
بریدههایی از کتاب فابیان
۲٫۳
(۹)
بیکاری گسترده، فشار روحی ناشی از بحران اقتصادی، میل به کرختی، اقدامات نسنجیدۀ احزاب؛ اینها نشانههای وخیمِ بحرانی قریبالوقع بودند، و حتی سکوت و آرامشِ هولناکِ قبل از طوفان هم بود؛ رخوتِ قلبی که مثل فلجی همهگیر بود. برخی عزم مقابله با طوفان و سکوت کردند. ولی پس زده شدند. ترجیح دادیم به هوچیها و شارلاتانهایی گوش دهیم که گچ خردل و دواهای مسمومشان را به ملت قالب میکردند. دنبال عوامفریبان افتادیم، در آن پرتگاه سقوط کردیم، پرتگاهی که اکنون مثل مردههایی متحرک در آن جا خوش کردهایم و سعی میکنیم خود را با آن وفق دهیم، جوری که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده.
سوفی
من معتقدم که بشر، تو شرایط فعلی، فقط دوتا گزینه داره. یا از وضعش ناراضیه و میزنه بقیه رو میکشه تا وضعش بهتر بشه، یا برعکس از خودش و دنیا راضیه (البته این فقط یه وضعیت فرضی هستش) و از شدت یکنواختی و ملال میزنه خودش رو میکشه. نتیجهش یکیه. تا وقتی آدمیزاد مثل خوک میمونه، ملکوتیترین نظام چه فایدهای داره؟
محمد
کتابِ حاضر که وضعیت کلانشهرِ برلین را در آن ایام توصیف میکند، دفتر شعر یا آلبوم عکس نیست، بلکه یک هجویه است. آنچه بود را توصیف نمیکند، بلکه در آن اغراق میکند. اخلاقگرا معمولا دربرابر عصر خود نه آینهای صاف که آینهای معوج میگیرد. کاریکاتور، این وسیلۀ هنری مشروع، نهایتِ کاری است که میتواند انجامش دهد. اگر این هم تأثیری نگذارد، دیگر هیچ چیزی اصولا تأثیرگذار نیست. اینکه اصولا هیچ چیزی تأثیرگذار نباشد - چه در گذشته چه امروز - امری غیرعادی نیست. اینکه چنین مسئلهای علت دلسردی اخلاقگرا باشد غیرعادی است. جایگاه سنتی او دفاع از ارزشهای رو به زوال است و خواهد بود. و آن را به بهترین شکل ممکن انجام میدهد. شعارِ امروز و همیشهاش این است: تحت هر شرایطی...!
سوفی
کودکان نیز تجلی عالم معصومیتاند. درواقع حضور کودکان به تمام آثار کستنر رنگوجلا بخشیده. بیتردید او سخن نووالیس را تأیید میکرد: «عصرطلایی آنجاست که کودکان هستند.»
سوفی
مفهوم خونواده داره از بین میره. فقط دو راه واسه نشوندادن مسئولیت وجود داره. یا مرد مسئولیت آیندۀ یه زن رو به عهده میگیره و وقتی هفتۀ بعد از کار بیکار میشه، میفهمه که رفتارش غیرمسئولانه بوده یا، از روی احساس مسئولیت، جرئت نمیکنه آیندۀ یه نفرِ دیگه رو خراب کنه، و اگه زنی با این کارش سیاهبخت بشه، اون میفهمه که این تصمیمشم غیرمسئولانه بوده. این تناقضیه که قبلا ازش خبری نبود.»
محمد
بعضی وقتا انقدر خوشحالم که دلم میخواد نورِ آفتاب یا بادی رو که تو پارک میپیچه گاز بگیرم. میدونین دلیلش چیه؟ بیشتر وقتا به مرگ فکر میکنم، امروز کی این کار رو میکنه؟ هیشکی فکرِ مرگ نیست. همه میذارن مرگ مثل تصادف قطار یا یه حادثۀ غیرمنتظرۀ دیگه غافلگیرشون کنه. آدمیزاد خیلی احمق شده. من هر روز به فکرِ مرگم، چون هرروز ممکنه بیاد دنبالم. و چون به مرگ فکر میکنم، زندگی رو دوست دارم. زندگی اختراع بینظیریه
محمد
حجم
۲۴۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۲۹ صفحه
حجم
۲۴۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۲۹ صفحه
قیمت:
۱۷۰,۰۰۰
تومان