جملات زیبای کتاب نیمه شب | طاقچه
تصویر جلد کتاب نیمه شب

بریده‌هایی از کتاب نیمه شب

نویسنده:رایلی سیجر
انتشارات:نشر گویا
امتیاز
۳.۳از ۳۲ رأی
۳٫۳
(۳۲)
«بذار یه راز کوچیکی رو بهت بگم.» برمی‌گردم داخل اتاق و می‌نشینم لبهٔ تختش. «رازی که آدما تا وقتی سنشون نره بالا متوجهش نمی‌شن. اینکه همه یه‌ذره عجیبن. بعضی‌ها بیشتر از بقیه این رو پنهون می‌کنن، ولی حقیقت همینه. همه عجیبن.» «حتی شما؟» «حتی من.» سعی می‌کنم زیاد به اینکه این حرف تا چه حد درست است، فکر نکنم. «پس نباید به اینکه یه‌ذره عجیبم اهمیت بدم؟» «تنها چیزی که باید بهش اهمیت بدی اینه که خودت باشی. مهم هم نیست اون شخص کی باشه. شاید بعضی از آدما از چیزی که هستی خوششون نیاد اما خیلی‌های دیگه دوستت خواهند داشت. این رو بهت قول می‌دم.»
shirinazad
«تنها چیزی که باید بهش اهمیت بدی اینه که خودت باشی. مهم هم نیست اون شخص کی باشه. شاید بعضی از آدما از چیزی که هستی خوششون نیاد اما خیلی‌های دیگه دوستت خواهند داشت. این رو بهت قول می‌دم.»
stare.m
چند سناریو به ذهنم می‌رسد و با بدترینشان شروع می‌شود، چون این حالت پیش‌فرض من است. ذهنم همیشه به‌سمت هشدارآمیزترین و ترسناک‌ترین احتمالات کشیده می‌شود.
stare.m
در این دنیا بچه‌های عجیب مثل آهن‌ربا گردن‌کلفت‌ها را به خودشان جذب می‌کنند و می‌ترسد اگر بیلی کمی آن پرچم عجیب بودنش را پایین نیاورد، زندگی برایش سخت و سخت‌تر شود.
shirinazad
«چی فرق کرده؟» «من، من تغییر کردم. حداقل افکارم فرق کرده.»
stare.m
کسی که نمی‌توانم ببینمش، ولی قطع به یقین آن بیرون است. از این خانه به آن خانه می‌رود و دنبال کودک دیگری می‌گردد تا او را بدزدد.
کاربر ۶۲۰۳۹۰۳
حس امنیت دارد. مثل یک آغوش.
دَریآ
کسی که حالا دیگر نیست.
کاربر ۹۸۶۹۶۵۱
تا اینکه دیگر دوران خوب هم تمام شد. و حالا اینجا هستم و دارم در خانه‌ای تاریک پرسه می‌زنم که با جعبه‌هایی پر شده که حاوی بقایای آن دوران خوب هستند.
دَریآ
دوباره خودکار و دفترچه را برمی‌دارم. تنها چارهٔ بی‌خوابی‌ام که انگار کمی تأثیر مثبت دارد. دو روانشناس آخر به من گفتند اگر چیزی به فکرم رسید و تا نزدیکی‌های صبح ذهنم را به خود مشغول کرد، بهتر است که آن را بیاورم روی کاغذ. با انجام این کار، به مغزم اجازه می‌دهم فکر کردن دربارهٔ آن موضوع را به بعد موکول کند؛ مثل یک دکمهٔ اسنوز ذهنی. البته همیشه هم کارساز نیست، اما بهتر از هیچی است.
دَریآ
مثل چی نگرانم. فقط تو تظاهر به اینکه نگران نیستم استاد شده‌م.
دَریآ
آمار و ارقام را به‌خوبی می‌دانم. همه ساله در آمریکا مفقودی بیش از نیم میلیون نفر گزارش می‌شود. گرچه که اکثریت قریب‌به‌اتفاقشان سریع ردیابی می‌شوند، صحیح و سالم؛ ولی برخی‌شان به این خوش‌شانسی نیستند و سر از NamUs درمی‌آورند. آن‌هایی که همچنان بعد از گذشت یکی دو سال پیدا نمی‌شوند، پرونده‌هایشان باز می‌ماند و به‌مرور زمان فراموش می‌شوند یا به‌اصطلاح سرد می‌شوند. کسانی هم هستند مثل بیلی، پرونده‌ای که به‌قدری سرد شده که تبدیل شده به یک قالب یخ.
reyhaneh1
هیچ‌کس مرا نمی‌شناخت و تمام تلاشم را می‌کردم که وضعیت به همین شکل باقی بماند
reza
به یاد آوردن خاطره‌ای که ذهن اصرار دارد آن را نادیده بگیرد، کار چندان آسانی نیست
reza
در طول چندین دهه، تجربه به من یاد داده که این صدا فقط توی سر خودم است. رؤیا، خاطره، وهم و خیال، همه دست در دست هم.
دَریآ
کسی که حالا دیگر نیست.
کاربر ۹۸۶۹۶۵۱
فهمیده‌ام که وقتی حرف از آدم‌ها به میان می‌آید، بهتر این است که خاطرات دست‌نخورده باقی بمانند.
دَریآ

حجم

۳۷۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۴۰۸ صفحه

حجم

۳۷۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۴۰۸ صفحه

قیمت:
۸۰,۰۰۰
۲۴,۰۰۰
۷۰%
تومان