواند چکیدهٔ کل اندیشهٔ روسو باشد:
همهچیز وقتی از دست صانع طبیعت درمیآید خیر است؛ همهچیز در دستان انسانها تباه میشود.
الف.
پس از انقلابهای بزرگ علمی، متفکران پیشرو بیشازپیش مفاهیم کلاسیک از مشیت خاص را که مستلزم مداخلهٔ مکرر خدا در امور انسانی بود کنار گذاشتند. اکثر آنها مفاهیمی را اتخاذ کردند که جهان شگفتآورِ تابع قانون و نظمی را تحسین میکردند که مستلزم هیچگونه مداخلهای از جانب خالق آنها نبود.
الف.
این انگاره که خوشبختی و فضیلت باید ارتباطی نظاممند داشته باشند چنان عمیق است که حتی بهندرت بیان میشود، اما به باور کانت در مرکز هر نقد اخلاقی جای دارد. هر گونه احساس یأس در مواجهه با رنج دیگران، هر گونه ابراز خشم با مشاهدهٔ خشونتورزی دیگران، مبتنی بر این باور است که کار جهان باید قاعدهای داشته باشد.
الف.