بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بوی مرگ، بوی زندگی | طاقچه
تصویر جلد کتاب بوی مرگ، بوی زندگی

بریده‌هایی از کتاب بوی مرگ، بوی زندگی

نویسنده:میلاد لطفی
انتشارات:سنجاق
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأی
۵٫۰
(۱)
اوایلش از هم خوشمون نمیومد. یه جور رقابت ناگفته تو بهترین بودن. ازون‌ها که وقتی به هم نگاه می‌کردیم یه مزاحم برای اول بودن می‌دیدیم. بعدش خیلی زود بزرگ شدیم. هر دومون. مرگ دیدیم، درد دیدیم. هر روز، و فرداش بزرگتر می‌شدیم. نگاهمون دوستانه‌تر می‌شد. یه بار بهش گفتم، خندید و گفت: آره، ولی چه خوب و زود، فهمیدیم که "بهترین دیگه چه مزخرفیه؟".
عباس
یه رازی هست. نگو چیه. ولی لااقل بگو که هست تا آروم بگیرم. مطمئن باشم خودتی و بی رحم نشدی. - راز اونی نیست که کسی ندونه چیه، اونه که کسی ندونه که هست. تو من رو همونطوری که میشناختی بشناس. من همونم. نسبتی با بی رحمی‌ندارم. چه رازی باشه چه نه. من این کار رو انجام دادم.
عباس

حجم

۶۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۸۰ صفحه

حجم

۶۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۸۰ صفحه

قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان