از خدا دور شدهام،
اکنون به خانه برمیگردم؛
راه بسیار طولانی گناه را پیمودهام،
خدایا، به خانه میآیم.
به خانه میآیم، به خانه میآیم،
دیگر نمیخواهم آواره باشم؛
باز کن آغوش عشقت را،
خدایا، به خانه میآیم.
mary
اشتیاق آنها به کتابخوانی میتوانست داشتن یک زندگی بهتر را به آنها بیاموزد، زندگی بدون گرسنگی را، اما بدون غذا نمیشد خوب زندگی کرد، یا قدرتی نبود که بشود به جستوجوی آن زندگی خوب رفت.
mary
هیچ دارویی نمیتونه ذهنهای کوچک رو عوض کنه
mary
بیشتر مردم حتا نمیدانستند قانونی وجود دارد. آن سرزمین احکام خاص خودش را داشت و آنها با اصرار به روشهای سختگیرانهٔ خودشان در پیشبُرد امور سختگیرانهترشان چسبیده بودند. مردم فقط به این دلیل بچههایشان را به مدرسه میفرستادند که با اصولشان سازگار بود، نه بهخاطر آنکه مردم شهری که آنها نه دیده بودند و نه بعد از آن میدیدند یک جایی دور چیزی نوشته بودند.
mohsen
به حیوانات دقت کن، به پرندگان، به سگهای وحشی، به همهٔ موجودات. خداوند همهٔ قدرت موجودات را در گوش آنها گذاشته تا از خودشان مراقبت کنند. با این روال امنیت ما هم تضمین میشود.
mary
از فکر اینکه هنری جایزهاش، آن آبنبات ارزشمند، را به من داده بود، بغض گلویم را گرفت. کار بزرگی کرده بود. آن پسر کوچک سال پیش یکی از برادرانش را به دلیل گرسنگی از دست داده بود، پدرش فرار کرده بود و مادرش چشمبهراه نوزادی دیگر بود. آن بچه چه مدت آن را نگه داشته بود تا به من بدهد؟ چند بار گرسنگی او را وسوسه کرده بود که آن را بخورد؟ پا روی دلش گذاشته بود؟ اگر چنین بوده، پس عشق به واژهها و کتاب در او قویتر بوده است.
mary
تنوع پارچهها هم مثل تنوع آدمهاست. در اصل تفاوت زیادی با هم ندارند. بعضی از ما زیباتریم، بعضی قویتر، ولی بعضی ضعیفتر. پررنگونقش داریم و ملالانگیز، زشت و زیبا، پیر و جوون. ولی در نهایت همه پارچهای هستیم که از یه پارچهٔ اصلی بریده شده. پارچه، فقط همین.
mary