بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب روزگاران: کتاب دزفول | طاقچه
تصویر جلد کتاب روزگاران: کتاب دزفول

بریده‌هایی از کتاب روزگاران: کتاب دزفول

نویسنده:طه فروتن
امتیاز:
۴.۸از ۴ رأی
۴٫۸
(۴)
توی دزفول، توی بیمارستان، بعد از حمله‌ی هوایی قاعده‌ی بازی عوض می‌شد. شیفت کاری از وقتی پا توی بیمارستان می‌گذاشتی شروع می‌شد تا وقتی از خستگی یک گوشه از حال بروی. وقت غذا هم هرچند می‌دانستیم باید دست‌ها تمیز باشد، اما هیچ وقت نمی‌شد دست‌ها خونی نباشد.
زهره.
به آن‌هایی که زیر آوار مانده بودند، هیچ دسترسی نداشتیم. همسایه‌ی دیوار به دیوار مسجد بود. داد می‌زد «یالّا دیوار رو خراب کنید و بچه‌ها رو دربیارین.» یکی برگشت گفت «خونه‌‌ت چی می‌شه؟» ـ چی می‌شه؟ خونه‌‌م می‌شه یه تیکه از مسجد، من هم می‌شم خادمش. تازه همون چند قدم پیاده‌روی روزهای قبل رو هم دیگه نمی‌کنم تا برم مسجد.
زهره.
۷۷ موشک به مسجد خورد؛ حالا نه دفتر بسیج داشتیم، نه جا برای نماز جماعت. کلاسی هم نمی‌شد تشکیل داد. مانده بودیم چه کنیم. چندتا از همسایه‌ها آمدند، گفتند «خانه‌ی ما که هست.» ۷۸ یاد صحرای کربلا می‌افتاد، یاد بعدازظهر عاشورا. موشک خورده بود به محله‌شان، خودش را با عجله رساند به خانه. خانه! کدام خانه؟ خانه‌های ویران، چادرهای سوخته، درست مثل صحرای کربلا، مثل بعدازظهر عاشورا.
زهره.

حجم

۶۱٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۱

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۶۱٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۱

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان