آقای لافلین غرولند کرد: «قبلاً دختر خیلی خوبی بودی.»
«قبلاً عادت داشتم خودم رو کوچیک کنم.»
N.N
«همیشه دردناکه، ایوری؛ ولی من مردی که قرار بود بشم رو میشناسم.»
roshan
«همهچیز دردناکه.» فقط گریسون هاثورن میتوانست این را بگوید و همچنان کاملاً ضدگلوله به نظر برسد. «همیشه دردناکه، ایوری؛ ولی من مردی که قرار بود بشم رو میشناسم.»
N.N
«ذهن من بیشتر شبیه یه ترنهوایی داخل یه هزارتوی مدفون در نقاشی ام.سی. اِشره که سوار یه ترنهوایی دیگهست.»
willow
«گاهی وارث، تنها کاری که باید بکنی، شناختن مسیرِ باده تا یه برنامهای بریزی.»
willow
«میدونی فرق واقعی بین میلیون و میلیارد چیه آوا؟ چون از یه جایی به بعد دیگه قضیه پول نیست.»
گریسون در کنارم گفت: «قضیه قدرته.»
willow