یکی از بچههای مدرسه حرف بدی به تو زده
کاری که معمولاً در این موقعیت انجام میدهی (که چندان فایدهای ندارد):
خیلی آزرده و ناراحت میشوی، تصور میکنی حرفش درست بوده و همه از تو متنفرند.
فکر عاقلانهتر شاید این باشد که...
از خودت بپرسی این آدم چه مشکلی دارد. آدمهایی که به دیگران حرفهای آزاردهنده و ناخوشایند میزنند چه مشکل پنهانی دارند که باعث شده آنقدر بدجنس باشند؟ به خودت یادآوری کنی حرفی که آن شخص به زبان آورده منصفانه نبوده و شاید بهجای آزردهشدن کمی دلت برایش بسوزد.
احسان رضاپور
ادبیات روش درجهیکی است برای حرفزدن دربارهٔ...
داستانهایی که چیزهای مهمی یادت میدهند.
ترکیب بامزهای است: داستان و -یکجورهایی- درس. کموبیش همهٔ ما داستان دوست داریم و این به طرز کار مغزمان مربوط میشود: میخواهیم بدانیم بعد چه اتفاقی میافتد. اما، از آن طرف، درس چندان هیجانانگیز نیست. درس را باید بفهمی و یاد بگیری ولی آنقدرها هم دلت نمیخواهد یا شاید برایت سخت است که تمرکز کنی.
اینطور شد که در تاریخ بشر خیلی زود ایدهٔ هوشمندانهای به سر آدمها زد: ایدهٔ ادبیات. چرا برای یاددادن درسها از داستان استفاده نکنیم؟ چرا داستان را که واقعاً دوست داریم با چیز مفید شاید همچین یککمی کسلکنندهای ترکیب نکنیم؟
احسان رضاپور
وقتی داستان را میخوانی، درس یکجورهایی سُر میخورد در ذهنت و همانجا میماند؛ فقط به نظر میرسد که داشتی یک داستان ماجراجویانه میخواندی.
احسان رضاپور
دانایی یعنی بتوانی احساساتت را بفهمی و با میلیونها مشکل و سختیِ ریز و درشت بهتر سروکله بزنی، مشکلاتی که حاصل انسانبودن هستند و اینکه باید با آدمهای دیگری زندگی کنیم که بهاندازهٔ خودمان پیچیدهاند.
احسان رضاپور