این افراد به معنای واقعی کلمه «زشت» نیستند: آنها در برههای مهم و تأثیرگذار از زندگیشان مورد بیمهری و بیتوجهی قرار گرفتهاند، بیتوجهی و بیمهریای که هرگز درست درکش نکرده و برایش سوگواری نکردهاند. آمدنشان به دنیا بعضی از کسانی را که باید، چندان شاد نکرده و بنابراین آنها بیشتر نیاز به شفقت، همدردی و تصدیق عاطفی دارند تا ابزار آرایش و پیرایش ظاهر. احساس زشتی کردن از کمبود عشق ناشی میشود، نه کمبود زیبایی.
سمانه انصاف جو
به شکلی متناقض، ممکن است هم به خاطر خودمان افسرده باشیم و هم از افسرده بودنمان غافل و ناآگاه.
rana
زمانی که زیادی درگیر بعضی ویژگیهای ظاهری خود میشویم -بینیای که زیادی بزرگ است، چشمهایی که بیش از اندازه از هم فاصله دارند، موهایی که آنطور که باید و شاید براق نیستند- نکتهای کلیتر و بااهمیتتر دربارهٔ رابطهٔ خود با ظاهرمان را نادیده میگیریم: اینکه چقدر احساس زیبایی میکنیم ارتباطی با شکل عینی صورت و بدنمان ندارد؛ ارزیابی ما از ظاهرمان تحت تأثیر عشق یا تحقیری است که نسبت به خود احساس میکنیم.
سمانه انصاف جو
در انتهای این طیف غمانگیز، افرادی قرار میگیرند با ظاهری کاملاً مقبول که مطمئناند ظاهرشان تحملناپذیر است و گوششان به هیچ استدلال منطقیای دربارهٔ ظاهرشان بدهکار نیست
rana