بریدههایی از کتاب نامههای عاشقانه
۳٫۰
(۴)
فقر و سختی توأم با عشق بسیار بهتر از ثروت بدون عشق است.
پویا پانا
جای شگفتی دارد که آن افرادی که از همه بیشتر به ما نزدیکترند همانهایی هستند که از همه بیشتر موجب پریشانی و آشفتگی زندگیهایمان میشوند.
hiba
پیوند عشقیای که این دو نویسنده لبنانی ساکن در دو نقطه بسیار متفاوت دنیا را به هم وصل کرد، از نادرترین نوع ممکن بود. روابطی بین زنان و مردان وجود داشته که با نامهنگاری بین طرفین شروع شده و سپس در راستای مسیرهای معمولی به جلو رفته و تکامل یافته است. روابطی هم بوده که طرفین پس از یک آغاز سنتی (دیدار و آشنایی با هم)، خودشان را صرفآ به نامهنگاری با هم محدود کردهاند. اما جبران و مِی زیادا یکدیگر را صرفآ از طریق نامههایی که با هم مبادله میکردند و از طریق مطالعه کتابها و آثارشان میشناختند. آنها جز در خیالها و رؤیاهایشان، هرگز با یکدیگر دیدار نکردند؛ روحهای جستجوگر آنها با پرسهزنیها مداوم به دنبال یافتن واقعیت ازلی و ابدی بود و هر یک از آنها در دیگری به دنبال نیمه گمشده خویش میگشت.
این نامههای عاشقانه منتشر نشدهای که بین جبران و مِی زیادا رد و بدل شد، اهمیت کمنظیری برای پژوهشگران زندگی و آثار جبران خلیل جبران دارد
سپیده
امکان ندارد که چنین عشقی را بتوان در دستهبندی خاصی جا داد، هرچند که واجد پارهای عناصر عشق معنوی و افلاطونی بود. جبران و مِی به واسطه گرایش و اشتیاق عارفانهشان به «وحدت با خدا» دلبسته یکدیگر شده بودند. «شعله آبی»، که جبران از آن به عنوان نماد وجود خداوند در انسان استفاده میکرد، به نماد عشق جاودانهاش به مِی نیز تبدیل شد. این دو دلداده در سفری روحی به سوی «شعله آبی»، یا همان شعله ادبی هستی، به هم ملحق شدند. این «آرزو» ی جبران برای مِی بود؛ کلمهای که بهتر از هر کلمه دیگری ذات و منش احساسات او را شرح میدهد. از نظر جبران، عشق برای بیان خویش نیازمند هیچ کلمهای نبود، زیرا عشق سرود نیایش خاموشی بود که در سکوت شب شنیده میشد؛ و به راستی هم، عصاره همه چیزها بود.
سپیده
آدمهای زیادی هستند که خیال میکنند ما را درک میکنند، زیرا آنها در رفتارِ «ظاهری» ما چیزی را یافتهاند که شباهت به همان چیزی دارد که خودشان زمانی آن را در زندگیهایشان تجربه کرده بودند؛ اما یکبار تجربه کردن چیزی کفایت نمیکند که افراد ادعا کنند همه رازهای ما را ــ رازهایی که در درونمان وجود دارد و حتا خودمان هم به آنها واقف نیستیم ــ میدانند. در واقع تنها کاری که آنها میکنند شمارهگذاری، برچسبگذاری و قفسهگذاری ما در یکی از بیشمار قفسههایی است که اندیشهها و ایدههای آنها را در خود جا داده است؛ درست مثل همان کاری که داروساز با شیشههای حاوی داروها و پودرهایش میکند.
amir
درست مثل نیزاری که بر اثر وزش باد به لرزه درمیآید. ابوالهول به من لبخند میزد و قلبم را پر از غمی شیرین و اندوهی لذتبخش میکرد.
من مثل خودت ستایشگر دکتر شمیل هستم. او یکی از معدود لبنانیهایی است که موجب رنسانسی در «شرق نزدیک» شده است، و من بر این باورم که شرق به مردانی مثل دکتر شمیل نیاز مبرم دارد تا بتواند تأثیرات به جا مانده از «زاهدمآبی و صوفیمسلکی» در مصر و سوریه را خنثا کند.
آیا تو کتاب فرانسوی خیرالله افندی خیرالله را خواندهای؟
من که هنوز آن را ندیدهام، اما یکی از دوستان خبرم کرد که این کتاب فصلی در باره تو و فصل دیگری هم در باره من دارد، لذا اگر دو نسخه از این کتاب گیرت آمد لطف کن و یکی از آنها را برایم بفرست، خدا اجرت دهد. حالا نیمه شب است. پس شب خوش و خداوند تو را برای من حفظ کند.
ارادتمند شما،
جبران خلیل جبران
سپیده
او معتقد بود که عشق به محض یافتنش انسان را از شر حرص و طمع، جاهطلبی، کبر و غرور روشنفکرانه، اطاعت کورکورانه از آداب و رسوم کهنه، و ترس از ردههای اجتماعی مافوق، خلاص میکند.
پویا پانا
به بنده اجازه دهید به اطلاعتان برسانم که، فارغ از اینکه شما مایلید تا کجا به شرارتان ادامه دهید، هرگز به اندازه نصف من هم نمیتوانید شرور باشید، برای اینکه من به همان اندازه شرورم که ارواح سیاهی که از دروازههای جهنم نگهبانی میکنند و
Hooman babaei
شب خوش و خداوند تو را برای من حفظ کند
|ݐ.الف
فقر و سختی توأم با عشق بسیار بهتر از ثروت بدون عشق است.
hiba
یک دوستی که در دوردستها به سر میبرد بعضی وقتها میتواند بسیار نزدیکتر از آن دوستی باشد که در نزدیکی توست.
hiba
نومیدی یعنی فرونشستن موجهای قلب.
hiba
رنج بزرگ یعنی تزکیه بزرگ.
hiba
ستایش نوعی مسئولیت است که از سوی دیگران به ما تحمیل و موجب میشود از ضعف خودمان آگاه شویم. با این حال، ما باید به رغم این بارهای سنگینی که روی دوشهایمان گذاشته شده به جلو حرکت کنیم، و باید این نقطه ضعفمان را به نقطه قوتمان تبدیل کنیم.
hiba
غالب آدمها، و من دوباره خودم را جزو آنها به حساب میآورم، موقعی که با فرد دیگری سروکار پیدا میکنند فقط با لایه بیرونی او درگیر میشوند؛ آنها جوهره و اصل را نادیده میگیرند، زیرا قادر به فهم آن نیستند. و این برای یک انسان آسان نیست که قلبش را بشکافد تا دیگران پی به اسرار درون آن ببرند. و خانم، این یعنی تنهایی، و این یعنی غم.
hiba
حجم
۸۱۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۱۲ صفحه
حجم
۸۱۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۱۲ صفحه
قیمت:
۱۰۶,۰۰۰
تومان